مادر شهید مدافع وطن «سیروس خنجری فرد»: پسرم عاشق کشور و رهبرش بود
به گزارش نوید شاهد ایلام، بامداد جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ در پی حمله تروریستی رژیم صهیونی به تهران و تعدادی از شهرهای کشور، شماری از فرماندهان نظامی، دانشمندان و مردم غیرنظامی به شهادت رسیدند. دشمن صهیونی نه تنها مراکز نظامی، بلکه مراکز درمانی، بهداشتی، خدماتی، صنعتی، کشاورزی و حتی ورزشی استان کرمانشاه را هدف حمله قرار داد که این اقدام برخلاف تمامی قوانین و مقررات بینالمللی صورت گرفت.
سیروس خنجریفرد از شهدای مدافع وطن است که در جریان شرارت های رژیم صهیونیستی به قرارگاه هوافضای سپاه کرمانشاه، بامداد روز جمعه ۲۳ خردادماه ۱۴٠۴به فیض شهادت نایل آمد.
سیروس خنجریفرد سال ۱۳۷۳ در شهر ماژین از توابع استان ایلام به دنیا آمد. پدر وی کشاورز و دامدار بود. سیروس دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در زادگاهش، کارشناسی را در پلدختر و کارشناسی ارشد را در رشته مهندسی عمران در دانشگاه بروجرود به پایان رساند. خدمت سربازی را در خاتمالانبیا کرمانشاه گذراند، سپس در پتروشیمی شهر دهلران استخدام شد و در ادامه با سمت مهندس هوافضا به خدمتش ادامه داد. نوید شاهد به مناسبت شهادت مظلومانۀ این نخبۀ ایرانی با مادر شهید مصاحبهای داشته که در ادامه آمده است:
فرزندم سمبل خوبیها بود
مهین مختاری، مادر بزرگوار شهید سیروس خنجری، ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایام حزن و اندوه محرم و آرزوی پیروزی ایران اسلامی در مورد آخرین دیدارش با پسرش بیان داشت: پسرم عادت به خداحافظی نداشت. هر موقع برمیگشت به محل کارش با ما روبوسی میکرد و میرفت. اما در آخرین جمعۀ پیش از شهادتش وقتی داشت میرفت رویش را برگرداند و به پدرش گفت خداحافظ. من طبق معمول آب انداختم پشت سرش. او تقریباً هر روز دم غروب یا به من زنگ میزد یا به خواهرش بانو. او و بانو خیلی با هم صمیمی بودند. دخترم از روزی که برادرش شهید شده گوشیاش را خاموش کرده است. میگوید نمیتوانم این چشمبه راهی را تحمل کنم. نمیتوانم گوشیای را به دست بگیرم که دیگر قرار نیست صدای برادرم را در آن بشنوم.
وی افزود: سیروس مهربان، صبور، اجتماعی و باهوش بود. این خصوصیات را از همان دوران کودکی داشت. به همه کمک میکرد. به کشاورزی خیلی علاقه داشت. هر موقع فرصت پیدا میکرد میرفت سر زمین کار میکرد. آنقدر باهوش بود که گاهی اوقات باوجود اینکه نمیرسید درس بخواند، اما نمراتش عالی بودند.
سیروس عاشق کشور و رهبرش بود
وی در ادامه خاطرنشان کرد: سیروس عاشق رهبر بود. هر موقع در مورد او صحبت میکرد ذوق و شوق عجیبی در سخنانش حس میشد. انگار در مورد یکی از اعضای خانوادهاش صحبت میکرد. در مورد محل کار یا شرایط کاریاش هیچوقت صحبت نمیکرد هر بار از او میپرسیدم که کجا کار میکنی لبخند میزد و میگفت: مادر نگران نباش، هر جا باشم خدا هم هست. یکبار به شوخی به من گفت: اگر شهید شوم چی؟ من از این حرفش شوکه شدم. چون نمیدانستم در کجا کار میکند و چه موقعیتی دارد، پرسیدم: مگر کجا کار میکنی؟ او وقتی حال من را دید خندید و گفت: نگران نباش من کجا شهادت کجا. شوخی کردم.
پسرم دائمالوضو بود
شهدا به دلیل مقام و جایگاه معنوی بالایی که دارند همواره در حالت پاکی و طهارت بودهاند، خانم مختاری در این خصوص بیان داشت: پسرم همیشه آستینش بالا بود. هیچوقت بدون وضو نبود. مخصوصاً مواقعی که میخواست کاری را انجام دهد یا سر سفره بنشیند. به بهانههای مختلف، وقت و بیوقت دست من و بابایش را میبوسید. چند بار به او پیشنهاد دادم که زن بگیرد. او هربار میگفت که تا دو برادر مجردم زن نگیرند من زن نمیگیرم، چون احترامشان بر من واجب است. خیلی هوای خواهرانش را داشت. غیرتی بود و به حجاب اطرافیان اهمیت میداد. در همه امور توکل میکرد به خدا و همیشه میگفت خدا بزرگ است.
غلام امام حسین (ع) بود
خانم مختاری مادر شهید در میان سخنانش کمی هم به خصوصیات همسرش به عنوان پدر شهید پرداخت و تأکید کرد: همسرم بچهها را با نان حلال بزرگ کرد، هیچوقت از دسترنج دیگران چیزی را سر سفره نیاورد. فرزندانم را از همان دوران کودکی به مراسم عزای امام حسین (ع) میبرد و سیروس من از همان موقع عاشق و دلباخته و غلام امام حسین (ع) شد. خادم حسینهای بود که کنار خانهمان است. او در مراسمهای عزاداری خیلی فعال بود. هوای دیگر بچهها را داشت و میگفت در مراسمها باید سعی کنیم بیشتر کودکان و نوجوانان را با واقعۀ کربلا آشنا کنیم. بخشی از حقوقش را به این کار اختصاص داده بود. ده روز اول محرم را میآمد اینجا و مراسم روضه برای شهدای کربلا برگزار میکرد. میگفت چراغ این حسینیه همیشه باید روشن بماند، نباید این واقعه بزرگ از یاد برود؛ چون هر چه داریم از حسین است. دخترم بانو میگوید که سیروس یکبار خواب امام حسین (ع) را دیده است.
آرزوی شهادت داشت
شهدا، ارزندهترین الگوهای ایثار و فداکاری هستند و در حقیقت از همان دورۀ کودکی برای این کار انتخاب میشوند. مادر شهید خنجریفرد ضمن برشمردن خصوصیات اخلاقی پسرش اذعان داشت: سیروس از همان دورۀ کودکی بسیار آرام بود. با همه فرق میکرد. هیچوقت صدایش را برای کسی بالا نمیبرد. حیا داشت و جلوی بزرگترها حتی پایش را دراز نمیکرد. همیشه لبخند بر لب داشت و به همه چیز امیدوار بود. او مجموعهای از خوبیها بود. این اواخر به تهران هم میرفت. میگفت یک پروژهای در تهران داریم که مافوقم دستور داده من ناظرش باشم. من به پسرم همیشه افتخار میکنم مخصوصاً الان که جانش را فدای کشور و رهبرش کرده است. آرزویش شهادت بود خوش به حالش که لیاقت شهادت را داشت و به آن رسید. پارسال شب عاشورا خواب شهادتش را دیده بود این را الان دخترم به من میگوید. او میدانست ماندنی نیست.
جانمان را در راه کشور و رهبر میدهیم
مهین مختاری در پایان صحبتهایش ضمن آرزوی صبر برای تمام مادران شهدا و آرزوی سلامتی و طول عمر برای رهبر عظیمالشأن ایران و آرزوی نابودی صهیونیسم گفت: روز جمعه پای تلویزیون بودم و داشتم برای سردار باقری گریه میکردم. از شهادت مظلومانه او بسیار متأثر بودم حال غریبی داشتم؛ اما نمیدانستم که پسرم سیروس هم به شهادت رسیده است.
ساعاتی بعد خبر شهادت او را هم آوردند. من قلبم با باطری کار میکند سیروس همیشه نگران سلامتی من بود و هر روز زنگ میزد و احوالم را جویا میشد من فقط از خداوند میخواهم که به من صبر بدهد تا بتوانم در فراق فرزندم دوام بیاورم. وقتی آخرین بار درون تابوت صورتش را دیدم انگار در خوابی عمیق فرو رفته بود. سیمای نورانیاش مثل همیشه پر از آرامش بود. دوست داشتم برای یک بار هم که شده چشمانش را باز کند و من بر آنها بوسه زنم.
داغ فرزند برای مادر فراموششدنی نیست، اما ما حاضریم جان و مال و فرزندانمان را در راه سرافرازی کشور و رهبر بدهیم. رهبر امر کند حاضریم از تمام زندگی و فرزندانمان بگذریم. زندگی ما بدون این کشور معنایی ندارد. از خداوند منان میخواهم که بساط نابودی اسرائیل را هر چه زودتر فراهم کند.
انتهای پیام/