شهیدی که اسراری در عالم رؤیا برای دخترش بیان کرد
به گزارش نوید شاهد ایلام، خواهرم که دانشگاه قبول شد؛ دوری و فراقش برای ما خیلی سخت بود، چون هنوز یک سال از شهادت پدرم نگذشته بود. بعد از رفتن پدر حس وابستگی عجیبی نسبت به هم پیدا کرده بودیم. خواهرم در نبود پدر خیلی بیتابی میکرد. او مثل بیشتر دخترها بابایی بود.
دانشگاهی که او قبول شده بود در تبریز بود. فاصلهی شهر ما ایلام تا تبریز حدود چهارده ساعت با اتوبوس بود. بیشتر هماتاقیهایش ترک آذربایجان بودند. زیاد فارسی صحبت نمیکردند تا خواهرم در خوابگاه بتواند با آنها هم کلام شود.
او تعریف میکرد: «یک شب خیلی برای بابا گریه کردم. تو عالم رؤیا دیدم که پدرم آمده و گفت دخترم بیا تا جایگاهم رو نشانت بدم. خواهرم میگفت پدر رو به من کرد و گفت: خودت نگاه کن ببین بابات کجاست؟!خواهرم تعریف میکرد کنار پدرم گلهای قشنگی دیدم که مشابهی در دنیا نداشتند.
از بابا سوال کردم : بابا این همه ختم قرآن، عاشورا، ختم صلوات فاتحه و... شما متوجه آنها می شوید؟ پدرم به او گفته بود: دخترم همهی این ها را و متوجه میشم. از بین فامیل این چند نفر هستند که از بقیه بیشتر به من توجه می کنند. اسم تکتک آن خانمها و آقایان را به خواهرم گفت. خواهرم بعد از بیدارشدن بلافاصله با مادرم تماس گرفت و جریان خواب را برایش تعریف کرد. او میگفت صبح که از خواب بیدار شدم یک آرامش عجیبی داشتم. ما جریان خواب را برای بستگان تعریف نکردیم. مادرم میگفت بالاخره همه برای پدرتان عزادار و ناراحت بودند. کار خیر به نیت او انجام دادند.
اگر بین افرادی که پدر در خواب نام برده بود با بقیه فرق بگذاریم باعث کدورت میشود. دورادور آن افرادی را که پدرم در خواب نام برده بود را زیرنظر داشتیم. با چشم خود دیدیم واقعأ آن چند نفر بهطور ویژه برای پدرم ختم قرآن، زیارت عاشورا، صلوات و... هديه میکردند.
گفتنی است؛ شهید ابراهیم باقری که سالها در جبهههای جنگ با نیروهای کومله و دموکرات مبارزه کرد، بعد از جنگ نیز همچنان در کسوت پاسداری در مبارزه با اشرار با جان و دل تلاش میکرد و سرانجام پنجم شهریور ۱۳۸۸ساعت یک و نیم بامداد پنجشنبه در درگیری شبانه با منافقین کوردل در منطقه شیخ صله و ارتفاعات بموبه درجه رفیع شهادت نایل آمد.
انتهای پیام/