برادر و همرزم شهید "رستم قنبری" می گوید: « برادرم شب عملیات خواب دیده بود یک نفر با عبای سبز رنگ به او می گوید بیا تا تو را غسل شهادت بدهم. » ادامه این خاطره جذاب را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید رستم قنبری فرزند کریم اول بهمن ماه 1335 در خانواده ای مذهبی در روستای سرتنگ علیا از توابع بخش زرنه در شهرستان ایوان دیده به جهان گشود ، از همان دوران کودکی بسیار باهوش و فعال بود، دانش آموز دوره ابتدایی بود که در کارهای کشاورزی و دامداری به پدر کمک می کرد.  با رسیدن به سن قانونی خدمت دو سال خدمت سربازی خود را در پایگاه چهارم شکاری اهواز در نیروی هوایی گذراند و بعد از اتمام سربازی شهید در یک شرکت تجاری در تهران مشغول به کار شد، چند سالی در آنجا مشغول  بود.در ایام انقلاب در اجتماعات مذهبی شرکت می کرد.

غسل شهادت!

لبیک به فرمان امام

با شروع جنگ تحمیلی و لبیک به فرمان مهم امام (ره) مبنی بر تشکیل بسیج بر خود واجب دانست که در میدان نبرد حق علیه باطل بشتابد و به همین خاطر وارد سپاه شد.
سال 1360 سنت حسنه ازدواج را به جای آورد و بعد از یک سال صاحب فرزند پسری به اسم رسول شد، ایشان به خانواده و همسر و فرزند خود علاقه خاصی داشت به گونه ای که همیشه به آنها سر می زد و با اینکه اگر کسانی از هم ولایتی های همرزم شهید برای سر زدن به خانه می رفت از او احوال خانواده ، همسر و فرزند خود را جویا می شد .
وی سرانجام سیزدهم بهمن ماه 1363 در منطقه مرزی سومار بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید.مزار شهید در زادگاهش قرار دارد.

متن خاطره از زبان صیدمحمد قنبری برادر و همرزم شهید رستم قنبری

یادش به خیر آن روزها در سنگر حق علیه باطل با دشمن سرسخت صدام مبارزه می کردیم زمانی  که رستم داشت آماده عملیات می شد به من گفت: برادر عزیز بدانید که من به شهادت می رسم، من شب خواب دیدم که یک نفر با عبای سبز رنگ بالای سر من آمد و به من می گفت: بیایید تا شما را غسل شهادت بدهم و من هم قبول کردم و مرا غسل داد ، یقین دارم که در عملیات به شهادت می رسم، بعد از شهادت من مواظب فرزندم رسول و همسرم باشید و از پدر و مادرم هم مواظبت کنید.

توصیه های شهید خطاب به همرزمان

 شهادت در راه خداوند متعال افتخار ماست ما باید هر چند در توان داریم در برابر دشمن ایستادگی کنیم و نگذاریم دشمن سرزمین ما را اشغال کند.
رستم  همیشه به هم سنگری های خود روحیه می داد و با آنها خیلی صمیمی رفتار می کرد رزمنده ها را در سنگر خود جمع می کرد و با آنها شوخی می کرد و می گفت: شهادت نصیب هر انسانی نمی شود مگر نسانهای پاک و مخلص پروردگار یکتا .

علاقه فراوانی به فرزند و همسر خود داشت و می گفت من از خداوند می خواهم که فرزندم هم مانند خودم به انقلاب و امام پایبند باشد و نگذارد خون شهیدان پایمال شود.

منبع: اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده