آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۲۹۳۳
۱۱:۴۹

۱۴۰۴/۰۴/۱۷
گفت‌و‌گو با همسر شهید «ابراهیم سیاه مرگوئی»

عاشق شهید و شهادت بود

«رقیه خیبلی» همسر شهید «ابراهیم سیاه مرگوئی» گفت: ابراهیم همیشه عاشق شهید و شهادت بود. با انگیزه کارهایش را دنبال می‌کرد، یکی از سفارشاتی که این شهید والامقام بر آن بسیار تأکید داشت، پشتیبانی و تبعیت از امام خمینی (ره) بود.


شهید «ابراهیم سیاه مرگوئی» پانزدهم فروردین ماه ۱۳۴۵، در روستای علی آباد کنارشهر از توابع شهر گرگان به دنیا آمد. پدرش علی ‏اکبر، کشاورز بود و مادرش خیرالنسا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. سال ‏‏۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی سپاه پاسداران در جبهه حضور یافت. دهم اسفند ماه ۱۳۶۵، ‏با سمت کمک آرپی‌جی‌زن در پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به گلو، شهید شد. مزار وی در ‏گلزار شهدای امامزاده عبدالله شهرستان زادگاهش واقع است. برادرش حسین نیز به شهادت رسیده است. نوید شاهد گلستان گفت و گویی با «رقیه خیبلی» همسر این شهید گران‌قدر انجام داده است که تقدیم حضور علاقه‌مندان می‌شود.

عاشق شهید و شهادت بود

مهربان و خوش اخلاق بود


«رقیه خیبلی» همسر شهید «ابراهیم سیاه مرگوئی» گفت: شهید متولد پانزدهم فروردین ماه ۱۳۴۵ است. شهید پسر عمه‌ام بود، ما به هم علاقه‌مند بودیم و پنجم بهمن ماه ۱۳۶۲ ازدواج کردیم. شهید مهربان و خوش اخلاق بود. رفتارشان با اقوام، فامیل و دوستان آنچنان متین، آرام و پسندیده بود که خیلی مورد توجه آنها واقع می‌شد. همیشه با خانواده و پدر و مادرش با زبانی نرم و لطیف صحبت می‌کرد و احترام خاصی نسبت به والدینش داشت. در تمامی کار‌های منزل کمک می‌کرد و هنگامیکه پسرم بدنیا آمد، اجازه نمی‌داد دست به هیچ کاری بزنم و همه کار‌ها را انجام می‌داد و به من می‌گفت: تو فقط از بچه نگهداری کن.

هدفش کسب رضای خدا بود


هنگامی که برادرش حسین عازم جبهه شد، ابراهیم نیز پایش را تو یک کفش کرد که به جبهه برود، هر چه مادر همسرم به او گفت: مادر جان! دو تا از برادرهایت در جبهه هستند، لزومی ندارد که شما بخواهید الان به جبهه بروی. تمام تلاش‌های ما برای منصرف کردنش بی نتیجه ماند. حتی یادم هست، پدرش می‌خواست دستش را برای کاری بند کند تا این قضیه باعث شود که او بی خیال رفتن شود که این هم نتیجه‌ای نداد. اصرار‌های مداوم ابراهیم را که دیدم با خودم گفتم: خدایا راهی که او انتخاب کرده است مورد رضای توست، او اگر تا این حد اصرار می‌کند برای این است که رضای تو را جلب نماید، پس چرا من باید با رفتن او مخالفت کنم؟ این شد که رضایتم را برای رفتن ابراهیم به جبهه اعلام کردم. نزدیکی‌های صبح بود که او به قصد اعزام به جبهه از خواب برخواست و گفت: دوست دارم تو لباس هایم را جمع، ساکم را ببندی و برایم بیاوری، که اگر مرا اعزام نکردند، لااقل با ساک به خانه بر نگردم، سپس وسایلش را جمع و با ساکش به گرگان رفتم، از محل اعزام با خوشحالی به سمتم آمد و گفت: نام مرا هم برای اعزام اعلام کردند بچه را در آغوش گرفت و گفت: وقتی بزرگ شد به او بگو که راه من و عمویش را ادامه دهد، این آخرین دیدار و وداع ما با یکدیگر بود.

عاشق جبهه، جنگ و شهادت بود


او عاشق جبهه، جنگ و شهادت بود، به همین علت تصمیم خود را گرفت و برای دفاع از آب و خاک و میهن اسلامی به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافت. اولین بار سال ۱۳۶۴ از طریق سپاه پاسداران واحد بسیج گرگان به منطقه کردستان اعزام شد و به مدت سه ماه آنجا بود. دومین اعزامش سال ۱۳۶۵ به منطقه شلمچه و مسئولیت وی کمک آر پی چی زن بود.

شهید خواهم شد


برای انتخاب اسم پسرم اصرار داشت که نام خودش را بر فرزندمان نهیم، من راضی به این امر نبودم و از طرفی مادر همسرم اصرار داشت که برای زنده نگه داشتن نام شهید، نام برادر همسرم که شهید شده بود را بر فرزندم بگذارم. اما همسرم راضی نمی‌شد و می‌گفت: من می‌خواهم به جبهه بروم و شهید خواهم شد، بنابراین نام خودم را بر فرزندم بگذارید، من راضی نشدم و نام حسین برادر شهید همسرم را بر فرزندم نهادم، اما او به هدفش که شهادت بود، رسید. گویا به او الهام شده بود که به شهادت می‌رسد. هنگامی که ابراهیم به شهادت رسید تصمیم گرفتم نام فرزندم را به نام پدر شهیدش تغییر دهم، اما خواهر همسرم به منزل ما آمد و گفت: دیشب در خواب، برادر شهیدم حسین را دیدم که بسیار عصبانی و ناراحت بود و از من پرسید که نام فرزند ابراهیم را چه می‌خواهید بگذارید، به او گفتم نام ابراهیم را برایش انتخاب کرده‌اند، چون داداش ابراهیم قبل از شهادتش سفارش کرده بود که نام خودش را بر فرزندش بگذارند. به محض اینکه این جمله را گفتم، دیدم که برادرم حسین با عصبانیت و بدون خداحافظی رفت؛ بنابراین نام حسین بر فرزندم باقی ماند.

خدایا رضایم به رضای توست


قبل از شهادت همسرم در همان شبی که قرار بود عملیات کربلای ۵ انجام شود، در منزل برادرم بودم خاله‌ام که پسرش شهید شده بود نیز آنجا بود، تلویزیون تصاویری از عملیات را پخش می‌کرد، خاله‌ام گفت: این همان عملیاتی است که ابراهیم در آن شرکت دارد با شنیدن این حرف بدنم لرزید و استرس گرفتم. آهنگ عملیات به صدا در آمد، یک لحظه احساس کردم همسرم ابراهیم شهید شده است، به خاله‌ام گفتم: مگر خون ابراهیم از خون دیگر شهدا رنگین‌تر است، خدایا رضایم به رضای توست. بعد از چند روز دوستانش به منزل ما آمدند و خبر آوردند که ابراهیم زخمی شده و نتوانستند او را با خود بیاورند و روی خاکریز مانده است. برادر همسرم بعد از شنیدن این ماجرا تصمیم گرفت برای پیدا کردن ابراهیم به جبهه برود، اما در همان موقع خبر پیدا شدن پیکر همسرم و شهادتش را آوردند. سرانجام در دهم اسفند ماه ۱۳۶۵، در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه در خط مقدم مورد اصابت تیر از ناحیه پا قرار گرفت، همرزمانش او را به اندازه دو خاکریز به عقب کشاندند، اما نگهان بر اثر اصابت ترکش خمپاره به گلو به شهادت رسید.

کلام پایانی


اتکال ابراهیم به خداوند تبارک و تعالی بسیار بالا بود و در سایه این توکل، اطمینان و استقامت عجیب وی بخوبی مشهود بود و در سخت‌ترین شرایط و حساس‌ترین موقعیت‌ها ضمن حفظ صبر، آرامش و خون‌سردی، با تدبیر عمل می‌کرد. او عشق و علاقه عجیبی به اهل بیت (ع) و آقا امام زمان (عج) و امام خمینی (ره) داشت. در واقع، اتکال به خداوند باعث می‌شد که شهید بتواند در سخت‌ترین لحظات، با آرامش و اطمینان خاطر عمل کند و تصمیمات مهمی را اتخاذ کند. این توکل، نه تنها باعث آرامش روانی وی در هنگام سختی‌ها بود، بلکه موجب تحرک و اقدام‌های مثبت و قاطعانه او در مسیر اهدافش می‌شد. همان اهدافی که به خاطرش از خانواده و فرزند کوچکش گذشت و رفت.
از همه مردم به ویژه جوانان می‌خواهم که راه همسرم و دیگر شهیدان را ادامه بدهند و همواره حافظ خون شهدا باشند. ابراهیم همیشه عاشق شهید و شهادت بود. با انگیزه کارهایش را دنبال می‌کرد، یکی از سفارشاتی که این شهید والامقام بر آن بسیار تأکید داشت، پشتیبانی و تبعیت از امام خمینی (ره) بود. در پایان از مردم می‌خواهم همان گونه که امام خمینی (ره) بر اهمیت مسجد و اجتماع تأکید و سفارش کرده است، بدان سبب که مسجد نقش مهم و سرنوشت ساز در جامعه اسلامی دارد، حفظ مسجد در راستای حفظ اسلام و دور نشدن از اهداف آن است، مساجد را خالی نگذارند و نماز‌های جماعت را با شکوه برگزار کنند، که هم یک وظیفه دینی و استراتژیک است و هم اینکه دشمنان از حضور مردم در مساجد می‌ترسند.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه