بالاترين مرگ شهادت است آنهم شهادت در راه خدا
بسیجی شهید علی صفری فرزند طهماس در سال 1345 در روستای خربزان از توابع شهرستان دهلران دیده به جهان گشود.
تحصیلات خود را تا دوره ی دبیرستان ادامه داد.
با آغاز تجاوز ارتش بعث عراق به میهن اسلامی براساس احساس وظیفه و لبیک به ندای امام و مقتدایش ، حضرت امام خمینی (ره)، بعنوان رزمنده بسیجی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید.
پس از دلاوری ها و رشادت های درخشان در دفاع از میهن اسلامی سرانجام در نوزدهمین روز از آبان ماه 1363 در منطقه چنگوله مهران از ناحیه سر همانطوریکه که در یادداشتهایش نحوه شهادتش را پیشگویی ا کرده بودند مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به فیض عظمای شهادت نائل آمد.
فرازی از وصیت نامه
جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَيْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ با مالتان و جانتان و زبانتان جهاد كنيد
مادر جان همان موقعي كه لباس مقدس امام زمان كه همان لباس بسيجي است بر تن كردم ميدانستم كه سرم از تنم جدا ميشود و ميدانستم كه بدنم بدستتان نمی رسد يا اگر مي رسد تكه تكه است .
اما مادر و پدر گرامي بالاترين مرگ شهادت است آنهم شهادت در راه خدا ولي پدر و مادر گرامي اگر من شهيد شدم در شهادت من گريه نكنيد بلكه به ديگر خانواده هاي شهدا دلداري و تبريك و تسليت بگوييد.
براي حسين گريه كنيد كه در صحراي كربلا بدون اينكه كسي بالاي سرش باشد شهيد و تشنه لب از جان رفت مادر من رفتم تا بلكه خدمتي به اسلام كنم و با خون خودم درخت اسلام را آبياري كنم آمدم تا با بعثيان بجنگم و شهيد شوم و تا آخرين قطره خوني كه دارم در راه اسلام و قرآن و رهايي تمام كشور ها از چنگال ابرقدرت ها بجنگم و به لقا الله بپيوندم.
پدر و مادر گرامي تنها نصيحت بزرگي كه من به شما دارم اين است كه راه مرا ادامه دهيد و در راه اسلام و مسلمين همچون حسين زمان شهيد بشويد و از شما تنها خواهشي كه دارم این است ديگر برادرانم كه بزرگ شده آنها را به جبهه بفرستيد و آنها هم در راه اسلام شهيد شوند و تنها نصيحتي كه به ملت شهيد پرور و هميشه در صحنه ايران دارم اين است كه به جبهه ها كمك كنند و فرزندانشان را به جبهه بفرستيد و تا اسلام در سراسر جهان برقرار نشود و از پاي ننشينند همه ما تك تك حق داريم كه كشورمان در خطر باشد و به جبهه ها برويم و تا نابودي مستكبرين از پاي ننشينيم و در ضمن دعا به جان امام و دعا براي رزمندگان از ياد نبريد.
ای برادرانی که نمی توانید به جبهه ها بروید حداقل به پشت جبهه کمک کنید و خواهران در پشت جبهه کمک کنید و خواهران با رعایت حجاب اسلامی ، آمریکا و نوکرانش را به لرزه در آورند.
همه اقشار ملت در نمازهای پر شکوه جمعه شرکت کنند و چونکه بهترین نمازها نماز جمعه است و اتحاد و همبستگی داشته باشید و دست به دست هم بدهید و بر علیه ظلم و جور و جهاد کنید، ای برادر و ای خواهرگرامی؛ با منافقین داخلی مبارزه کنید و نگذارید که این امت اسلام را به فساد بکشانند و این منافقین که بهترین عزیزانمان را چه در محراب و چه در دیگر جاها شهید کردند. آری اینها از کفار بدترند. خداوند به ما توفیق بدهد که منافقین داخلی و خارجی کشورمان را نابود سازیم.
خاطره ی از شهید جلیل صفری برادر شهید علی صفری
یک روز که علی صفری از جبهه به مرخصی آمده بود عصر آن روز که همرزمانش را در جبهه از دست داده بود برای ما از ناراحتی هایش تعریف می کرد و به من گفت باید تا آخرین نفس در راه اسلام و امام بجنگم و انتقام تمامی شهدا را از مزدوران عراقی بگیرم گویا این شهید با خاک و جبهه و جنگ انس گرفته بود و شهید شدن همرزمانش عزم وی را بیشتر کرده بود تا اینکه دو روز از مرخصی اش گذشت و بی قرار بود و دائم از جبهه و جنگ تعریف می کرد و دوباره عازم جبهه شد و هر زمان که به مرخصی می آمد بلافاصله پس از دیدار با آشنایان و همسایگان از آنها حلالیت می طلبید و زود عازم جبهه شد.
در یکی از روزها که به مرخصی آمده بود هنگام شب با حالت ناراحتی از خواب بیدار شد وقتی علت ناراحتی اش را پرسیدم گفت که خواب بچه ها را دیده که کمک می خواسته و من نباید اینجا راحت استراحت کنم و دیگران در شرایط سخت مبارزه کنند که صبح همان روز عازم مهران شد و پس از چندی با خبر شدیم در نوزدهم آبان ماه 1363 موقع شب در حین درگیری با دشمن به علت اصابت گلوله مستقیم در منطقه چنگوله به فیض شهادت نائل آمدند.