هدف شهدا آرامش، امنیت و اقتدار ایران بود
به گزارش نوید شاهد ایلام؛ به مناسبت بزرگداشت یاد و نام شهدا و ارج نهادن به خانوادۀ آنها نوید شاهد به سراغ یکی از زنان صبور استان ایلام، خدیجه حیدری خواهر شهید «ابراهیم حیدری» و همسر شهید «علیکرم کرمی» رفته است.
شهید «ابراهیم حیدری» سال ۱۳۳۵ در یکی از روستاهای شهرستان مهران به دنیا آمد، اوایل سال ۱۳۶۱ به عنوان نیروی داوطلب بسیجی در جبهه حضور پیدا کرد و هجدهم بهمن ماه ۱۳۶۱ در منطقه گره شیر بر اثر ترکش خمپاره دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهید «علی اکبر کرمی» یازدهم آذرماه ۱۳۳۴ در بخش زرین آباد شهرستان دهلران متولد شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سوم بهمن ماه ۱۳۶۴در جبهه چنگوله بر اثر اصابت گلوله به ناحیه سر و پا به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مزار هر دو شهید در گلزار شهدای بخش صالح آباد قرار دارند.
به جایگاهم افتخار میکنم
بانو خدیجه حیدری در آغاز کلامش ضمن عرض ارادت به شهدا و خانوادههایشان بیان داشت: خواهر و همسر شهید بودن برایم افتخار بزرگی است و قدر و منزلت جایگاهم آنقدر برایم والاست که به آن افتخار میکنم. اعتراف میکنم که ما خانوادههای شهدا داغ دیدهایم، اما وقتی به یاد میآوریم که به خاطر چه هدف والایی عزیزان مان را از دست دادهایم غم دوری و فقدان پارههای تنمان را فراموش میکنیم. هدف شهدا آرامش، امنیت و اقتدار کشور ایران بود. آنها در واقع فرزند ایران و متعلق به کشور بودند و ما تنها مدتی امانتدار بودیم.
خاطرات خوشی از برادرم دارم
وی در خصوص برادرش شهید «ابراهیم حیدری» گفت: برادرم بسیار مهربان و خانواده دوست بود. غیرت داشت و همیشه برای ما الگو بود. او پیش از آغاز جنگ تحمیلی در کارخانۀ ریسندگی اراک کار میکرد هر بار که به مرخصی میآمد ما را با هدیههایش خوشحال میکرد. او دوست داشت ما را خوشحال ببیند. سفارشات به جا و حکیمانهاش همیشه چراغ راه ما بودند. یکی از سفارشهای او تأکید بر رعایت حجاب و عفاف بود. برادرم جایگاه زن را بدون حجاب پوچ و بیمعنی میدانست. ابراهیم بسیار باحیا بود. اخلاق و رفتار خوشش زبانزد خاص و عام بود. همیشه به اقوام سر میزد و از نیازمندان دلجویی میکرد و به ما توصیه میکرد که صله رحم را فراموش نکنیم.
ابراهیم میدانست شهید میشود
شهدا آسمانی بودند و زمین را فقط پلی برای رفتن به آسمان میدانستند. آنها دست از تعلقات دنیوی شسته بودند تا رفتنشان به آسمان سخت نشود. حیدری افزود: برادرم خلیل، ابراهیم و همسرم علیاکبر همزمان در جبهه بودند. غروب شب شهادت ابراهیم و علیاکبر آمدند و به ما سرزدند. سری هم به خانه خواهرم که همراه همسر و فرزندانش کمی آنطرفتر زندگی عشایری داشت زدند. ابراهیم انگار آمده بود خداحافظی کند. به خواهرم گفت: دشمن قرار است در گره شیر به ما حمله کند و گفتهاند که دارد تدارک جنگ سختی میبیند فکر نکنم زنده برگردم. پس از خوردن شام هر دو راهی جبهه شدند. کمی که از سیاهچادر دور شدند ابراهیم ناخودآگاه برگشت و دستش را به نشانه خداحافظی تکان داد. اگر میدانستم که آخرین شبی است که برادرم را زنده میبینم دست و پایش را غرق بوسه میکردم.
رزمندگان ایل شوهان در گره شیر حماسه آفریدند
منطقۀ گره شیر یکی از مناطق مهم در مهران است که دشمن برای تسلط بر آن بارها به سمت آن لشکرکشی کرد، اما رزمندگان ما اجازه ندادند وجبی از خاک آن به دست دشمن بیافتد همسر شهید کرمی در این باره بیان داشت: گره شیر فاصلۀ زیادی با سیاهچادرهای ما نداشت. هر بار که رزمندگان ایل شوهان از آنجا میآمدند ما میزبان آنها میشدیم و این طور از عزیزانمان هم که در جبهه آنجا بودند خبر میگرفتیم. آن شب دشمن آتش زیادی روانۀ منطقه کرده بود و رزمندگان غیور ما هم تا پای جان ایستادگی کرده بودند. ابراهیم آر پیجیزن بود. او و تعدادی از همرزمانش در حین دفاع بر اثر اصابت گلولۀ خمپارۀ دشمن به شهادت رسیدند. همسرم هم به شدت مجروح شده بود و ما نمیدانستیم به بیمارستان منتقل شده است. دو روز بعد برای شرکت در مراسم عزای برادرم آمد در حالیکه دست و سرش باندپیچی شده بود.
تشییع پیکر برادرم غریبانه بود
وی ادامه داد: به محض شنیدن خبر شهادت برادرم رفتم سپاه، چون آن روز در ایلام بودم. وقتی با پیکر شهدای گره شیر از جمله ابراهیم مواجه شدم از خود بیخود شدم. چه حال غریبی بود چند ساعت بیشتر از دست تکان دادنش نمیگذشت و حالا باید همان دست را زیر خاک میکردیم. هفت تابوت روانه قبرستان امامزاده صالح میشد در حالیکه سیل جمعیت در پشت سر تابوتها دشمن را لعنت میکردند و بر گلهای پرپر شده اشک میریختند. شهدا در گلزار شهدا کنار دیگر گلها به خاک سپرده شدند چه تشییع جنازۀ غریبانهای. پدر و مادرم هنوز نتوانسته بودند خودشان را به مراسم دفن پسرشان برسانند و با او وداع کنند. پس از تشییع به خانه پدرم در عشایر برگشتیم.
خانوادۀ شهدا سمبل صبرند
صبر و استقامت با خانوادۀ شهدا معنای واقعی خود را پیدا کرده است. عزیزانی که هنوز هم داغ دلشان تازه است حیدری تعریف کرد: همسر ابراهیم را که میدیدیم داغ دلمان تازهتر میشد. نوعروسی که چند صباحی بیشتر از عروسیاش نمیگذشت. کم نبودند نوعروسانی که همسرانشان را در راه خدا ابراهیم وار به میدان رزم میفرستادند. آنها بیقراری عاشقانه خود را پنهان میکردند تا مردانشان در سنگر جهاد بمانند.
همسرم هم آسمانی شد
علی اکبر کرمی آر. پی. جی زنی که در شجاعت و اخلاق نیک الگو بود. همسرش خدیجه حیدری ضمن یادآوری خاطرات خوش زندگی مشترکش با علیاکبر اذعان داشت: اخلاق نیکوی همسرم از او مردی مهربان ساخته بود. او و ابراهیم با هم رابطه خوبی داشتند. یک بار ابراهیم به شوخی گفت: علیاکبر، قد من از تو بلندتر است و به آسمان نزدیکترم پس زودتر از تو شهید میشوم. علیاکبر سال ۱۳۶۴ توسط گوش برها به شهادت رسید و به ابراهیم پیوست تا هر دو در بهشت همنشین یکدیگر باشند و، اما من باز هم باید بر داغ جدیدی صبوری میکردم. صبر را پیشۀ خود کرده بودیم تا همانند تیری هر لحظه بیشتر در قلب دشمن فرو رود.
جهاد را از همسرم آموختم
حیدری در مورد نحوه شهادت همسرش گفت: آخرین باری که همسرم به خانه آمد هنوز چند روزی از مرخصیاش مانده بود. یک روز که در خانه بود یکی از همرزمانش آمد و گفت که به جبهه برگرد. نیمههای شب از خواب پرید. حال عجیبی داشت. از او علت را جویا شدم. گفت من شهید میشوم. آن جمله خیلی برایم آشنا بود، چون آن را قبلاً از ابراهیم هم شنیده بودم. تنم لرزید و به خداوند پناه بردم. من باردار بودم و همسرم وصیت کرد که اگر فرزندمان پسر شد اسم او را محمد محسن و اگر دختر شد نامش را رویا بگذارم. او ساعت چهار صبح با مرتضی رستمی (شهید) و خلیل جوزی (شهید) سوار بر تویوتا سپاه راه افتادند. سه ماه بعد یادگار علی کرم یعنی محسن به دنیا آمد. او همدم من شد و من هم برای او پدر و مادر شدم. کم نبودند محسنهایی که پدر ندیدند، اما بزرگ شدند و راه پدرانشان را ادامه دادند. من سن کمی داشتم، اما تصمیم گرفتم که با فرزندم بمانم و او را خوب بزرگ کنم که در آن دنیا شرمسار همسر شهیدم نشوم. من جهاد و فداکاری را از همسرم یاد گرفتم.
نقش زنان در دفاع مقدس کمتر از مردان نبود
در هنگام جنگ و دفاع یک ملت در برابر حمله دشمن، تنها اعزام مردان به صحنه نبرد ضامن پیروزی نخواهد بود. حیدری در این خصوص خاطرنشان ساخت: حمایت و پشتیبانی از نبرد، تحریک و تشویق مردان به حضور مداوم در جبهه، مراقبت از کودکان و حفظ کانون گرم خانواده، مراقبت و پرستاری از مجروحین و مداوای زخمیها، قبول مسئولیت و انجام وظیفه به جای مردان و آزاد گذاشتن شان برای شرکت در جنگ، حفظ سنگرهای پشت جبهه و بسیاری موارد دیگر که جز وظایف زنان محسوب میشوند از جمله عوامل مهمی هستند که تأثیر مستقیمی بر روحیه رزمندگان و سرنوشت جنگ داشت. صبر زنان ضامن حضور مردانشان در جبهه بود.
وی ادامه داد: همین روحیات ناب زنان بود که در موقع اعزام نیروها به جبهه جشن و شور و شوق به راه انداخته یا به دعا و نیایش پرداخته و هنگام بازگشت نیز به استقبال آنها شتافته و کانون خانواده را در خلال غیبت مردانشان گرم و با محبت نگه میداشتند.
کلام پایانی
پایانبخش سخنان همسر و خواهر شهید توصیه و تأکید بر جهاد بود جهادی که ادامه دهندۀ راه شهداست. وی در این خصوَص تصریح کرد: امروزه رسالت زنان بسی سنگینتر از مردان است! اگر دیروز، ما با تهاجم نظامی دشمن مواجه بودیم، امروز با شبیخون فرهنگی مواجهیم که این برای هر جامعه جامعهای، سلاحی بس برندهتر است از این رو باید با سلاح ایمان، علم، عفت، پاکدامنی، ایثار، شجاعت و شهامت و با الگوپذیری از شهدا به جنگ با دشمن برویم تنها با جدیت و تلاش میتوانیم شاهد بالندگی و گسترش روز افزون اسلام و انقلاب در سرتاسر جهان باشیم. درست است که جنگ اصولاً یک فعالیت مردانه محسوب میشود و بیباکی و شجاعت فراوانی را طلب میکند، اما باید توجه داشت که در پرورش این روحیه و خلقیات جنگی، مادران و همسران رزمندگان نقش اصلی را ایفا میکنند.
انتهای پیام/