چغازرد

چغازرد
خاطره

برادرم ظاهرش ساده بود/ خاطراتی ازپیشمرگ کردمسلمان شهید شریف کریمی

روزی که با لباس سادۀ بسیجی جلوی چشمانم ظاهر شد. اشک در چشمانم حلقه زد. سرم را پاییم اندختم که مبادا اشکم را ببیند. اما گویا اشکم را دید. با خنده و شوخی گفت می‌دانم چرا گریه می‌کنی حتما بخاطر پاره بودن کفش هایم است...
طراحی و تولید: ایران سامانه