برگی از دفترچه یادداشت شهید آبدونی در وصف همرزم شهیدش:
شهید «اسدالله آبدونی» از شهدای جهادگر است که سال ۱۳۶۵ در جبهه مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. وی در برگی از دفترچه یادداشت خود در وصف همرزم شهیدش چنین نوشته: «سلام‌ ای اختر از دست رفته/ سلام‌ای قهرمان در خون نشسته/چه زیبا سر به بالین آرمیدی/چه زیبا جان خود تسلیم کردی...» ادامه یادداشت در نوید شاهد ایلام تقدیم حضورتان می‌شود.

به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید «اسدالله آبدونی» چهاردهم آذر ۱۳۴۱ در بخش مورموری شهرستان آبدانان دیده به جهان گشود، پس از چند سال تحصیل به علت شرایط زندگی عشایری و فقری که از جانب رژیم وقت حاکم بود با وجود هوش سزشار نتوانست ادامه تحصیل دهد و دوباره به زندگی عشایری پرداخت، در کنار خانواده به کسب و کار و تأمین معاش ادامه داد. سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و ثمره ازدواجش دو فرزند پسر و دو دختر است.

او دارای ایمانی راسخ و اخلاقی نیکو و روحیه‌ای بسیار بالا بود تا آنجایی‌که زبانزد عموم بوده است. سال ۱۳۶۰ وارد خدمت مقدس سربازی شد و با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، خدمت خود را در جبهه‌های غرب و جنوب کشور گذراند. در چندین عملیات پیروزمندانه از جمله (عملیات بیت المقدس، والفجر مقدماتی و عملیات والفجر ۳) شرکت فعال داشت و یک بار هم در جبهه آبادان مجروح شد.

پس از اتمام دوره سربازی با توجه به عشق و علاقه‌ای که به اسلام داشت وارد جهاد سازندگی بخش مورموری شد و از هیچ کوششی در خدمت به اسلام و انقلاب دریغ نورزید. تا اینکه از طرف جهاد سازندگی مأموریت حضور در جبهه مهران یافت و در هجدهم خرداد ۱۳۶۵ بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مزار این شهید گرانقدر در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.

برگی از یادداشت شهید:

سلام‌ای اختر از دست رفته
سلام‌ای قهرمان در خون نشسته

سلام می‌کنم امید دارم
که تو پاسخ نمایی بر کلامم

بسان غنچه بودی می‌شکفتی
ز بوی غنچه بلبل می‌سرودی

نکردم با عزیزم من و داعی
بیا محمود پاکم تو کجایی


از آن لحظه مه خود را غسل کردی

آن موقع ترا داماد کردم
ردای سرخ را آماده کردم

که تا خلعت کنم رویت عزیزم
که شادی نمایم بی رودم

نکردم با عزیزم من وداعی
بیا محمود پاکم تو کجایی

وصیت کرده بودی بهر مادر
که تو شیون مکن در خلوت من.

ولی مادر نمی‌دانی وجودم
سراسر غم گرفته بهر رودم

بسی سال زیادی به امیدم
که تا حجله ببندم بهر رودم

بپوشانم لباس شادی اش را
ببینم خلعت دامادی اش را

که محمودم سحرگاه کربلا رفت
و محمودم به مهمان یخدا رفت

نکردم با عزیزم من وداعی
بیا محمود پاکم تو کجایی.

ولی افسوس امیدم رفت بر باد
گل خوشبوی با غم رفت در خاک

کفن کردم بر داماد پاکم
بسی بوسه زدم بر روی شادش

که تا شاید سخنی بگوید برایم.
ولی افسوس امیدم رفت بر باد

چه زیبا سر به بالین آرمیدی
چه زیبا جان خود تسلیم کردی

برو‌ای رود نازم نازنینم
خدا یار و نگهدارت عزیزم

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده