همیشه به فکر فقرا بود
يکشنبه, ۱۷ شهريور ۱۳۹۸ ساعت ۱۸:۲۹
شهید رستمی هر وقت فرصت می یافت جنایات رژیم شاهنشاهی را باز گو می کرد و چند بار هم مورد شکنجه آشکار توسط ژاندار مری قرار گرفته بود همیشه به فکر فقرا بود و اگر اتفاقی برایش رخ می داد اصلا ناراحت نمی شد.
به گزارش نوید شاهد ایلام،شهید نیاز رستمی فرزند صیدمیرزا سال 1311 در سومار به دنیا آمد. قبل از انقلاب با رژیم شاه صورت خوش نشان نمی داد و هر وقت فرصت می یافت جنایات رژیم شاهنشاهی را باز گو می کرد و چند بار هم مورد شکنجه آشکار توسط ژاندار مری قرار گرفته بود همیشه به فکر فقرا بود و اگر اتفاقی برایش رخ می داد اصلا ناراحت نمی شد و می گفت این پیشامد ها از طرف خداست و ما به آن راضی هستیم وی مغازه دار بود بعد از جنگ تحمیلی به استخدام بسیج در آمد و می گفت من می روم و تا آخرین قطره خونم برای اسلام می جنگم تا در راه دین و قرآن شهید شوم .سرانجام در هجدهمین روز از شهریور ماه 1360 با سمت دیدهبان در سارات سومار بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش به دست و پا، شهید شد. پیکر او در روستای حاجیحاضر از توابع شهرستان ایوان به خاک سپرده شد.از این شهید گرانقدر پنج فرزند به یادگار مانده است.
خاطره ای از نوع دوستی شهید:
سال 56 در مغازه شهید نیاز یک دستگاه یخچال بود چون مردم از نعمت برق محروم بودند تابستانها کسانی بودند که بعلت گرمازدگی مریض می شدند و به شدت محتاج یک چرعه آب یخ بودند اما این شهید بزرگوار یخچال را پر از آب می کرد و هنگامیکه یخ می زد در بین مردم روستا تقسیم می کرد تا اینکه یک شب بعلت نامعلومی یخچال آتش می گیرد و تمامی اموال مغازه را به آتش می کشد بعد از خاموش کردن که باعث سوزاندن تمامی اجناس شده بود شهید فقط و فقط به دنبال یک گم شده می گشت تا صبح نخوابید با روشن شدن هوا به مغازه رفت و بعد از چند دقیقه ای با روحیه ای شاد و لبی خندان برگشت وقتی علت شادی را جویا شدیم اظهار نمود که در این دکان یک جلد قرآن داشتم که به طور معجره آسایی بدون اینکه یک صفحه از آن گتاب آسمانی آسیب ببیند در گوشه ای از دکان در آتش سوخته پیدا کرده ام حتی مردم روستا هم شاهد این معجره بودند.
سال 56 در مغازه شهید نیاز یک دستگاه یخچال بود چون مردم از نعمت برق محروم بودند تابستانها کسانی بودند که بعلت گرمازدگی مریض می شدند و به شدت محتاج یک چرعه آب یخ بودند اما این شهید بزرگوار یخچال را پر از آب می کرد و هنگامیکه یخ می زد در بین مردم روستا تقسیم می کرد تا اینکه یک شب بعلت نامعلومی یخچال آتش می گیرد و تمامی اموال مغازه را به آتش می کشد بعد از خاموش کردن که باعث سوزاندن تمامی اجناس شده بود شهید فقط و فقط به دنبال یک گم شده می گشت تا صبح نخوابید با روشن شدن هوا به مغازه رفت و بعد از چند دقیقه ای با روحیه ای شاد و لبی خندان برگشت وقتی علت شادی را جویا شدیم اظهار نمود که در این دکان یک جلد قرآن داشتم که به طور معجره آسایی بدون اینکه یک صفحه از آن گتاب آسمانی آسیب ببیند در گوشه ای از دکان در آتش سوخته پیدا کرده ام حتی مردم روستا هم شاهد این معجره بودند.
منبع: اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
نظر شما