همزمان با شب عروسیام شهر مهران بمباران شد
دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۲۱
نوید شاهد - آزاده «غلامحسین جوزیان» از جمله آزادگان سرافراز استان ایلام است که افتخار جانبازی و فرزند شهید بودن را نیز در کارنامهاش دارد. با ۱۷ سال سن، جز اولین رزمندگان دفاع مقدس بود. به مناسبت سالروز ورود آزادگان گفتگویی صمیمانه با این آزاده سرافراز انجام داده ایم که در ادامه تقدیم حضور مخاطبان عزیز می شود.
به گزارش نوید شاهد ایلام، آقای غلامحسین جوزیان از آزادگان و همچنین جانبازان دفاع مقدس هستند. در بدو ورود ما به منزل ایشان خود به استقبال ما آمد و با اینکه روزانه قرصهای زیادی به خاطر عوارض شکنجه از زمان اسارتش مصرف می کند، اما با حوصله و آرامش به بازگو کردن خاطرات ارزشمندش پرداخت.
در بین صحبتهای آقای جوزیان هنوز دلتنگی برای همرزمان شهیدش موج میزند. هنوز هم با یادآوری خاطرات اسارت، تمامی آن لحظهها را به خوبی حس میکند.
غلامحسین جوزیان از آزادگان سرافرازی است که افتخار جانبازی و فرزند شهید بودن را، نیز در کارنامه اش دارد. با ۱۷ سال سن، جز اولین رزمندگان دفاع مقدس بود.
در زمان آغاز جنگ تحمیلی با وجود داشتن ۱۷ سال سن، جز اولین رزمندگان دفاع مقدس بودم، علی رغم داشتن علاقه ی زیادم به عضویت در سپاه پاسداران به علت داشتن سن کمتر از ۱۸ سال از پذیرشم در سپاه ممانعت میشد، تا اینکه بصورت خودجوش با تشکیل گروهی ۱۰۰ نفره از ایل غیور شوهان، در قالب بسیج مردمی فرصتی پیش آمد تا وارد گروه شده و ضمن شرکت در دوره ی اموزشی، اسلحه تحویل بگیرم و بعد از آن برای خدمت به پاسگاه رضا آباد مهران منتقل شدم و بعد از آن نیز به پاسگاه بهرام آباد رفتم.
همزمان با مراسم عروسیم شهر مهران بمباران شد
آزاده جوزیان: تک فرزند خانواده بودم و آن زمان با وجود شرایط جنگی، به اصرار خانوادهام با دختر عموی خود که به ایشان علاقه مند بودم ازدواج کردم. بعدازظهر بود و هنوز نصفی از میهمانان نیامده بودند که بمباران شهر مهران شروع شد، مراسم عروسی بهم خورد و مردم از هر طرف و با هر وسیله ای که دم دست بود از شهر خارج میشدند، خانمم را به همراه خانواده به شهرک ملکشاهی منتقل کردم و به پاسگاه مراجعه کردم.
طرف های ساعت ۱۱ شب بود که تعدادی نیروی عراقی، برای شناسایی منطقه وارد شهر شدند. روز بعد با هلی برد نیروهای دشمن من و دو نفر دیگر که در پاسگاه مانده بودیم به اسارت نیروهای بعثی درآمدیم.خبرنگاران از ما خواستند که طی مصاحبه ای، مردم کرد را به همکاری با رژیم بعث تشویق کنیم.
شرایط سختی بود دو نفر سربازی که اردنی و مصری بودند با وحشیگری و قساوت تمام دست ها و چشم های ما را بستند و مدام با ضربات اسلحه و باتوم خود به زبان عربی از هویت ما سوال می پرسیدن، و ما نیز با اصرار خود را دامدار معرفی می کردیم. هنگام غروب به طرف زرباطیه حرکت کردیم، آنجا یک منطقه مرزی بود که چندماه قبل برای امور نظامی تخلیه شده بود. ما را به یک سلول کوچک و تاریک منتقل کردند، بعد از ۳ روز خبرنگارانی برای انجام مصاحبه با ما آمدند، آنها به اصرار از ما خواستند که طی مصاحبه ای، مردم خلق کرد را به همکاری با نیروی بعث عراق تشویق کنیم، با وجود شکنجه بسیار ما به اتفاق پاسخ می دادیم که اهل وطن فروشی و خیانت به کشورمان نیستیم. در نهایت به استخبارات عراق در بغداد منتقل شدیم.
هروقت متوجه می شدند اسرا سپاهی هستند، آنها را با ضرب گلوله به شهادت می رساندند
جوزیان: در تاریخ دوم مهرماه سال ۵۹ درست همان روزی که به اسارت دشمن افتادم ۱۸ ساله می شدم. بعد از تحویل به استخبارات عراق، هر کدام به صورت انفرادی با یک عینک تیره به اتاق بازجویی منتقل شدیم، آنجا همزمان با شکنجه از هویتمان سوال می شد، خودم را دامدار معرفی کردم، در این بین یک نفر که لباس سپاهی برتن داشت داخل اتاق آورده و ۵ نفر همزمان به طرف او حمله ور شدند من را از اتاق خارج کردند و همراه بقیه که حالا ۶ نفر شده بودیم به اتاقی دیگر انتقال دادند. بعد از گذشت ۲ روز ۷ نفر دیگر که از نیروهای ارتش بودند اسیر کرده و جمعاً ۱۳ نفر شدیم که به یک سوله در فاصله ای نزدیک به سلول قبلی منتقل شدیم.
کف سوله پر بود از خون، نیروهای دشمن در این مکان ستون پنجم تشکیل داده و توسط آنها از هویت افرادی که اسیر می کردند با توجه به لباس و شرایط ظاهری باخبر می شدند، و درصورتی که متوجه می شدند فردی که اسیر شده پاسدار می باشد همانجا او را با ضرب گلوله به شهادت میرساندند.
در بین اسرا پیرمردی با پسر ۱۲ ساله اش نیز دیده می شد
غلامحسین جوزیان: در بین افرادی که آنجا بودیم پیرمردی با پسر ۱۲ ساله اش توجه مرا به خود جلب کرد، علت اسارت شان را جویا شدم که هنگام صحبت متوجه شدم پیرمرد اهل گیلانغرب است، با حزن و اندوه پاسخ داد: شب هنگام سرباز دیده بان عراقی زخمی شده بود که برای مداوا به درب خانه ام آورده بودند بعد از دوا و درمان سرباز، صبح روز بعد همرزمانش با غارت گلهام، من و پسرم را نیز به اسارت خود درآوردند.بعد از یک هفته به اردوگاه رومادیه ۱ که محلی برای قرنطینه سربازان فراری بود منتقل شدیم.
در اردوگاه الرمادیه سهم هر یک از اسرا معادل دو و نیم موزاییک بود
جوزیان: در اردوگاه رومادیه، هر آسایشگاه ۶۰ تا ۶۵ اسیر، که سهم هر کدام ۷۵ سانت و معادل ۲ و نیم موزاییک بود، برای مدت ۱۰ سال اسارت در خود جای داده بود.سال های سخت اسارت، همراه با بدترین شکنجه ها در پیش بود. هر اسیری که تازه وارد اردوگاه می شد باید از تونل مرگ که از دو ردیف سرباز، که دستشان کابل های برق برای ضربه زدن و شکنجه بود، عبور می کرد.
شش ماه اول اسارت پوست بادمجان به صورت آب پز با برنج شفته می خوردیم
جوزیان: حالا ۱۵۰۰ نفر بودیم که در بدترین شرایط بهداشتی و غذایی در اردوگاه رومادیه زندگی می کردیم. شش ماه اول اسارت فقط پوست بادمجان را آب پز می کردند و روی برنج شفته میریختند و به خوردمان می دادند.اسرا را بدون لباس و به مدت ۴۸ ساعت در آفتاب داغ و سرمای شب با کابل شکنجه می کردند.
آزادگان با برگزاری مراسم عزاداری و انجام عبادت و خواندن دعا روحیه خود را حفظ می کردند
جوزیان: در سال اول اسارت با برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین (ع)، سربازان بعثی به داخل آسایشگاه ها هجوم آوردند و به انتخاب تعداد ۴ تا ۵ نفر از اسرا را برای آزار و شکنجه به محوطه اردوگاه منتقل کردند، بدون لباس به مدت ۴۸ ساعت زیر آفتاب داغ و سرمای شب با ضربات کابل شکنجه شدند، ولی اسرا کوتاه نیامدند و شب های بعد با گماردن نگهبان، عزاداری برای امام حسین علیه السلام را ادامه دادند.در زمان اسارت، آزادگان با برگزاری مراسم عزاداری و انجام عبادت و خواندن دعا روحیه خود را حفظ می کردند.
اسرا به خاطر پوشش نامناسب خبرنگار زن حاضر به مصاحبه نشدند
آزاده جوزیان:روزی که نیروهای صلیب سرخ برای مصاحبه در بین ما حاضر شدند، بچه ها بخاطر پوشش نامناسب خانم خبرنگاری که همراه آنها بود، حاضر به مصاحبه نشدند. سرانجام با پوشاندن آن خانم توسط پتو آنهم در ساعات بعدازظهر و در هوای گرم محوطه اردوگاه، راضی به صحبت با نیروهای صلیب سرخ شدند.
یکی از اسرا که خبرنگار بود و در جاده خرمشهر-آبادان به اسارت دشمن افتاده بود پس از صحبت با نیروهای صلیب سرخ به همراه مترجم از طریق بلندگو برای ما اعلام کرد که این ها آمده اند تا به هر کدام از ما یک برگه آبی به عنوان نامه تحویل دهند که روی آن یادداشت کنیم زنده هستیم تا آن را به دست خانواده های مان در ایران برسانند.
بچه ها با ترفند جوهر خودکارهایی که برای نوشتن نامه تحویل میگرفتند را خالی می کردند و از آن برای نوشتن دعاهای توسل، کمیل و عاشورا و اخبار ایران با رادیویی که از سربازان بعثی کش رفته بودیم استفاده می کردند.رزمندگان برای موفقیت رزمندگان در عملیات، دعای توسل می خواندند.
دو سال آخر اسارت به خاطر حضور منافقین، تحمل اسارت سخت تر شد
جوزیان: بعد از پایان جنگ و اعلام آتش بس، دو سال آخر اسارت به خاطر حضور نیروهای منافقین و تبلیغات آنها تحمل اسارت خیلی سخت شد.
هنگام رحلت امام خمینی (ره) و اعلام این خبر از طریق بلندگوهای اردوگاه، تمام اسرا بی تفاوت به شرایط اردوگاه با برپایی عزاداری تا چهل روز برای رهبر کبیر انقلاب اسلامی به سوگ نشستند، همه از اینکه دیگر امام را در میان خود نداریم بسیار متأثر بودیم.
اسارت جای خود سازی بود/هیچگاه از حضور در جبهه و اسارتم پشیمان نیستم
وی افزود: اسارت جای خودسازی بود، بسیاری از اسرا با تبلیغات و فعالیتهای عقیدتی، افرادی که دارای ادیان دیگری غیر اسلام بوده و یا اهل تسنن یا وهابی بودند موفق شدند به دین اسلام و مذهب تشییع روی آورند، هیچ گاه از حضور در جبهه و در پی آن اسارتم پشیمان نشده و نیستم.
همسرم با صبر و تحمل، ۱۰ سال به انتظار بازگشتنم ماند
جوزیان گفت: در طول اسارتم بارها طی نامه از خانمم خواستم به دلیل طولانی شدن زمان اسارت مرا فراموش کند اما ایشان با تحمل صبر و از روی علاقه هیچگاه مرا فراموش نکردند و ۱۰ سال به انتظار بازگشتم منتظر ماندند.
در زمان اسارتم بر اثر شکنجه، شنوایی یک گوشم را از دست دادم
وی یادآور شد: ماه رمضان بود و من مسئول نظافت آسایشگاه بودم، صبح یک برگه که روی آن دعای توسل نوشته شده بود برای برگزاری مراسم شبانه از پشت میله های پنجره به یکی از اسرا که اصالتا لبنانی بود تحویل دادم، در پایان روز ۱۰ دقیقه مانده به اذان پس از حضور و غیاب توسط نیروهای بعثی به اتاق شکنجه منتقل شدم، آنجا مرا بدون لباس با آب خیس کردند و با کابل شروع به زدن نمودند. بر اثر سیلی که از یکی از سربازان بعثی خوردم پرده گوشم دچار پارگی شد و مدت یک ماه خونریزی داشتم و شنوایی یک گوشم را از دست دادم.
صحبت های پایانی و گلایه های این آزاده و جانباز سرافراز
دفاع از ولایت و این آب و خاک وظیفه همه ماست.دشمن در حال سمپاشی است، ولی ما باید هوشیار در صحنه باشیم.
همچنین آقای جوزیان با گلایه از صدا و سیما به خاطر کم محلی کردن به آزادگان گفت: مگر مناسبتی باشد که سراغ ما بیایند.خاطرات و تجربیات آزادگان سرمایه های عظیمی هستند که باید آنها را به مردم انتقال داد.
وی با بیان اینکه به خاطر آرام شدن دردهایم روزی ۶ قرص می خورم، افزود: خدا را شکر می کنم و هروقت که نظام به من احتیاج داشته باشد، باز جز اولین نفر ها خواهم بود.
سخنان همسر گرامی آقای جوزیان
همسر محترم جوزیان: تنها ساعتی از ازدواج ما گذشت که با بمباران شهر مهران، ما از شهر خارج شدیم و همسرم به اسارت درآمد.وی با بیان اینکه خانواده های اسرا کمتر از خود این عزیزان رنج نکشیدند، افزود: سختی دوری و اضطراب قابل بیان نیست، به وجود همسرم در زندگی افتخار می کنم.
نویسنده: فرشته سنجیده گزارشگر افتخاری سایت نوید شاهد ایلام
نظر شما