آر پی جی زن مسئول گردان حبیب و فرمانده پادگان سپاه کرج، با تنی درهم شکسته از عوارض شیمیایی، با سری پر از ترکشهای یادگار جبههها، در خیابانهای تهران مسافرکشی می کرد! از خط مقدم تا بیمارستان «جم» تهران که سکوی پرواز او به بی نهایت شد، «سید منوچهر مدق» کوله بار شهادت را یک عمر به دوش کشید و: «این قصه ی اوست؛ آفتاب آمد و رفت!...»