مبارزه با اسرائیل غاصب و همراهِ همیشگی شهید «چمران» در لبنان
به گزارش نوید شاهد ایلام؛ شهید سردار «ستار صفری» پانزدهم تیرماه ۱۳۳۲ در روستای عمارت از توابع شهرستان سیروان در استان ایلام دیده به جهان گشود. او فرزند بزرگ خانواده بود و بعد از فوت پدرش مسئولیت خانوادهای هشت نفره بر گردنش افتاد. در سن ۱۸ سالگی همراه با مادر، برادرها و خواهرانش به تهران مهاجرت کرد و در شرکت «نورتن» که مجری پروژههای مربوط به روشنایی بود مشغول به کار شد و با حقوق همین شرکت، زندگی خانواده را تأمین میکرد. زمزمههای انقلاب، سمت و سوی کار و تفکرات ستار را عوض کرد و به صفوف انقلابیون پیوست.
فعالیتهای شهید صفری پس از انقلاب
پس از پیروزی انقلاب، او هم به جمع محافظین پیوست و وارد کمیته انقلاب شد و در کمیته به صورت پاسدار افتخاری مشغول خدمت شد. مهرماه سال ۱۳۵۸ بود که به استخدام رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.
وی آموزشهای لازم را در پادگان پیشاهنگی در انتهای تهرانپارس که تعدادی از افسران تکاور ارتش آموزش آن را برعهده داشتند، گذراند. آموزش که تمام شد داوطلب رفتن به کردستان شد و در شهر سنندج به مبارزه با ضدانقلاب پرداخت تا اینکه توسط گلوله برنو از ناحیه دست به شدت مجروح و به تهران اعزام شد.
مأموریت جدید ستار پس از بازگشت از کردستان، شرکت در گروه حفاظت مجلس شورای اسلامی بود.
او که یک نیروی عملیاتی و مسلط بر زبانهای کردی و عربی بود از سوی فرمانده برای اجرای یک مأموریت خیلی محرمانه احضار شد. وی همراه تعدادی از نیروها برای آموزش به پادگان هوانیروز کرمانشاه اعزام شدند.
مدتی به انجام امور آموزشی گذشت تا جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد و ستار صفری با گروهی از همرزمانش به سوی مناطق جنوب رفتند.
شرکت در عملیاتهای متعدد
سردار صفری در عملیاتهای فتح المبین، طریق القدس، بیت المقدس، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، خیبر، والفجر۲، والفجر ۴، بدر و مرصاد حضور داشت و بارها مجروح و تا مرز شهادت پیش رفت.
حفاظت و حراست از خاک وطن بعد از جنگ
بعد از دوره دفاع مقدس، دوباره به کار حفاظت و حراست برگشت و پس از آنکه مدتی در معاونت طرح و عملیات نیروی زمینی سپاه خدمت کرد به حراست فرودگاه منتقل شد.
صفری از این آزمایش هم با سربلندی بیرون آمد و به جانشینی فرماندهی ناحیه هرمزگان منصوب شد و در آنجا از نزدیک با عملکرد و کار نیروی انتظامی آشنا گردید. او مبارزه با قاچاق کالا، ارز و مواد مخدر را یک نوع جنگ میدید و مناطق مرزی را نیز جبهه؛ لذا با پایان یافتن مدت مأموریتش به تهران برگشت و تقاضای انتقال به نیروی انتظامی کرد.
با موافقت انتقال وی، در مردادماه سال ۷۷ خود را به کارگزینی ناجا معرفی نمود. پرونده خدمتی او که به کارگزینی آمد، توانمندی اش را در زمینه امور فرماندهی به نمایش گذاشت و به همین خاطر به او پیشنهاد شد تا فرماندهی انتظامی یکی از استانها را بپذیرد، ولی ستار از رئیس واحد مربوطه خواست که در خط مقدم و نوک پیکان حمله باشد.
با درخواستش موافقت شد و در تابستان ۷۷ برای خدمت به زاهدان رفت. بعد از گذشت ۲ ماه محل استقرار گردان و حوزه مأموریتش را جابجا کرده و از زاهدان به ایرانشهر منتقل شد.
برادر شهید می گوید: همراه چمران در لبنان به مبارزه با اسراییل غاصب پرداخت. چون در بغداد به دنیا آمده بود به زبان عربی مسلط بود. بعد از شهادت چمران از آن گروه جدا شد و به لشکر محمد رسول الله پیوست و بعد از طریق یکی از دوستانش به لشکر ۱۰ سیدالشهدا رفت و در آنجا مدتی خدمت کرد. ستار سالهای آخر خدمتش در سپاه به تیپ ۶۶ هوابرد (نیروهای ویژه مخصوص سپاه) پیوست. اکثر نیروهای این تیم از کسانی بودند که قبلاً با چمران در لبنان دوره دیده بودند. برادرم به عنوان فرمانده گردان ادوات این تیپ به فعالیتش ادامه داد که عملیاتهای برون مرزی انجام میدادند از جمله عملیات سَرسنگ که به خاطر آن تا ترکیه رفتند.
ستار دوباره راهی لبنان شد
بعد از گروگان گیری چهار مستشار ایرانی در لبنان، ستار و تعدادی از همرزمانش به عنوان مستشار نظامی به لبنان اعزام میشوند. خالد صفری در این خصوص اظهار داشت: آنها شش ماه در آنجا ماندند و به فعالیت خود ادامه دادند، اما از آنجایی که جبهۀ ایران به آنها نیاز بیشتری داشت برگشتند. در طی دفاع مقدس برادرم سمتهای مختلفی برعهده داشت و در عملیاتهایی همچون فتح المبین، طریق القدس، بیت المقدس، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، خیبر، والفجر۲، والفجر ۴، بدر و مرصاد حضور پیدا کرد و بارها مجروح و تا مرز شهادت پیش رفت.
بعد از جنگ تحمیلی همچنان در خط مقدم بود
ستار صفری بعد از اتمام جنگ تحمیلی، دوباره به کار حفاظت و حراست برگشت و پس از آنکه مدتی در معاونت طرح و عملیات نیروی زمینی سپاه خدمت کرد به حراست فرودگاه منتقل شد. خالد صفری از رشادتهای برادرش میگوید: ستار از این آزمایش هم با سربلندی بیرون آمد او در حراست از فرودگاه بسیار تیزبین بود به گونهای که در آن مدت هیچکس نتوانست دلار یا هر چیز دیگری به صورت قاچاقی از کشور خارج کند. او چندین بار اموال قاچاق مخصوصاً دلار مسافران را توقیف کرد.
همه جا برایش جبهه بود
ستار به جانشینی فرماندهی ناحیه هرمزگان منصوب شد و در آنجا از نزدیک با عملکرد و کار نیروی انتظامی آشنا گردید و این خود مقدمهای بود برای رفتنش به نیروی انتظامی. صفری اظهار داشت: او مبارزه با قاچاق کالا، ارز و مواد مخدر را یک نوع جنگ میدید و مناطق مرزی را نیز جبهه؛ لذا با پایان یافتن مدت ماموریتش به تهران برگشت و تقاضای انتقال به نیروی انتظامی کرد. ورود به نیروی انتظامی راهی برای رسیدن به شهادت بود و این آرزوی برادرم ستار بود. پس از موافقت با انتقالش در مردادماه ۱۳۷۷ خود را به کارگزینی ناجا معرفی کرد. با توجه به پرونده خدمتیاش توانمندیاش در زمینه امور فرماندهی مشخص و به همین خاطر به او پیشنهاد شد تا فرماندهی انتظامی یکی از استانها را بپذیرد، اما ستار از رئیس واحد مربوطه خواست که در خط مقدم و نوک پیکان حمله باشد، چونکه شهادتطلب بود و ایثار و فداکاری با گوشت و خونش عجین شده بود. با درخواستش موافقت شد و برای خدمت به زاهدان رفت. بعد از گذشت دو ماه محل استقرار گردان و حوزه مأموریتش را جابهجا کرد و از زاهدان به ایرانشهر منتقل شد.
برادرم به آرزوی دیرینهاش رسید
ستار صفری منطقه را برای اشرار و قاچاقیان مواد مخدر و کالا ناامن کرده بود و اشرار به دنبال راهی بودند که او را از صحنه بردارند. صفری در این باره تعریف کرد: ستار سرانجام در روز دوازدهم آبان ماه ۱۳۷۸در درگیری با گروهی از اشرار و قاچاقچیان در روستای گورناک به آرزوی خود که بیست و یک سال در سنگرها و جبهههای مختلف به دنبال آن بود رسید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. اشرار وقتی پس از شهادت هم فرمانده را ایستاده و تکیه داده به سنگ دیدند، تاب نیاوردند و پس از شلیک تیرخلاص در سر، پیکرش را گلوله باران کردند. پیکر پاک وی در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/