جبهه قلاویزان راهی به سوی بهشت
يکشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۱۵
شهید " نورالدین حسن بیگی" از جمله بسیجیان سلحشوری بود که عشق به دفاع از وطن باعث شد کلاس درس را رها و به جبهه اعزام شود. نوید شاهد ایلام در سالگرد شهادت این شهید والامقام نامه پر از مهر و محبت وی را برای مخاطبان خود منتشر می کند.
به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید نورالدین حسن بیگی سال 1347 در خانواده ای مذهبی در شهر ایلام به دنیا آمد. پدر و مادرش (علی و مریم) در روستای حیدر آباد از توابع شهرستان ایلام به دامداری و کشاورزی مشغول بودند شهید تحصیلاتش را تا سوم دبیرستان ادامه داد و پس از گذراندن دوره آموزشی در منطقه ششدار به جبهه مهران اعزام شد و پس از مدتی به منطقه مرزی قلاویزان اعزام شد و سرانجام در بیست و سوم فروردین ماه 1367در منطقه قلاویزان مهران بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار شهید در گلزار شهدای علی صالح(ع) می باشد.
متن یادداشت شهید نورالدین حسن بیگی
بسم الله الرحمن الرحیم
مورخه 67/1/22
از طرف نور الدین حسن بیگی
خدمت پدر گرامیم علی حسن بیگی و مادر مهربانم مریم منصوری و برادران عزیزم ضیاء الدین و علاالدین و عزالدین و مجتبی و مصطفی سلام فراوان می رسانم ضمن عرض سلام و سلامتی شما ها را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم که همیشه وقت در کمال عین و عافیت صحت و سلامت بوده باشید و اگر از حال اینجانب خواسته باشید الحمد الله صحت و سلامتی حاصل و برقرار است و ناراحتی نیست جز دوری شما عزیزان که آن هم به این تازگی همدیگر را نزدیک زیارت می نماییم انشاءالله و از طرف من به خانواده سیلم به خصوص مادر بزرگم زبیده و یک به یک بقیه اهل خانواده سلام فراوان برسانید و از جای من با آنها احوالپرسی کنید و سلام مرا به داییم عظیم و پدر بزرگم کریم و مادر بزرگم فاطمه و بقیه اهل خانواده سلام فراوان برسانید و از طرف من به عموهایم محمد علی و علی محمد و ایلخانی با اهل خانواده سلام فراوان برسانید و سلام مرا به احمد مهدیه و خاله ام زینب با اهل خانواده برسانید .و بالاخره به تمام قومان و خویشان که نزدیک هستند سلام مرا برسانید و در ضمن یا پدرم نامه ی پر از مهر و محبت شما در تاریخ 67/1/23 بدستم رسید و آن را زیارت نمودم. و باری یا پدرم اگر من دیر به مرخصی آمدم شما هیچگونه ناراحتی نداشته باشید چون تعدادی از بچه ها به مرخصی رفته اند باید آنها برگردند تا ما به مرخصی بیاییم پس مرخصی ما هنوز معلوم نیست.
چند قطعه شعر خنده آور برای پدرم و مادرم
به حجله می روم شادان ولی زخمی به تن دارم
دستت بوسم ای مادر که پروردی مرا آزاد
به جای رخت دامادی لباس خون به تن دارم
بیا بابا تماشاکن که فرزندت شده داماد
از طرف نور الدین حسن بیگی
خدمت پدر گرامیم علی حسن بیگی و مادر مهربانم مریم منصوری و برادران عزیزم ضیاء الدین و علاالدین و عزالدین و مجتبی و مصطفی سلام فراوان می رسانم ضمن عرض سلام و سلامتی شما ها را از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم که همیشه وقت در کمال عین و عافیت صحت و سلامت بوده باشید و اگر از حال اینجانب خواسته باشید الحمد الله صحت و سلامتی حاصل و برقرار است و ناراحتی نیست جز دوری شما عزیزان که آن هم به این تازگی همدیگر را نزدیک زیارت می نماییم انشاءالله و از طرف من به خانواده سیلم به خصوص مادر بزرگم زبیده و یک به یک بقیه اهل خانواده سلام فراوان برسانید و از جای من با آنها احوالپرسی کنید و سلام مرا به داییم عظیم و پدر بزرگم کریم و مادر بزرگم فاطمه و بقیه اهل خانواده سلام فراوان برسانید و از طرف من به عموهایم محمد علی و علی محمد و ایلخانی با اهل خانواده سلام فراوان برسانید و سلام مرا به احمد مهدیه و خاله ام زینب با اهل خانواده برسانید .و بالاخره به تمام قومان و خویشان که نزدیک هستند سلام مرا برسانید و در ضمن یا پدرم نامه ی پر از مهر و محبت شما در تاریخ 67/1/23 بدستم رسید و آن را زیارت نمودم. و باری یا پدرم اگر من دیر به مرخصی آمدم شما هیچگونه ناراحتی نداشته باشید چون تعدادی از بچه ها به مرخصی رفته اند باید آنها برگردند تا ما به مرخصی بیاییم پس مرخصی ما هنوز معلوم نیست.
چند قطعه شعر خنده آور برای پدرم و مادرم
به حجله می روم شادان ولی زخمی به تن دارم
دستت بوسم ای مادر که پروردی مرا آزاد
به جای رخت دامادی لباس خون به تن دارم
بیا بابا تماشاکن که فرزندت شده داماد
منبع: اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
نظر شما