در بین راه ایشان دائما با دوستان شوخی میکردند، حرف از شهادت میزدند و به مزاج میگفتند: ما که سعادت نداریم، ترکش از کنار پایمان میگذرد و به ما نمیخورد... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید«علیاصغر جمشیدی» است که تقدیم حضورتان میشود.
ايشان بعد از خدمت و دوره احتياط كه همزمان با اوايل جنگ تحميلي عليه صدام كافر بود به شغل قبلي خود بازگشت و به كار نقاشي مشغول شد و زماني كه حس كرد بايد دوباره در خدمت انقلاب باشد در بسيج ثبت نام كرد...
نوجوانی خوشرو و شوخ طبع و مودب بود و در حفظ تقوای الهی بسیار می کوشید در کنار خانواده به فعالیت های مربوط به امور منزل می پرداخت. در کنار یاری والدین در اداره امور منزل به عضویت بسیج محلی درآمد و در پایگاه بسیج به آموزش فنون نظامی پرداخت و سپس در مدت عضویت خویش قبل از خدمت سربازی در 2 مرحله به مناطق جنگی اعزام شد و در مناطق و عملیات مختلف جنگی شرکت فعال داشت و از این سعادت بسی خرسند بود.