یک آزاده ایلامی: برگشت به وطن، با نبود امام هیچ ارزشی برای ما نداشت
او در توصیف سالهای اسارتش به نويد شاهد ايلام گفت: زندانهای عراق شبیه به هیچ زندانی در دنیا نبودند بهطوریکه توصیف آن برای کسانی که این درد را تجربه نکردهاند تقریباً غیرممکن است؛ اما باید بگویم که رزمندگان اسلام در رویارویی با دشمن بعثی جهت دفاع از ارزشهای اسلامی بعد از نبردی شجاعانه به اسارت دشمن درآمده و در زمان اسارت نیز از اهدافشان لحظهای عقبنشینی نکردند. سعی اسرا این بود که به عراقیها بفهمانند در اسارت هم ذرهای از علاقهشان به امام (ره) کم نشده و مُصرانه پای عهدشان با امامشان تا آخرین نفس ایستادهاند. در طی اسارت بهویژه برای فرماندهان عراقی اردوگاه بهخوبی جا افتاده بود که ما همچنان در خط رهبری هستیم.
این آزاده ايلامی نحوۀ شنیدن خبر بیماری امام را در اسارت چنين بیان کرد: چند روزی قبل از رحلت امام (ره) از طریق اخباری که در بندها دهان به دهان میچرخید (این خبر توسط نیروهای خودمان که در آشپزخانهها یا درمانگاههای اردوگاه به رادیو و تلویزیون دسترسی داشتند پخش شده بود) فهمیدیم که امام در بستر بیماری هستند. البته اول فکر کردیم این خبر شایعه است و طبق معمول بعثیها میخواهند با این خبر روحیۀ ما را تضعیف کنند حتی در جَو سنگین و سخت آنجا، بچهها چند شبانهروز را در حال دعا و استغاثه به درگاه خدا بودند که امام از بستر بیماری به سلامت برخیزند.
ابراهيمي در مورد عشق اسرا به امام اینطور تعریف کرد: عراقیها بهخوبی میدانستند که ما چقدر به رهبرمان وابستهایم به همین خاطر از پخش این خبر در بندها میترسیدند. آنها حتی از رحلت امام (ره) هم واهمه داشتند چون میدانستند با شنیدن این خبر ممکن است اسرا دست به هر اقدامی بزنند. بنابراین به خاطر اینکه خودشان بتوانند اردوگاه را کنترل کنند و شورشی صورت نگیرد، در آن ایام با احترام اسم امام را میبردند.
این آزاده سرافراز، حال بَد اسرا را بعد از شنیدن خبر رحلت امام اینچنین توصیف کرد: چند روز بعد از انتشار خبر بیماری امام (ره)، یکی از افسران عراقی به اردوگاه آمد و آرامآرام در مورد مرگ و اینکه راه حقی است که همه باید طی کنند شروع به سخنرانی کرد و به دلجویی از ما پرداخت. البته او دلش برای ما نسوخته بود او از شورش بچهها به خاطر خبر رحلت امام میترسید. هنوز حرفهایش تمام نشده بود که بچهها فهمیدند امام به رحمت خدا رفتهاند و شروع به شیون و زاری کردند. او با دیدن این صحنه از ادامۀ سخنرانی صرفنظر کرد و با کمک نیروهای تحت امرش سریع بچهها را به داخل بندهای خودشان فرستاد. درها را قفل و دژبانهای امنیتی را اضافه کردند. انگار گَرد غم و اندوه بر تمام اردوگاه پاشیده بودند. بندها با صدای گریه و زاری اسرا به ماتم خانه تبدیل شده بود. ترس در چهرۀ نیروهای عراقی به وضوح دیده میشد.
ابراهیمی در پایان خاطرنشان کرد: اسرا به عشق دیدن امام به آزادی میاندیشیدند حال دیگر انگیزهای برای آزادی نداشتند و میگفتند؛ برگشت به وطن با نبود امام هیچ ارزشی برای ما ندارد.
گفتگو از گزارشگر افتخاري سايت نويد شاهد ايلام