مدام در پاکسازی سخت ترین میادین مین ها بسر می برد وجودش در میان پرسنل آرامبخش خاطره ها بود و گفتارش مرحمی بر دلهای ریش مان...

نوید شاهد ایلام
 
خاطره (1)
اينجانب فرج الله جعفريان كه در سال 66-68 در خدمت وظيفه بوده ام در ارديبهشت ماه سال 66 در واحد تبليغات گردان مشغول به مرمت بودم كه برادر رضا اسدي همرزم ما بود كه روحيه عجيبي در جهت تشويق رزمندگان داشت در آن روزهاي ارديبهشت يك روز برادر اسدي كه خسته از محل خط مقدم برگشته بود و حدود دو ساعتي استراحت كرد و نزديك به ظهر بود كه آرام نگرفت و طاقت فرسايي ميكرد،كه ناگهان تصميم گرفت كه ميتوانم يك دستگاه موشك ناو خراب شده در انبار تسهيلات در گوشه اي بود و داوطلبانه خود را جهت تعمير آن كه حتي در داخل كشور هم مشكل بود پس از حدود 5 ساعت كار و بعداز دو روز تعمير آن را با افكار خود وسايل ابتدايي همان موشك را آماده به كار كرد و اولين گلوله را در همان محل با نهايت دقت شليك كرد و از آن به بعد نسبت به ساير اسلحه ها جهت تعمير اقدام و حركات غير قابل باور انجام مي داد و فعل دانستن را به خوبی صرف می کرد. 


خاطره (2)
اینجانب سرگرد پاسدار کاظم فخرزاده جانشین گروهان مهندسی رزمی از تیپ یکم پیاده ، حضرت امیرالمؤمنین (ع) یکی از دوستان و در حقیقت یکی از شاگردان شهید عزیز رضا اسدی هستم که در طول مدتی که در حضور این شهید گرانقدر بودم از هر نظر (( اخلاقی - عملی و ...)) درس گرفته ام و تجارب تخصصی تخریب خود را مدیون زحمات بی دریغ آن عزیز می دانم ، در حقیقت شهید رضا شخصی متدین و دوراندیش و آینده نگر بود خدا وکیلی وقایع و مواردی را که الان ما با آنها گریبانگر هستیم ، او مدتها قبل به من گفته است ، چه مسایل نظامی و چه اجتماعی و ... از خصوصیات بارز ایشان پشت پا زدن به حب دینا بود ، مدام در سیر خدمت حضور داشت و خیلی کم از مرخصی استفاده می کرد. به جرأت می توانم بگویم شاید کمتر کسی را سراغ دارم که به مسائل ایشان صادقانه و عاشقانه دلباخته خدمتگزاری صدیق و دلسوز باشد.

به هنگام عجز به او رو می آوردیم و او با خونسردی و با پوشش بر ضعف ما مشکل مان را مرتفع می نمود. در سال 61 یک پایش قطع شد اما هیچ خلأ ی در مأموریتش ایجاد نشد و عاشقانه تر و از جان گذشته تر سینه را سپر می نمود و مدام در پاکسازی سخت ترین میادین مین ها بسر می برد وجودش در میان پرسنل آرامبخش خاطره ها بود و گفتارش مرحمی بر دلهای ریش مان.
 


سیزده دی ماه 69 ساعت سه بعدازظهر در معیت عده ای از پرسنل ژاندارمری جهت پاکسازی جاده و مناطق (چغاعسکر و کوه شنیل)- (گرشیر - عباس عظیم) و (گرشیر - چغاعسکر) به همراهی استاد شهید رضا اسدی پذیرفتیم تا نسبت به پاکسازی مناطق فوق اقدام نماییم که هنگام گذر از منطقه گرشیر که قبلاً جاده اش پاکسازی شده بود و حتی بارها از آن منطقه گذر کرده بودیم.
که سرگرد ملک پور و شهید رشید مامی و رضا اسدی یک مین ام 16 منفجر شد. چون این نوع مین ها با تأخیر منفجر می گردد انفجار آن با اندکی تأخیر صورت گر فت که باعث شهادت رضا اسدی ، رشید مامی و سرگرد ملک پور و زخمی شدن پاها و قسمتهایی از دست و ... من شد حادثه را نظاره می کردم اما کم کم داشتم بی هوش می شدم همه آنها به پشت افتاده بودند بجز رضا اسدی که به سینه روی زمین افتاده بود بغض شدیدی گلویم را گرفت چشمانم پر اشک شد و خودم نیز افتادم تا اینکه متوجه شدم در بیمارستان امام (ره) هستم و عده ای از اقوام به عیادتم آمده اند، سراغ رضا را می گرفتم و متوجه شدم که شهید شده است.
 
