انتشار زندگینامه شهید «عیسی نورمحمدی»

آرزوی عیسی زودتر از آرزوی والدینش برآورده شد

وقتی نوزده سال بیشتر نداشت و پدر و مادرش در آرزوی بازگشتش بودند تا پسر جوانشان را در لباس دامادی ببینند، خبر شهادتش را آوردند و آرزوی عیسی زودتر از آرزوی والدینش برآورده شد.

به گزارش نوید شاهد گلستان، شهید «عیسی نورمحمدی» یکم شهریور ۱۳۴۶، در روستای بالاجاده از توابع شهرستان کردکوی به دنیا آمد. پدرش نعمت اله و مادرش ملکی جهان نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. نوزدهم اردیبهشت ۱۳۶۵، با سمت تک تیرانداز در شرهانی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.

آرزوی عیسی زودتر از آرزوی والدینش برآورده شد


شهید عیسی نورمحمدی در اولین روز از شهریور ماه سال ۱۳۴۶ بدنیا آمد. پدرش نعمت الله و مادرش ملکی جهان نورمحمدی هر دو اهل روستای بالاجاده بودند. عیسی پسری مهربان و دلسوز بود. دوران کودکی شاد و نسبتا آرامی داشت. پدر و مادرش با تمام مشکلاتی که داشتند، اجازه نمی‌دادند پسر کوچکشان مشکلات زندگی را احساس کند. هردو کار می‌کردند تا زندگی راحتی را برای فرزندانشان فراهم کنند. عیسی پسری باهوش و با استعداد بود. دلش می‌خواست زودتر هفت ساله شود و به مدرسه برود. سال ۱۳۵۱ بالاخره به آرزویش رسید و وارد مدرسه شد.
دوران ابتدایی را در مدرسه کوچکی که در روستا داشتند با موفقیت پشت سر گذاشت. در همان دوران ابتدایی شاهد تظاهرات و مخالفت مردم با رژیم شاهنشاهی بود. با صحبت‌های پدرش وقتی فهمید که موضوع از چه قرار است از پدر و مادرش اجازه گرفت و گاهی در فعالیت‌های ضد رژیم شرکت می‌کرد. گاهی شبانه و مخفیانه اعلامیه پخش می‌کرد. 
بعد از به پایان رساندن دوران ابتدایی وارد دوره راهنمایی شد. سال دوم راهنمایی بود که وارد بسیج شد و در فعالیت‌های بسیج شرکت فعال داشت. هر وقت از درس و مدرسه فارغ می‌شد به پایگاه بسیج می‌رفت. وقتی کمی بزرگتر شد به نماز جمعه می‌رفت و در تمییز کردن و آماده کردن مصلی کمک می‌کرد. همیشه نمازش را اول وقت به جا می‌آورد و تا می‌توانست قرآن می‌خواند. سال ۱۳۵۹ که جنگ آغاز شد ۱۳ ساله بود.
با وجود سن کمش عاشق جبهه بود. دلش می‌خواست به جبهه برود و دشمنان را نابود کند. مدافع مردم و سرزمینش بود ولی، چون کم سن و سال بود، ازطرف سپاه و خانواده اجازه نداشت که به جبهه برود. پسری دلسوز بود و همه هدفش کمک به رفاه خانواده و آرامش مردم سرزمینش بود. همیشه همراه با پدرش به زمین کشاورزی می‌رفت و کمکش می‌کرد. سعی می‌کرد تمام قدرتش را بکار گیرد و بیشتر تلاش کند تا پدرش بیشتر از این خسته نشود. خیلی پدر و مادرش را دوست داشت و همیشه ناراحت بود و می‌گفت: چرا پدر و مادرم باید اینقدر کار کنند و زحمت بکشند. 
وقتی ۱۸ ساله شد داوطلبانه به نیروی انتظامی رفت و عازم خدمت سربازی شد. آن زمان دیگر سن رفتن عیسی به سربازی بود و هیچ کس هم نمی‌توانست مانع رسیدن او به هدف والایش بشود. پدر و مادرش هم راضی و خشنود بودند که پسرشان بزرگ شده و مدافع خانواده و کشورش است. خوشحال بودند و به داشتن چنین پسری افتخار می‌کردند. 
عیسی پس از اعزام به جبهه مدت سه ماه آموزشی را در چهل دختر خدمت کرد، سپس به مرخصی آمد و بعد از کوتاهی عازم جبهه شد. دوران خدمت سربازیش را در مناطق جنگی شرهانی عراق و ... بود و دلاورانه از حریم کشور دفاع می‌کرد تا اینکه در نوزدهمین روز اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ وقتی نوزده سال بیشتر نداشت و پدر و مادرش در آرزوی بازگشتش بودند تا پسر جوانشان را در لباس دامادی ببینند، خبر شهادتش را آوردند و آرزوی عیسی زودتر از آرزوی والدینش برآورده شد. پیکر پاکش بعد از تشییع با شکوه در گلزار شهدای روستای بالاجاده آرام گرفت.

انتهای پیام/

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده