همیشه دلتنگ دستان نوازشگر پدرم هستم
به گزارش نوید شاهد ایلام،شهید «امان میر زابیگی» فرزند باباخان چهاردهم دی ماه ۱۳۳۹ در روستای میرزابیگی بخش کارزان از توابع شهرستان سیروان دیده به جهان گشود از همان دوران کودکی در کارهای کشاورزی و دامداری مشغول به کار شد.
با رسیدن به سن خدمت مقدس سربازی وارد ارتش شد و به جبهه کردستان اعزام شد. پس از گذراندن دوران سربازی داوطلبانه به عضویت بسیج درآمد، و در منطقه میمک و مهران و چنگوله در عملیاتهای مختلف شرکت نمود تا اینکه در سیزدهمین روز از تیرماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای یک منطقه عمومی مهران چنگوله به فیض عظمای شهادت نائل آمد. مزار این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح (ع) قرار دارد. از این شهید والامقام یک فرزند دختر به یادگار مانده است.
خاطرات فرزند از پدر
فرزند شهید میرزابیگی که پدرش را در عملیات کربلای یک با هدف آزادسازی مهران از دست داد، او در این خصوص گفت: ۶ ماه بیشتر نداشتم که برای همیشه آغوش گرم پدرم را از دست دادم. حتی آنقدر بزرگ نبودم که بتوانم در تشییع پیکرش شرکت کنم و برای آخرین بار سیمای مهربانش را ببینم. شاید بپرسید چرا میگویم مهربان و اصلاً من که تصویر و تصوری از پدر ندارم از کجا میدانم مهربان بوده است. پدرم مردی مهربان، مخلص، مؤمن و خانوادهدوست بود اینها را همه میگویند. از زمانی که یادم میآید مادربزرگم از پدرم به مهربانی یاد میکند.
او میگوید پدر نداشتن سخت است. پدر موهبتی الهی است. پدر نداشتن یعنی درد داشتن و دردِ دل نگفتن. عمری است که همچون طفلی بهانۀ نبودن پدر را میگیرم. هنوز هم منتظرم که پدرم از در بیاید و من از ذوق آمدنش تمام روزهای نبودنش را در رهگذر باد به فراموشی بسپارم. راستی اصلاً حس بغل کردن پدرانه چطور است؟! دختران تا آخر عمر باباییاند من حتی اگر پیر هم شوم باز هم دلتنگ دستان نوازشگر پدرم هستم.
میرزابیگی در خصوص نحوۀ شهادت پدرش میگوید: کمی که از دوران خردسالی فاصله گرفتم نحوۀ شهادت پدرم را از همرزمانش پرسیدم. آنها گفتند در منطقۀ عملیاتی چنگوله در تاریخ ۱۳ تیرماه ۱۳۶۵ در طی عملیات کربلای یک گلولۀ مستقیم دشمن به پشت سر و یکی هم به قلبش اصابت کرده است.
وی اذعان داشت: از همان دورانی که فهمیدم فرزند شهید هستم و شهدا جایگاه بالایی در هر دو دنیا دارند دیگر خودم را متعلق به دیگران میدانستم. تمام تلاشم را به کار گرفتم تا مبادا از دیگر دانشآموزان جا بمانم. هیچ گاه خسته نشدم و اگر هم گاهگداری از سر دلتنگی برای پدر کم میآوردم به مدد ارتباط معنوی با پدرم حالم بهتر میشد. سعی کردم با به پایان رساندن تحصیلاتم در رشته مامایی در بیشتر رشتههای قرآنی، علمی و ورزشی صاحب مقام هستم تلاش میکنم تا بتوانم جانشین مناسبی برای پدرم باشم و الحمدلله در این کارها هم موفق بودم.
در حال حاضر دختری کوچک دارم او مدام از پدربزرگش میپرسد و من از خصوصیات خوب و رشادتهای پدرم برایش تعریف میکنم او کودک است، اما مفهوم شهادت را میفهمد من برای زنده نگهداشتن نام و یاد پدرم همیشه در خصوص پدرم برای او صحبت میکنم. فرزندان ما از همان دوران کودکی باید با فرهنگ ایثار و شهادت آشنا شوند تا بتوانند رهروان خوبی برای شهدا باشند.
وی در پایان یادآور میشود ما فرزندان شهدا پدرانمان را در راه اسلام و انقلاب از دست دادیم. برای ما مایۀ افتخار است که فرزند شهید هستیم. آنها آدمهای معمولی نبودند امیدوارم بتوانیم دنبالهرو راه شهدا باشیم و در دنیای دیگر شرمنده و روسیاه آنها نباشیم. خوشحالم که پدرهای ما باعث این امنیت و آرامش در کشور شدهاند.
انتهای پیام/