مروری بر زندگینامه شهيد رضا اسدي در سال1342 در روستاي سرني از توابع شهرستان مهران در خانواده اي مذهبي و دامدار متولد شد تحصيلات خود را تا سال سوم متوسطه ادامه داد.
اما شركت در جبهه هاي مقدس را بر درس و مدرسه ترجيح داد و به صف مجاهدان في سبيل الله پيوست ،ايشان با توجه به لياقت و شايستگي هايي كه در وجودشان موج ميزد در واحدهاي مختلف رزمي  زرهي تخريب مهندسي موتوري و پياده به عنوان فرمانده اي لايق چون ستاره اي منور سرافرازانه درخشيد از سال 1360 تا پايان جنگ در جبهه هاي غرب و جنوب در گرما و سرما بدون صرف اوقات فراغت تمام هم و غم و خود را صرف جهاد و مبارزه نمود.
 با توجه به اينكه در سال 1361 در منطقه مهران پاي راست خود را تقديم راه حق نمود  اما دست از مبارزه برنداشت و جان بر كف تا پايان جنگ در جبهه هاي مختلف حضور داشت اما به قول خودش  در شهادت بعداز جنگ به رويش بسته شد  و توفيق ورود به باغ بهشتي را نداشت اما از آنجا كه وعده الهي حق است و سرنوشت طوري رقم خورد كه مشيت پروردگار باشد شهيد در  سیزدهم دی ماه 1369 در حالي كه مشغول پاكسازي ميادين مين بود به جمع دوستان شهيدش ملحق شد و به لقا لله پيوست. روحشان شاد. 
 
 
 وصیت نامه بسیجی و جانباز  شهید : رضا اسدی
به نام الله ، به ياد الله و با درود بر منجى عالم بشريت ولى عصر و رزمندگان غيور جبهه‌ها كه با نثار خون پاك خويش درخت پربار انقلاب را آبيارى كرده و مى كنند و خواهندكرد، خدايا اگر گل نيستم در گلستان زمين تو با گلهايى كه ريشه در كوثر عشق دارند همسايه‌ام ، خدايا تو را به بوى خوش گلهاى گلستانت شميم لطفت را بر من نثار كن تا لياقت دوستى اينان را بيايم ، خدايا ريشه‌ام را به ريشه و ساق و برگهايشان پيوند زن تا شايد رمز پاكى و صداقت را از اينان وام بگيرم و لايق گلستان تو شوم . خدايا  هاى‌هوى بهشت مى‌شنوم چه غوغايى، حسين به پيشواز يارانش آمد. چه صحنه‌اى ، فرشتگان  ندا ميدهند كه همرزمان ابراهيم ، همراهان موسى ، همدستان عيسى ، همكيشان محمد(ص) ، همسنگران على(ع) ،  همفكران حسين (ع) ، همگامان خمينى از سنگر كربلا آمده‌اند .چه شكوهى خدايا به محمد بگو پيروانش حماسه آفريدند به على بگو شيعيانش قيامت به پا كرده‌اند ، به حسين بگو كه خونش همچنان رد رگها مى‌جوشد . خدايا ، معبودا ، بارالها ! من ضعيفم وناتوانم دوست دارم تمام بدنم را در راه تو بدهم . پروردگارا  اگر هر روز كاروان سرخپوش شهيدان در كوچه‌هامان بگذرد و نخل غم در سينه مادرانمان كاشته شود و تمام كوچه‌ها وخيابانها به نام شهيدان باشد و شمر پست و فرومايه چون شب عاشورا آب را به رويمان ببندد و خانه و كاشانه مان چون خيمه‌هاى حسينى در ميان شعله‌هاى كفر جهانى بسوزد و نمروديان چون ابراهيم را به آتش افكندند و اطفالمان را سر ببرند فرياد خواهيم زد عشق ما حسينى است ، رهبر ما خمينى است . در خاتمه از كليه دوستان و فاميل مى‌خواهم آنجا كه ميتوانند در جبهه شركت نمايند و اگر نمى‌توانند هميشه در پشت جبهه به رزمندگان كمك نمايند و هميشه به نماز جمعه بروند كه شركت در نماز جمعه مشت محكمى بر دهان دژخيمان شرق و غرب مى‌باشد و اميدوارم در دعاها هيچ وقت امام را فراموش نكنيد و دعا بر جان امام را امرى واجب بدانيد .
خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار - والسلام - رضا اسدى - تاريخ : ششم فروردین ماه 1366
 

 
 منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام

 


 

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۱
بهروز
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۷:۰۱ - ۱۴۰۰/۰۴/۲۵
0
1
روحش شاددو یادش عزیزش گرامی. علاوه بر تمام این موارد ، ایشان بسیار بشاش و خنده رو و همچنین طناز و روحیه دهنده به رزمندگان اسلام بودند و جدا از خط مقدم ، در ستاد پشتیبانی جنگ و در واحد تسلیحات، تجهیزات نظامی را دوباره آماده ی نبرد می کردند البته در شرایطی که یه پایشان از زیر زانو قطع شده بود.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده