نوید شاهد - مرتب به مادرم قرص خواب می دادیم. چند دقیقهای می خوابید. دوباره سراسیمه بیدار میشد و سراغ بهروز را میگرفت. فردای آن روز پدرم به پادگان رفت تا ببیند چه بر سر بهروز آمده. چون اصلا باور کردنی نبود که در پادگان و در روز تعطیل چنین اتفاقی برای بهروز بیفتد. در آنجا به او گفتند که بهروز آن روز پس از کارهای روزانه اش به حمام رفته تا خود را برای مرخصی سه روزه آماده کند.