آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۳۲۳۲
۲۱:۵۶

۱۴۰۴/۰۳/۲۰
زندگینامه شهید سیدرضا حسینی؛

کارگر آجرپزخانه و سرباز رمضان؛ مردی با دل دریایی در پیکری جوان

شهید "سیدرضا حسینی"، فرزند کشاورز شازندی، تحصیل را به‌خاطر نان رها کرد، اما ایمان را لحظه‌ای کنار نگذاشت. او روزه‌دار جبهه بود و به جای مرخصی، حضور در خط مقدم را انتخاب کرد. در ماه خدا، آسمانی شد و مردانگی‌اش، تا همیشه در حافظه روستاییان و هم‌رزمانش ماندگار ماند.


به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، شهید سیدرضا حسینی در سال ۱۳۴۵، در بخش کزاز از شهرستان شازند، در خانواده‌ای کشاورز و ساده‌زیست، چشم به جهان گشود. او ۲۱ سال در این دنیای فانی زیست، اما با نوری از ایمان و غیرت، یاد و نامی جاودانه برای خود به‌جا گذاشت.

کارگر آجرپزخانه و سرباز رمضان؛ مردی با دل دریایی در پیکری جوان

پس از پایان دوران ابتدایی، به‌دلیل شرایط زندگی و نیاز خانواده، تحصیل را رها کرد و دوشادوش پدر به کشاورزی پرداخت. روزهایش با خاک و آب و آفتاب گره خورده بود و ریشه‌اش به زمین، اما دلش به آسمان بسته بود.

در سال ۱۳۶۵، موعد سربازی‌اش فرارسید. آن روزها، دشمن بعثی، نفس‌های آخر را می‌کشید اما حملات کورش شهرها و خانه‌ها را در آتش و خون فرو می‌برد. سید رضا که این مظلومیت را می‌دید، تصمیم گرفت سهم خود را در دفاع از دین و میهن ادا کند. دوره آموزشی را پشت سر گذاشت و عازم جبهه‌های نبرد شد.

چند ماه در خط مقدم خدمت کرد. در اواخر ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۵، هم‌زمان با گرمای خرداد و داغی نبرد، در یکی از جبهه‌های جنوب، خودروی حامل او هدف قرار گرفت. انفجار، آتش، و سوختگی شدید، قلب جوان سیدرضا را خاموش کرد و او، با زبان روزه، به لقاءالله پیوست. پیکر پاکش با شکوه و اندوه، در زادگاهش به خاک سپرده شد؛ تا نشانی از عزت و غیرت این مرز و بوم باشد.

 خاطراتی از شهید:

۱. غیرت بی‌ادعا:
زمانی که پدرش، حاج سید عزت‌الله، برای زیارت خانه خدا عازم حج شد، مبلغی برای مخارج خانواده نزد یکی از اقوام گذاشت. مدتی بعد، پول تمام شد و آن فرد دل‌نگران شد. سیدرضا وقتی از موضوع باخبر شد، گفت: «از فروش آجرهای کوره، پول تهیه می‌کنم.» در آن روزها، آجر خریداری نداشت؛ اما او با همت خود، پول را تهیه کرد و نه تنها مشکل را حل کرد، بلکه مازاد آن را هم به او بازگرداند. در نبود پدر، و هم‌زمان با اعزام برادرش به سربازی، سیدرضا مسئولیت کامل کوره آجرپزی، زمین کشاورزی و ماشین‌آلات را به تنهایی بر دوش کشید، گویی تجربه مردی هفتاد ساله را داشت.

۲. روزه با طعم ایثار:
در اواسط ماه رمضان، یکی از دوستانش به نام داوود از جبهه به مرخصی آمد. خانواده از او درباره سیدرضا پرسیدند. پاسخ داد: «با اینکه نوبت مرخصی‌اش بود، نیامد. گفت روزه‌ام را نمی‌شکنم. هرچه اصرار کردیم افطار کند و با ما بیاید، قبول نکرد. حتی خواستیم سرش را زیر آب کنیم تا روزه‌اش باطل شود، اما نگذاشت!»

۳. عبادت و اخلاق:
از کودکی عاشق نماز، قرآن و دعا بود. همیشه نماز را اول وقت می‌خواند و گاه ساعت‌ها در نیایش با خدا می‌گریست. در مجالس مذهبی، پیش‌قدم بود و در کارهای خیر، تا آنجا که می‌توانست، شرکت می‌کرد. دوستان و آشنایان، از مهربانی با کودکان و احترام به بزرگ‌ترهای او می‌گفتند. آن‌قدر خوش‌رفتار بود که همه اهل محل، دوستش داشتند. آخرین‌بار که به مرخصی آمد، با همه دوستان و آشنایان خداحافظی و حلالیت طلب کرد؛ گویی می‌دانست این بار آخر است...

 

منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه