عارفی واصل و آزاده ای صاحب دلی که عشق را فهمید
نوید شاهد ایلام
حاج" صارم طهماسبی" از تبار جانبازان، آزادگان و ایثارگرانی بود که وصف مردانگی هایش را باید از بلندی های جولان ، جرج البراجنه و نبتیه سور لبنان ، پایداری و شکیباییش را از اسارت گاه های رژیم بعث عراق و شجاعت و دشمن ستیزیش را از قلل سر به فلک کشیده کردستان و دشت های داغ و تفتیده خوزستان ایران اسلامی شنید و با جان و دل باور کرد.
به پاسداشت یاد او و سالروز شهادتش گوشههایی از خاطرات این شهید بزرگوار را از زبان مرحوم حجت الاسلاموالمسلمین ابوترابی که سالها پیش با حضور در آبدانان و دیدار با سردار طهماسبی که برخی خاطرات خود از ایشان را بازگو کردند که عیناً این شعار رزمندگان را به اثبات رساند که «تا زندهایم، رزمندهایم» به یادگار مانده که در ادامه آمده است:
عزیز جانباز و پاسدار پر افتخار و آزاده متعهد سرافراز صارم طهماسبی با تمام وفاداری و رشادت، شهامت، اخلاص و ایمان،جاناً و مالاًو عملا از کیان اسلام و جمهوری اسلامی پاسداری و حراست کرده است.
ایشان از بهترین عزیزان پاسدار و جانبازان متعهد و مخلص و با صفا و با وفای انقلاب اسلامی است که در دوران اسارت به افسران و سربازان و درجه داران عراقی خون دل و به همه اسرای عزیز ما روحیه میدادند.
برادرمان آقا صارم با لباس مقدس پاسداری و پس از مفتخر شدن به افتخار جانبازی به اسارت دشمن بعثی جنایتکار درآمد و در بازجوییهای اولیه شکنجه فراوانی را با شهامت متحمل شد و بدون کمترین ضعف و سستی در هنگام بازجویی، بر ریش فرمانده خبیث عراقی خندید و وقتی که آن فرمانده پست و بیرحم سیگار برگ به او تعارف کرد بشرط آنکه به سوالاتش جواب بدهد،این رزمنده دلاور مجددا برعقل آن افسر فرمانده عراقی خندید و او دیوانهوار سوال کرد: چرا میخندی؟ مگر دیوانه شدی؟ گفت نه،از این میخندم که شما دیدید که زیر شکنجههای سخت و کشنده شما 600 ضربه شلاق را تحمل کردم و به ملت و کشورم پشت نکردم، مگر ممکن است برای سیگار برگ دست به چنین خیانتی بزنم؟
وی را برای بازجویی به اردوگاه موصل2(خیبر) که همه برادرانمان در آن اردوگاه زیر بازجویی شدید بودند فرستادند و چند مرتبه هم برای بازجویی بیشتر و تخصصیتر به بغداد فرستادند که در یکی از این سفرها در بغداد با ایشان برخورد کردم. در همه شرایط، نهایت تعهد و وفاداری را از خودشان نشان میداد و در عبادت و اخلاص همیشه نمونه و سرآمد بود.
با آنکه دشمن روی کلمه پاسدار،عبادت و نماز شب خواندن و روحیه بلند خدمتگزاران حساسیت زیادی نشان میداد، برادر عزیزمان آقای صارم در همه این امور ممتاز بود .عراقیها از دیدن ایشان رنج می بردند و خون دل میخوردند و هر ایرانی آزاده متعهد به وجودش افتخار میکرد و به خوبیها و ایمان و اخلاصش حسرت میبرد.آنقدر دشمن روی ایشان حساس بود که چندین مرتبه ایشان را تبعید کرد و سه سال قبل از مبادله دشمن از همه اردوگاهها 150 نفر را به عنوان حزبالله خرابکار و به قول عراقیها (پلاک قرمز) به تکریت تبعید کردند که وقتی به آنجا فرستاده شدیم دشمن میخواست همه را بکشد.
آقای صارم هم در بین ما باز چون گذشته به عنوان متعبد،نماز شب خوان و خدمتگزار نستوه آنقدر وفاداری نشان داد که یکی از نیروهای دشمن در یک برخورد با خشم و عصبانیت اظهار کرد:شماها میخواهید قهرمان پروری بکنید؟ من شما را از پای در میآورم.
پس از مدتی حدود 25 نفر اسیر به قول عراقیها خطرناک را تبعید کردند که ما و برادرمان آقا صارم به کمپ 17 در اردوگاه جدید 6 رمادیه فرستاده شدیم و به جز ما همه آنها اسیر جدید بودند که حاج صارم در آنجا نیز با وقار و هیبت الهی خود حماسهآفرینی کرد.
مروری بر زندگینامه شهید صارم طهماسبی" سال 1336 در روستای سراب باغ شهرستان آبدانان از توابع استان ایلام دیده به جهان گشود ، دوران ابتدایی و راهنمایی را در همان روستا به پایان رساند و برای گذراندن مقطع متوسطه راهی آبدانان ، دهلران و شهرستان اسدآباد همدان شد. سال 1350 پس از آشنایی با شهیدان محمدمنتظری و علی اندرزگو وارد مبارزات سیاسی بر علیه رژیم ستم شاهی شده و توسط ساواک ایلام شناسایی و دستگیر شد.
وی سال 1352 همراه با چند نفر از همراهان و مبارزان انقلابی از جمله محمد مهدی صولت به لبنان سفر کرد و به مدت 5 سال ، ضمن فراگیری فنون و اموزش های رزمی و پارتیزانی و زندگی در شرایط بسیار سخت ، در کنار مجاهدان و مبارزان جنبش امل لبنان بر ضد رژیم غاصب اسرائیل در سرزمین های اشغالی جنگید و توسط مأموران ارتش اسرائیل به شدت مجروح شد که آثار به جای مانده از جراحات آن زمان در پای چپ این مجاهد نستوه همچنان باقی بود. صارم طهماسبی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی وارد ایران شد و در یک مرکز چریکی به صورت مخفیانه به ساخت بمب های دستی و آموزش و هدایت تظاهر کنندگان ضد حکومت شاه پرداخت و آنها را تجهیز و تسلیح می کرد.
پس از سرنگونی رژیم پهلوی و برپایی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به دستور و همراه شهید محمد منتظری با یک فروند هواپیمایی نظامی برای تکمیل مأموریت ها و فراگیری آموزش های پیشرفته دوباره راهی لبنان و شهرهای (صور ، صیدا، نبتیه و جرج البراجنه) شد و پس از گذشت یک سال و نیم به کشور بازگشت او با هماهنگی و دستور شهید مصطفی چمران در جبهه میانی جنگ تحمیلی به صف نبرد علیه متجاوزان بعثی پیوست.
سردار صارم طهماسبی در دوران دفاع مقدس در مسئولیت های مختلف عملیاتی ، شناسایی ، رزمی و فرماندهی یگان های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان ایلام به پاسداری از مرزهای ایران و نبرد با دشمن بعثی پرداخت. وی در سیزدهم آبان ماه سال 1363 هنگام مأموریت شناسایی در منطقه سرخر در مهران از سوی گروه معروف فرسان "گوش برها" به اسارت درآمد و پس از تحمل 50 ماه اسارت به آغوش خانواده بازگشت .
حاج صارم طهماسبی بعد از بازگشت از اسارت دوباره ردای سبز پاسداری را به تن کرده و در کسوت یک پاسدار جهاد خویش را مجددا از سرگرفته و به خدمت در این نهاد مقدس پرداخت. او با اخذ درجه سرهنگی دارای مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد علوم سیاسی بود و سوابق درخشانی در تدریس و تفسیر قرآن و نهج البلاغه داشت و حاج صارم طهماسبی" از تبار جانبازان ، آزادگان و ایثارگرانی بود که وصف مردانگی هایش را باید از بلندی های جبل الجولان و پایداری و شکیبایی اش را از اسارت گاه های رژیم بعث عراق و شجاعت و دشمن ستیزی اش را از قلل سر به فلک کشیده کردستان و دشت های داغ و تفتیده خوزشتان ایران اسلامی شنید و با جان و دل باور کرد.
او جان خویش را با خداوند معامله کرد و در سودایی خدایی، سلامت خود را از کف داد، در بندهای مخوف رژیم بعث عراق به جرم جهاد و ایثار ضربات کشنده ی تازیانه عراقی ها را تحمل کرد تا مشق آزادگی را یک بار دیگر به آزادگان جهان ارائه کند.
این نامدار گمنام ، نمادی واقعی از افسانه ی سیمرغ بود که ماندگارترین پرواز را در زیباترین معراج عشق و ایثار در آسمان و عرصه ی روزگار خویش به نمایش گذاشت. این سردار سرافراز ، فرمانده ای خطر پذیر و عشق آفرین بود که حرف هایش دلنشین و کلامش شیرین بود ، او عارفی واصل و آزاده ای صاحب دل که به درستی عشق را فهمیده ، زجر را چشیده و حق و باطل را با دقت سنجیده بود.
این شهید زنده اگر چه جسم مجروحش بر زمین بود، اما روحش با خالق خویش قرین بود. این امیر امانت دار ، فکر و ذکرش همجوار عرشیان بود. حاج صارم ، نسخه ی قطوری از مصحف بشریت بود که مشق جانفشانی را در کسوت یک چریک انقلابی در لبنان و فلسطین در مصافی ماندگار با صف آرایی دوران دفاع مقدس فرا گرفت.
او فرهنگ تهجد و جنگ و جهاد را به عنوان یک آموزه ای ارزشی به آزاد مردان و بسیجیان ایران اسلامی متصل نمود. صارم از نسل نادر و کمیابی بود که در این دوران وانفسا برکت زمین و عزت آمان بودند ، نسلی که فقط در کرانه های تنهایی خویش ، سجاده سخاوت را گستراندند و نجوای دل را نثار هشت سال ایمان و شهادت نمودند. او یادگار نسلی است که ارواح شریف و ظریفشان در مصاحبت با شهیدان در حال مغزله و مبادله است . این نامدار گمنام ، پس از سال ها هنرنمایی در مقابل جنود کفر و الحاد و هم صدایی با سرداران سرافرازی چون دکتر چمران ، عارف صابر مرحوم سید علی اکبر ابوترابی ، با کوله باری از امراض و ابتلاعات جسمی و روحی ، روزگارش را در صبر و شکیبایی سپری نمود.
وی سرانجام صبح روز جمعه 15 آبان ماه سال 1394 با بدنی رنجور و عزمی همچنان راسخ در بستر بیماری ناشی از آسیب های جنگ تحمیلی با 70% جانبازی دعوت حق را لبیک و به دیدار معبودش شتافت.این آزاده و جانباز سرافراز میادین نبرد حق علیه باطل دارای شش فرزند است که همگی جز نخبگان علمی بوده و در مدارج مختلف تحصیلی مشغول ارایه خدمت به جامعه هستند.
روحش شاد و چراغ راهش در مسیر مجاهدان ، تابناک و تا ابد افروخته باد.
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام