خاطرات فرمانده شهید کاظم فتحی زاده قسمت (1)
يادي از جبهه هاي جنگ و نظري به عمليات والفجر3
اينجانب كاظم فتحي زاده در اين رابطه مقدار كمي از اين درياي بيكران كه در ذهن دارم بيان مي دارم گرچه از همه جبهه هاي عرب تا جنوب از كوه هاي سر به فلك كشيده تا باتلاقهاي جنوب همه ساعت و همه روزه و شب خاطره مي باشد. در سال 62 با توجه به اينكه بنده در اطلاعات و عمليات بودم وواحد اطلاعات و عمليات قبل از عملياتها توجیح مي شدند به ما دستور داده شد در منطقه مهران جهت آزادسازي دشت و شهر مهران عملياتي در پيش است و شما از محور كله قندي تا ارتفاعات قلاويزان شناسايي دقيق به عمل آوريد تكميل گرديد آنهايي كه در زمان جنگ كار اطلاعاتي كرده اند مي دانند چقدر مشكل و حساس مي باشد در اين زمان يعني كمتر از 15 روز به صورت چند تيم وارد عمل شده و تمام خط دشمن وادوات و توپخانه زرهي پشتيباني عقبه يگانهاي در خط را مشخص گرديد در تمام زمان كار اگر بخواهم تماما بازگو كنم روز ها وقت مي خواهد عبور از ميادين آن هم مياديني كه در زير ديد و تير مستقيم سنگرهاي دشمن بود آن هم سيم خاردار و موانع فرشي حلقوي و ديگ تله هاي انفجاري عبور از ني زارهاي فيروزآباد و آبهاي آن كه از داخل ني زار ودرختهاي مختلف در كنار آن روئيده بود عبور از تپه ها و شيارهاي قلاويزان عبور از ارتفاعات كله قندي و 343 نمكلانو عبور از نمكزارهاي آن هر لحظه خاطره عزيزاني مي باشد كه بنده ساعت به ساعت و روز به روز به ياد دارم و آن همه رشادت و فداكاري آنها قابل تحسين است شايد براي آنهايي كه از جنگ خبر ندارند آسان باشد يا بگويند خوب كار کردن و برگشتن زياد دشوار نيست. دو يه شب مانده بود به عمليات كه تمام راه كارها بسته شد و تيمهاي اطلاهات 114 اميرالمومنين با توجه به اينكه اكثرا بومي بودند تعدادي به عنوان رهنما به گردانهاي تيپ خودمان يعني تيپ 114 رفتند و تعدادي به تيپ 21 امام رضا مامور شدند و تعدادي نيز به لشكر 41 ثارالله چنانچه به ياد دارم شب 3 ويا 4 مرداد ماه بود تمام رزمندگان تيپ 114 و تيپ 21 امام رضا و ل 5 نصر در منطقه اميرآباد آماده عمليات بودند آقاي آهنگران آمد ودر جمع اين عزيزان شروع به نوحه خواني و مصيبت در زمينه عملياتهاي گذشته نمود آن روز رودخانه اميرآباد حال وهوايي در كنارش بود كه هرگز فراموش شدني نيست صداي لبخند رزمندگان از شوق عمليات ودعا و وصيت نوشتن و همديگر بوسيدن بعد از نماز و شام ودعا هرتيم جهت چك كرده راه كار خود و آشنايي با نظرات هم و اطمينان از تجربيات يكديگر روانه شديم من به يك گردان با چند نفر از تيپ 21 امام رضا به عنوان رهنما مامور بودم با تعدادي از نيروهاي اطلاعات 21 ماموريت اين گردان و راه كارش خط روبروي فرخ آباد بود ودر كنار ما كه آخرين گردان از 21 امام رضا ل 41 ثارالله بود درر بين شناسايي بنده حدود 5 روز به بچه ها ي 41 كار كردم برايم باور كردني نبود يكسال زمين با اين وسعت و آن خط محكم و موانع زياد تعريف تصرف كند همان وقت بارها به مسئول عمليات آنها در اين خصوص صحبت كردم اما يكي از نيروهاي مخلص پاسدار به اينجانب فرمود سربازان جنگ بدر خيلي ناچيز در مقابل سپاه ابوسفيان بودند ولي بزرگترين پيروزي نصيب قواي اسلام شد من ديگر چيزي نداشتم جواب بدهم ل 41 ثارالله محور داشتند محور 1- محور2و محور3 - 21 امام رضا يك محور در پاسگاه محمدقاسم عراق و يك محور در قسمت پايين آن ويك محور در زالو آباد و تيپ 114 اميرالمومنين يك محور در پاسگاه دراجي عراق و يك محور بالاتر از آن از ارتفاعات كله قندي تا نزديكي كاني سخت عراق محورل 5 نفر بود يك شب قبل از عمليات گرداني به نزديكترين خط تماس برده شدند و آن محل استتار و مخفي شدن گرداني كه من به آن مامور بودم در داخل خرابيهاي شهر مهران مستقر شديم شهر مهران ظاهراً در دست ما بود اما اطراف ان دردست دشمن بود و رفت و آمد به داخل بسيار مشكل بود . شب عمليات فرا رسيد بعد از نماز مغرب و عشاء نيروهاي گرداني كه بنده در خدمتشان بودم هدف و ماموريت اصلي آن عبور از رودخانه كنجانچم در روبروي فرخ آباد بالاتر از پاسگاه محمدقاسم عراق و عبور از جاده آسفالت زرباطيه دراجي نمكلان ودرگير شدن با نيروهاي پشت خط پدافندي و زدن ادوات توپخانه زرهي و ديگر يگانهاي احتياط دشمن بود بعد از نماز و دعا توجيه شدن نيروها و نيت چگونگي عمليات حركت آغاز شد از رودخانه عبوركرديم رسيديم به جايي كه بايد معبر زده مي شد در آنجا جوب آب قديمي بود نيروها در داخل آن توقف داده شد تخريب آن عزيزاني كه هميشه پيشتاز ديگر نيروها جهت زدن معبر وارد جنگ مين شدند شروع به زدن معبر نمودند و حدود نيم ساعت طول كشيد كار عصر تمام شد در بين توقف بوي جانوران و حيواناتي كه روي مين رفته بودند بچه ها را ناراحت مي كرد البته در بين راه چند توقف هماهنگ با ديگر گردانها بود به جاده آسفالت رسيديم نيروها داشتند از جاده عبور مي كردند درگيري در قسمت كله قندي ودراجي و محور 3 قلاويزان شروع شد ناگفته نماند محور 3 قلاويزان رفته بود قبل از شروع عمليات درگير شد جاده اي كه نيروهاي گردان ما عبور مي كردند جاده تداركاتي دشمن بود به همين دليل با صداي اولين گلوله شليك شد ماشينهاي دشمن شروع به حركت به طرف خط كردند كه بايد از جاده اي كه ما هنوز يك نصف نيروهايمان از آن عبور نكرده بودند مي آمدند اولين جيپ دشمن با وسط ستون ما برخورد كرد ماشين زده شد آن درگيري در همان زمان آغاز شد نقطه رهايي فرا رسيد گروهانها از گردان جدا شدند هر كدام به محل ماموريت خود با سرعت تمام رسيدند ويكي پس از ديگري با هدفها درگير شدند در آن گروههايي كه من بودم تعداد ديگري از بچه هاي ايلام سازماندهي شده بودند و تعدادي نيز از نيروهاي اطلاعات تيپ 114 بود هدف ما زدن ادوات و زرهي دشمن بود و اين كار هم شد.درجلوي راه ما چند قبضه مين كاتوشا بود كه توسط بچه ها منهدم گرديدند بعد از آن مقري بود تعدادي تانك و نفر بر در آن بود باز توسط همين گروهان منهدم شدند اخلاف به طور كامل تصرف شد نقطه اي كه جهت الحاق گروهانهاي اين گردان مشخص شده بود همان جاده ي آسفالت بود چون اين گردان كارش انهدام و سپس برگشت به خط پدافندي دشمن بود كه هوا داشت روشن مي شد برگشت به طرف خط پدافندي انجام گرفت با توجه به اينكه هر گروهان با چند پاسگاه درگير شده بود شايد ميانگين هر چهار نفر يك نفر زخمي يا شهيد بود و بر دوش حمل مي كرد خوا روشن شد و آفتاب بالا آمد به خاكريزي كه آن شب منطقه اي با آن وسعت توسط مهندس پايگاههاي نيروي زميني سپاه و مهندسي جهاد سازندگي آن همه خاكريز زده شود رسيديم يگان 114 و 21 امام رضا هم بچه ها را به زمين توجيه كنيد و هم آماده باشيد براي جواب پاتك و شناسايي خطوط جديد دشمن در روز دوم عمليات پاتك دشمن در تمام محور عملياتي شروع شد در جناح راست عمليات كاني سخت تا نمكلان با نيروي سپاه وازيان 17 تا ارتفاعات قلاويزان توسط زرهي اقدام به تك نمود با مقاومت و رشادت رزمندگان مواجه شد روز سوم همين تك با شدت و فشار زيادي زيادتري ادامه يافت اما باز بي نتيجه ماند روز چهارم عمليات اول صبح توسط چند لشكر پياده و مكانيزه و زرهي عمليات هوائي هوانيرو شروع به تك كرد به طوري كه در قسمتهايي از منطقه عملياتي به جنگ تن به تن كشيده شد اما اين بار دادن تعداد زيادي كشته و زخمي و اسير واز دست دادن تعداد زيادي تانك به غنيمت گرفتن تعدادي تانك و نفر بر عقب نشيني نمود اما چه عقب نشيني شيارهاي دراجي و نمكلان از جنازه ي مزدوران عراقي انباشته بود چند روز پي در پي از اين پاتك آغاز كرد ولي هر بار به عقب نشيني مي نشست روز 62/5/15 يعني هفت روز بعد از عمليات چند گردان از گردانهاي عمل كننده تعويض شدند گرداني كه از تيپ 21 امام رضا در فرخ آباد بود با يكي از گردانهاي تيپ 114 امير المؤمنين تعويض شد ساعت حدود 12 شب بود اينجانب و شهيد عباس مامي و برادر پاسدار مراد قيطاسي نيروها را راهنمائي كرديم و خط تا ساعت 12 تعويض شد ما در داخل شهر مهران سنگري داشتيم براي استراحت به آنجا آمديم اما هنوز كله قندي در محاصره بودندو از جمله يكي از فرماندهان ارشد و نزديك صدام به همين دليل عراق 7 الي 8 روز تك پي در پي جهت شكستن محاصره كله قندي تلاش نمود مي خواست به نيروهاي شكست خورده ي خود با آزاد سازي قسمتي از موانع از دست داده نقويت روحيه كند صبح همان روزي كه نيروها تعويض شدند از قسمت فرخ آباد و محور 3 قلاويزان كه اقريبا در نزديكي يك سوخته بود با توان بيشتري و نيروي تازه نفس زرهي بيشتري وارد پاتك شد در خط تيپ 114 و 21 امام رضا فشار كمتر بود اما بين خط امام و 41 ثار الله تيپ 4 از لشكر 21 حمزه ارتش خط پدافندي داشت دشمن آن روز سنگين ترين آتش و پاتكي آغاز نمود كه شايد در طول جنگ مثل آن روز سنگين ترين آتش و پاتكي آغاز نمود كه شايد در طول جنگ مثل آن روز در منطقه ي الحاف و آخرين گردان از تيپ 114 و تيپ 4 لشكر 21 حمزه ارتش نديدم جنگ تانك و نفر به حدي رسيد خاكريزي كه آخرين گردان تيپ 114 داشت
لوله تانك ها از خاكريز آمد بالا به طوري كه رزمندگان عزيز بسيجي با نارنجك صوتي آنها را منهدم مي كردند درگيري ما و دشمن به صورت تن به تن بود گاهي نيرو و تانك گاهي نيرو با نيرو دشمن به حدي فشار آورد تا خاكريزي كه ما پشت آن بوديم نيروهايش رسيدنديك طرف خاكريز ما بوديم طرف يگر خاكريز دشمن جنگ نارنجك بود از اين ور خاكريز ما به طرف آنها و آنها به طرف ما جنگ آن روز به نقطه ي حساس رسيد. جناح جيپ يگان ما ارتش بود خاكريز از دست داد دشمن با قدرت زرهي زيادي و با سرعت زيادي به تعقيب نيروهاي ارتش ادامه مي داد يك گردان ما كه در كنار ارتش بود دو روز و ما را در محاصره كامل قرار داد هم از جلو و هم از پشت با سلاح سبك بچه ها را اذيت مي كرد. دشمن مي خواست پس از شكستن خطوط اين گردان از جاده ي مهران ايلام خود را به تنگه ي كنجانچم برساند و تمام نيروهاي عمل كنند ما محاصره و نيروهاي كله قندي آزاد سازي ولي در آن لحظه فرياد بچه ها بلند شد همه با هم با صداي الله اکبرعهد با خداي خود بسته تا آخرين نفر و آخرين نفس مقاومت كنيم تا تانكهاي دشمن از روي سينه ي همه ي ما رد نشود در زنجير آنها سينه ي ما را پاره نكند خواهيم ايستاد بچه ها آب نداشتند همه تانكها ي آب با گلوله سوراخ شده بودند آب در آنها نبود كمكي به ما نمي رسيد دشمن ما را به صورت يك مدار بسته حلقه زده بود با صداي بلند ما را تهديد به مرگ مي كرد بچه ها يكي يكي مجروح و يا شهيد مي شدند مجروح ها در پشت خاكريز مانده بودند ماشين به ما نمي رسيد مجروح ها را منتقل كنيم تا ظهر آن روز يعني ساعت 5 محاصره ادامه داشت و تعداد زيادي از تانك هاي آنها منهدم گرديد و تعداد زيادي از نيروهاي بعثي به هلاكت رسيدند چند گردان آفندي كه ديشب تعويض شده بود از پشت سر ما با عراقيها درگير شدند و توانستند دشمن را در آن قسمت تار و مار نمايند. و همزمان لشكر 17 علي بن ابي طالب كه براي مرحله ي دوم آماده بود از امام زاده سيد حسن وارد عمليات شد از هر دو جناح عمليات به حدي تانك و ادوات دشمن منهدم شده بود كه دود آنها و خاك آتش سنگين دشمن و خود منطقه ي مهران را تاريك كرده بود ولي اين بار دشمن نا كام شكست سختي منحمل شد دشمن تا جائي كه از دست داده بود عقب نشيني كرد و روز بعد كله قندي توسط يك گردان از ل 27 حضرت رسول فتح گرديد
راستي در كدام جنگ دنيا آن همه تانك و و سائل در مقابل آن تعداد كمي نيرو با اسحه ي سبك آن هم جنگ تن به تن در جنگ بود و ديگر جنگ هاي صدر اسلام شامل حال بندگان خدا گرديد. آيا امروز كسي به ياد دارد آن روزهاي سخت را؟
بعد از آن وقتي براي شناسايي خط جديد با تانك هاي دشمن مي رفتيم به جسد هاي انبوه كشته شدگان عراقي ها برخورد كرديم كه در يك نقطه يك انبار بزرگ مهمات منفجر شده بود حدود 400 سرباز و نيروهاي بعثي در اطرافش به هلاكت رسيده بودند به جاي ديگر رفتيم در جلوي شيار دراجي تعداد زيادي كشته و زخمي در آنجا بود يكي از زخميها يك موشك آر پي چي به سينه اش برخورد كرده بود موشك از شكمش نوكش پيدا بود و خرج آن بيرون بود ولي او هنوز جان در بدن داشت
به داخل يك آشيانه تانك رفتيم حدود 10 نفر از عراقيها از شدت تشنگي در حال جان دادن بودند آنها را از مرگ نجات داديم و من مأمور انتقال آنها شدم وقتي به راه افتاديم يكي ديگر از عراقيها كه خودش را پنهان كرده بود آمد بالا شروع كرد به التماس من هم به او اشاره كردم نترس . بيا . ايشان داشت به طرف من مي آمد من به 10 نفر بعد گفتم حركت كنيد در اين فرصت كه من حواسم به اين 10 نفر مشغول بود يكي با حركت سريع خود را به چند قدمي من رساند و از پشت من را به رگبار كلاش گرفت و از آنجا كه خدا خواست و ايشان شانس نياورد با شليك اولين گلوله اسلحه اش قفل كرد مجددا خواست رفع گير را بكشد به طرف او برگشتم و به او يك گلوله شليك كردم .
در پايان بايد بگويم از مسئولين دلسوز خواهش دارم تمام عملكردهاي عملياتي را به صورت ريز جمع آوري كنند و آن روزهاي سخت و آن گرماههاي تابستان جنوب و جنوب غرب و آن سرماهاي كردستان، آن تشنگيها و آن گرسنگيها كه امروز خيلي ها فراموش كرده اند را به نسلهاي آينده منتقل كنند.
والسلام