عزیزالله فرجی‌زاده

عزیزالله فرجی‌زاده

صدای شلیک گلوله‌ها قطع نمی‌شد!

«عراقی‌ها که کاملاً از حضورمان خبر داشتند از سه طرف منطقه ورود و حرکت ما را به زیر آتش گرفته بودند. به طوری که حتی برای یک لحظه صدای شلیک گلوله‌هایشان قطع نمی‌شد ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز « عزیزالله فرجی‌زاده » را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

راضی نشدم در پادگان بمانم!

«گفتند باید در پادگان و برای حفاظت و نگهبانی آن‌جا بمانیم. عده‌ای قبول کردند، اما عده‌ای از جمله خودم که به قصد جنگ با دشمنان و حضور در جبهه آمده بودم، راضی نشدم در پادگان بمانم ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز « عزیزالله فرجی‌زاده » را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

افسوس خوردم که چرا به جبهه نرفتم!

«اخبار عملیات بیت‌المقدس و پیروزی‌های رزمندگان، حسابی حالم را عوض کرد و افسوس خوردم که چرا به جبهه نرفتم تا در این عملیات شرکت کنم. بقیه دوستان هم نظر مرا داشتند. اما بالاخره عملیات انجام شد و بسیاری از دوستان و همرزمان ما که در این عملیات شرکت کرده بودند شهید شده و یا مجروح برگشتند و ما همچنان افسوس می‌خوردیم ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز « عزیزالله فرجی‌زاده » را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
در مصاحبه "عزیزالله فرجی‌زاده" با نوید شاهد قزوین مطرح شد؛

روایت خواندنی از حمله دشمن به سنگر و موش بازیگوش!

نوید شاهد - «یک شب برای نگهبانی دادن به سنگر رفتم، متوجه سر و صدایی شدم دقت کردم صدای خِش خِش می‌آمد حساس‌تر شدم. گفتم این صدا، صدای دشمن است، به همین دلیل حساسیت من هر لحظه به صدا دو چندان می‌شد، از ترسم دیگر از بینی نفس نمی‌کشیدم تا دشمن متوجه صدای نفس زدن من نشود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی و شیرین جانباز و آزاده " عزیزالله فرجی‌زاده " از دوران دفاع مقدس در مصاحبه با خبرنگار نوید شاهد قزوین است که تقدیم حضورتان می‌شود.
طراحی و تولید: ایران سامانه