خوابی که تعبیر شد!
دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۲۰
نوید شاهد - فرزند شهید "محمد علی ولیزاده"در ذکر خاطرهای از پدر می گوید: پدرم دو روز قبل از شهادتش خواب دیده بود همان جایی که عده زیادی پناه گرفته اند بمباران خواهد شد. ادامه این خاطره را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید محمد ولی علی زاده فرزند سید رحیم سیزده آبان سال 1333 در شهرستان ملکشاهی به دنیا آمد و تحصیلات خود را در حد خواندن و نوشتن فرا گرفت و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران اسلامی پس از مدت ها در لباس بسیجی به دفاع از وطن پرداخت تا اینکه در جریان بمباران هوایی شهرستان ملکشاهی در هفدهم خرداد ماه سال 1364 در منطقه ورکبود در تپه شهدا شهرستان ملکشاهی مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به فیض عظمای شهادت نایل آمد و به لقاء الله پیوست. پیکر مقدس این شهید گرانقدر در گلزار شهدای گنبد پیر محمد عابد(ع) بخش ملکشاهی به خاک سپرده شده است. از این شهید سرافراز 5 فرزند به یادگار مانده است.
برای بعضی خانواده های بی بضاعت کار می کرد و با خود آذوقه می برد که مبادا صاحب کار مشغله تأمین غذا داشته باشد و وقتی دستمزد می گرفت نصف آن را به صاحب خانه می بخشید و می گفت خوشحالی طرف برایم مهمتر از پول است و دعایی که برایم می کنن کفایت می کند.
به اعمال مذهبی و اجتماعی بسیار اهمیت می داد و در امور مهم مخصوصاً اعمال اجتماعی و مذهبی با افراد خبره مشورت می کرد همیشه دیگران از نظراتش استفاده می کردندتا ابتدای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به این شغل ادامه داد و اخبار جنگ را از رادیو گوش می داد که کم کم شوق رفتن به جبهه و دفاع از وطن در وجودش فوران کرد. و با پوشیدن لباس بسیجی عازم جبهه مهران شد.و یک روز به مرخصی آمد گفت خواب یکی از ائمه دیده ام که این جایی که مردم در آن چادر زده اند(تپه شهدا ورکبود شهرستان ملکشاهی ) به زودی بمباران خواهد شد.
درست بعد از دور روز یعنی هفدهم خرداد ماه 1364 منطقه مورد هجوم هواپیماهای دشمن قرار گرفت و پدرم به همراه بیست نفر دیگر به فیض عظمای شهادت رسیدند. و تعدادی هم مجروح شدند و این خواب شهادت پدر برای همیشه از اذهانم ماندگار مانده است.
منبع: اداره اسناد و انتشارات،پرونده فرهنگی شهدا
خاطره ای از شهید محمد علی ولیزاده از زبان فرزند
یادم می آید که پدرم به شغل بنایی و معماری علاقه داشت. او عاشق این حرفه بود و چنان تجربه گرفته بود که مردم به خاطر کارش به او علاقه خاصی داشتند البته اخلاقش بیشتر از کارش نظر مردم را به خود جلب کرده بود و وجدان کاری سراسر وجودش فرا گرفته بود، اصلاً به مادیات توجه نداشت فقط رضایت مردم و خدا برایش مهم بود.
برای بعضی خانواده های بی بضاعت کار می کرد و با خود آذوقه می برد که مبادا صاحب کار مشغله تأمین غذا داشته باشد و وقتی دستمزد می گرفت نصف آن را به صاحب خانه می بخشید و می گفت خوشحالی طرف برایم مهمتر از پول است و دعایی که برایم می کنن کفایت می کند.
به اعمال مذهبی و اجتماعی بسیار اهمیت می داد و در امور مهم مخصوصاً اعمال اجتماعی و مذهبی با افراد خبره مشورت می کرد همیشه دیگران از نظراتش استفاده می کردندتا ابتدای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به این شغل ادامه داد و اخبار جنگ را از رادیو گوش می داد که کم کم شوق رفتن به جبهه و دفاع از وطن در وجودش فوران کرد. و با پوشیدن لباس بسیجی عازم جبهه مهران شد.و یک روز به مرخصی آمد گفت خواب یکی از ائمه دیده ام که این جایی که مردم در آن چادر زده اند(تپه شهدا ورکبود شهرستان ملکشاهی ) به زودی بمباران خواهد شد.
درست بعد از دور روز یعنی هفدهم خرداد ماه 1364 منطقه مورد هجوم هواپیماهای دشمن قرار گرفت و پدرم به همراه بیست نفر دیگر به فیض عظمای شهادت رسیدند. و تعدادی هم مجروح شدند و این خواب شهادت پدر برای همیشه از اذهانم ماندگار مانده است.
منبع: اداره اسناد و انتشارات،پرونده فرهنگی شهدا
نظر شما