مروری به زندگی و سوابق مبارزاتی آزاده و جانباز سردار شهید حاج صارم طهماسبی
دوشنبه, ۰۳ آبان ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۴۷
عارفی واصل و آزاده ای صاحب دل که به درستی عشق را فهمیده ، زجر را چشیده و حق و باطل را با دقت سنجیده بود
مروری به زندگی و سوابق مبارزاتی آزاده و جانباز سردار شهید حاج صارم طهماسبی
"صارم طهماسبی" سال 1336 در روستای سراب باغ شهرستان آبدانان از توابع استان ایلام دیده به جهان گشود ، دوران ابتدایی و راهنمایی را در همان روستا به پایان رشاند و برای گذراندن مقطع متوسطه راهی آبدانان ، دهلران و شهرستان اسدآباد همدان شد. سال 1350 پس از آشنایی با شهیدان محمدمنتظری و علی اندرزگو وارد مبارزات سیاسی بر علیه رژیم ستم شاهی شده و توسط ساواک ایلام شناسایی و دستگیر شد. وی سال 1352 همراه با چند نفر از همراهان و مبارزان انقلابی از جمله محمد مهدی صولت به لبنان سفر کرد و به مدت 5 سال ، ضمن فراگیری فنون و اموزش های رزمی و پارتیزانی و زندگی در شرایط بسیار سخت ، در کنار مجاهدان و مبارزان جنبش امل لبنان بر ضد رژیم غاصب اسرائیل در سرزمین های اشغالی جنگید و توسط مدموران ارتش اسرائیل به شدت مجروح شد که آثار به جای مانده از جراحات آن زمان در پای چپ این مجاهد نستوه همچنان باقی بود. صارم طهماسبی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی وارد ایران شد و در یک مرکز چریکی به صورت مخفیانه به ساخت بمب های دستی و آموزش و هدایت تظاهر کنندگان ضد حکومت شاه پرداخت و آنها را تجهیز و تسلیح می کرد. پس از سرنگونی رژیم پهلوی و برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به دستور و همراه شهید محمد منتظری با یک فروند هواپیمایی نظامی برای تکمیل مأموریت ها و فراگیری آموزش های پیشرفته دوباره راهی لبنان و شهرهای (صور ، صیدا، نبتیه و جرج البراجنه) شد و پس از گذشت یک سال و نیم به کشور بازگشت او با هماهنگی و دستور شهید مصطفی چمران در جبهه میانی جنگ تحمیلی به صف نبرد علیه متجاوزان بعثی پیوست. سردار صارم طهماسبی در دوران دفاع مقدس در مسئولیت های مختلف عملیاتی ، شناسایی ، رزمی و فرماندهی یگان های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان یالام به پاسداری از مرزهای ایران و نبرد با دشمن بعثی پرداخت. وی در سیزدهم آبان ماه سال 1363 هنگام مدموریت شناسایی در منطقه سرخر در مهران از سوی گروه معروف فرسان "گوش برها" به اسارت درامد و پس از تحمل 50 ماه اسارت به آغوش خانواده بازگشت .
حاج صارم طهماسبی بعد از بازگشت از اسارت دوباره ردای سبز پاسداری را به تن کرده و در کسوت یک پاسدار جهاد خویش را مجددا از سرگرفته و به خدمت در این نهاد مقدس پرداخت. او با اخذ درجه سرهنگی دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد علوم سیاسی بود و سوابق درخشانی در تدریس و تفسیر قران و نهج البلاغه داشتو حاج گصارم طهماسبی" از تبار جانبازان ، آزادگان و ایثارگرانی بود که وصف مردانگی هایش را باید از بلندی های جبل الجولان و پایداری و شکیبایی اش را از اسارت گاه های رژیم بعث عراق و شجاعت و دشمن ستیزی اش را از قلل سر به فلک کشیده کردستان و دشت های داغ و تفتیده خوزشتان ایران اسلامی شنید و با جان و دل باور کرد.
او جان خویش را با خداوند معامله کرد و در سودایی خدایی ف سلامت خود را از کف داد، در بندهای مخوف رژیم بعث عراق به جرم جهاد و ایثار ضربات کشنده ی تازیانه عراقی ها را تحمل کرد تا مشق آزادگی را یک بار دیگر به آزادگان جهان ارائه کند. این نامدار گمنام ، نمادی واقعی از افسانه ی سیمرغ بود که ماندگارترین پرواز را در زیباترین معراج عشق و ایثار در آسمان و عرصه ی روزگار خویش به نمایش گذاشت. این سردار سرافراز ، فرمانده ای خطر پذیر و عشق آفرین بود که حرف هایش دلنشین و کلامش شیرین بود ، او عارفی واصل و آزاده ای صاحب دل که به درستی عشق را فهمیده ، زجر را چشیده و حق و باطل را با دقت سنجیده بود.
این شهید زنده اگر چه جسم مجروحش بر زمین بود، اما روحش با خالق خویش قرین بود. این امیر امانت دار ، فکر و ذکرش همجوار عرشیان بود. حاج صارم ، نسخه ی قطوری از مصحف بشریت بود که مشق جانفشانی را در کسوت یک چریک انقلابی در لبنان و فلسطین در مصافی ماندگار با صف آرایی دوران دفاع مقدس فرا گرفت.
او فرهنگ تهجد و جنگ و جهاد را به عنوان یک آموزه ای ارزشی به آزاد مردان و بسیجیان ایران اسلامی متصل نمود. صارم از نسل نادر و کمیابی بود که در این دوران وانفسا برکت زمین و عزت آمان بودند ، نسلی که فقط در کرانه های تنهایی خویش ، سجاده سخاوت را گستراندند و نجوای دل را نثار هشت سال ایمان و شهادت نمودند. او یادگار نسلی است که ارواح شریف و ظریفشان در مصاحبت با شهیدان در حال مغزله و مبادله است . این نامدار گمنام ، پس از سال ها هنمرنمایی در مقابل جنود کفر و الحاد و هم صدایی با سرداران سرافرازی چون دکتر چمران ف و عارف صابر مرحوم سید علی اکبر ابوترابی ، با کوله باری از امراض و ابتلاعات جسمی و روحی ، روزگارش را در صبر و شکیبایی سپری نمود.
وی سرانجام صبح روز جمعه 15 آبان ماه سال 1394 با بدنی رنجور و عزمی همچنان راسخ در بستر بیماری ناشی از آسیب های جنگ تحمیلی با 70% جانبازی دعوت حق را لبیک و به دیدار معبودش شتافت.
روحش شاد و چراغ راهش در مسیر مجاهدان ، تابناک و تا ابد افروخته باد.
خاطره ای از زبان دخترش د کتر فاطمه (زینب) طهماسبی
او می رود دامن کشان ، من زهر تنهایی چشان
از من مپرس دیگر نشان ، کز دل نشانم می رود
قرار است در مورد پدرم مطلبی بنویسم ، اما راستش من می خواهم در مورد اسطوره زندگی ام صحبت کنم . ما باید عادت کنیم تا وقتی کسی در کنارمان هست خوب نگاهش کنیم . گاهی قطار زندگی آنقدر به سرعت می رود که حسرت یک نگاه ساده را به دلت می گذارد و آن لحظه است که متوجه می شویم همیشه دیر است و خیلی زود دیر می شود.
این بار قطار زندگی خودم را که در ایستگاه هایی توقف داشتند بررسی می کنم. از بچگی متوجه شده بودم که زندگیم بر اساس وضعیتی متفاوت با دیگران است ، چرا که پدرم با پدر بچه های هم سن و سالم فرق داشت . همه ی انها با پدر و مادرشان زندگی می کردند امام خانواده ی کوچک من تشکیل شده بود ار من و مادری با چشم های منتظر به راه پدری که هر از گاهی به ما سر می زد.
تا انجایی که از دوران بچگی به یاد دارم من و مادرم تقریباً کار هر روزمان این بود که صبح ها به هلال احمر که اگر اشتباه نکنم ان زمان نزدیک پارک سراب آبدانان بود می رفتیم . شاید دلمان خوش شود به نامه ای که از سوی بابا بیاید اما خیلی روزها غمگین و با سکوتی سرد به خانه برمی گتیم . من می دانستم با همبازی هایم ، زینب ، لیلی ، افسانه ، فوزیه و... فرق داشتم.
آنها پدر داشتن ولی من فقز جای خالی اش را داشتم ، من به مدرسه می رفتم ولی باز تنها! زمان گذشت و دوران کودکی و نوجوانی من در کنار مادر همراه با پدر و دیر زمانی نیز بدون پدرم که در اسارت بود سپری شد تا بدان جا که که ما دیگر به این وضعیت عادت کردیم.
دلم واقعاً می گیرد از بعضی افرادی که درک نمی کنند این ارامش را مدیون چه کسانی هستند و چه خانواده هایی ؟ پدرم هر آنچه در مسیر زندگی برای آدم ها اتفاق می افتد را به من و سایر اعضاء خانواده ام اموخت. او استاد مسلمی بود که در کوره راه زندگی هر آنچه که شرط بلاغت بود را به ما آموخت. خوشحالم که در لوای تربیت صحیح اسلامی که او با تجربه و زحماتی بس بزرگ به دست آورده بود ، امروز شاهد ثمره ی ارزش او در زندگیم هستم. به خودم می بالم که پدرم همرزم کسانی بوده است که آوزه ای نیک نامی انها تا ابد در تاریخ این مرز و بوم به چشم می خورد.
پدرم با فضلیت ، با کرامت و با تطهیر نفس ، ما را در زلال وجود خویش پاک و منزه نگه داشت ک بتوانیم به سر منزل سعادت و سلامت برسیم و این بهترین هدیه ایست که پدرم به ما ارزانی داشت. یادش در دل ما تا ابد شعله ور است.
لازم می دانم یادی کنم از مادر مهربانم که در تمام دوران حیاتش صبور و بردبار ، همچون یاوری وفادار در کنار پدرم بد و او را در راهی که انتخاب کرده بود مصمم می ساخت. موفقیت امروز ما مرهون تلاش پدر و همراهی مادرم بود که سنگ تمام شوختن و دم بر نیاوردن بود.
ما آموخته ایم آنچه که به وجود آدم ها معنا و مفهوم می دهد صبر در برابر مشکلات و داشتن ارده ای بزرگ است چون خداوند بزرگ است و همیشه یاور بزرگ اندیشان است.
خاطره بعدی از زبان پسرش مهندس محسن طهماسبی
یادی که همیشه با من است !
پدرم مظلوم بود و جالب اینکه مظلومیتش از نوع مظلومیت امام علی(ع) بود. مظلوم نه از ان جهت که مورد ظلم قرار بگیرد و نتواند حق خودش را بگیرد ف مظلوم بود چون غمخواری نداشت . به سختی کسی او را درک می کرد و شاید مثل مولایش که درد دل خود را به چاه می گفت. پدرم با نوشتن و گاهی سکوت معنادارش و گاهی هم با راز و نیاز خودش را از غصه ها خالی می کرد . می دانم در پدرم به اندازه کافی صحبت خواهد ولی صفات و ویزگی هایی که به نظرم بیشتر جلوه کردند را خلاصه وار ذکر می کنم . در مدت بیست و اندی سال که با واژه نماز آشنا شدم ، تاکید می کنم هیچگاه ندیدم نماز پدرم قضا شود.
اکثر دوستان می دانند که پدرم سیگار می کشید اما در سالروز تولد یکی از خواهرانم پدرم در عوض کادوی جشن تولدش پاکت سیگارش را به او داد و گفت دخترم ! از این لحظه به بعد تو دیگر هیچ وقت سیگاری را در دست من نخواهی دید! هنوز چند روزی از تصمیمشان نگذشته بود که همسر و دو تا از فرزندشان را از دست دادند و تا روزی که زنده بودند دیگر سیکار نکشیدند. پدرم با توجه به شرایط و سوابقی که داشت به راحتی می توانست بدون اغراق چند نسل آینده خویش را از لحاظ مالی تأمین نماید. ولی دارایی او از مال دنیا زمین کشاورزی اش بود که تمام مایحتاج زندگیش بود و به آن عشق می ورزید. میراث با ارزش پدرم برای فرزندانش نام نیک ، صداقت در گفتار ، تلاش و کوشش در لوای پاکی و عزت نفس بود ما از پدرمان اموختیم که متکی به خویش باشیم و راه او را ادامه دهیم . یاد او در نبودش همچنان با ماست.
برگرفته ازویژه نامه اربعین عروج سردار شهید حاج صارم طهماسبی ،
منبع : اداره اسناد و انتشارات
نظر شما