کتاب دلیر بی ادعا

کتاب دلیر بی ادعا
برگی از خاطرات؛

شهید «رجبعلی بهتویی» همیشه برای خاکریز زدن داوطلب می‌شد

«شهید رجبعلی بهتویی از اولین کسانی بود که برای خاکریز زدن می‌آمد و مسئولیت قبول می‌کرد و در سخت‌ترین شرایط و در جا‌هایی که از بقیه مکان‌ها مشکل بود داوطلب کار می‌شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

قرآن خواندنش زبانزد همه بود

«قرآن خواندنش زبانزد همه بود. در پایان نماز جماعت، تعقیبات نماز را می‌خواند. صبح‌ها هم تنها در گوشه‌ای می‌نشست و دور از چشم رزمنده‌ها، زیارت عاشورا را می‌خواند ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
برگی از خاطرات؛

نماز شب شهید « رجبعلی بهتویی» ترک نشد

«من به یاد ندارم که در آن شب‌ها با توجه به خستگی شدید روزانه، نماز شب شهید رجبعلی بهتویی ترک شود.» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛

عبور بی‌تلفات!

«هر فرماندهی که نیروهایش عبور می‌داد چندین تلفات، شهید و مجروح می‌داد و تنها گروهی که توانست با شیوه خاصی و بدون تلفات از آن مکان عبور کند گروهان ما بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛

نقش دلیرانه شهید بهتویی در عملیات والفجر ۴

«آقای بهتویی با درایت، شجاعت، صبوری و خلوص نیتی که داشتند بچه‌ها را به خوبی راهنمایی می‌کردند تا عملیات موفق‌آمیز شود و نقش ایشان در عملیات والفجر ۴ بسیار زیاد و مهم دلیرانه بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهید «بهتویی» هنگام عملیات، خیلی قاطع و مصمم بود

«آقای بهتویی هنگام عملیات، خیلی قاطع و مصمم بود اما در مواقع دیگر بسیار مهربان و صمیمی رفتار می‌کرد و به ما می‌گفت: ما باید همیشه به خدا متوسل شویم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

شهیدی که زاهد شب و شیر روز بود!

«آقای بهتویی علاوه بر درک مسایل نظامی و قدرت فرماندهی، توجه خاصی در مسایل عبادی و رازونیاز داشت، به گونه‌ای که بار‌ها به چشم خود دیدم که ایشان در دل تاریکی‌های شب به کنجی پناه برده و با خدای خویش مشغول راز و نیاز بود و نماز شب می‌خواند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگی از خاطرات شهید بهتویی؛

گوجه‌های ما تمام شد!

«بعد از اتمام کار، ایشان به آقای علی‌اکبری بی‌سیم زد که چه کاری کردی؟ آیا گوجه‌ها هنوز نرسیده‌اند؟ گوجه‌های ما که تمام شد! و آقای علی‌اکبری پاسخ داد که ماشاء‌الله به این زودی! و آقای بهتویی فرمود: بله حتی تیربار عراقی‌ها را نیز با خود آوردیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.

برشی از کتاب "دلیر بی‌ادعا"| در تاریکی شب بی‌هدف شلیک می‌کرد!

در قسمتی از کتاب "دلیر بی‌ادعا" که زندگینامه و مجموعه خاطرات سردار شهید "رجبعلی بهتوئی" است، می‌خوانید: «طی مسیر دوباره به یک تیربارچی برخورد کردیم که هم بچه‌ها را خیلی اذیت می‌کرد و باعث توقف نیرو‌ها شده بود. این تیربارچی بدون اینکه ما را به خوبی ببیند در آن تاریکی شب بی‌هدف شلیک می‌کرد ...»
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه