به یاد سردار شهید «علی حیاتی» نوشته شده توسط همرزم شهید؛
نوید شاهد - سردار شهيد «علی حياتی»، در سرزميني چشم به هستي گشوده كه بوي بلوط مي دهد و استقامت، بوي چشمه مي دهد و مهرباني، با مردماني از جنس سادگي و عشق.آری این سردار رشید اسلام در دومین روز از عملیات والفجر3 (هشتم مرداد) سال 1362 به درجه رفیع شهادت نایل آمد و پیکرش سيزده روز در غربت و تنهايي ماند در ميداني كه پر بود از آتش و گلوله، سيزده روز در گرماي تابستان و در سرزمين سوزان مهران....اما شب ها، ماه و ستاره ها چشم از او برنمي داشتند.

نوید شاهد ایلام؛ سخن از سردار جواني است كه در گوشه اي از اين سرزمين پر گهر، قد كشيده است و گوشه ای از جان فشاني و حماسه را از جغرافياي اين سامان، به ما رسانده است. سردار شهيد علي حياتي در سال 1345، در سرزميني چشم به هستي گشوده كه بوي بلوط مي دهد و استقامت، بوي چشمه مي دهد و مهرباني، با مردماني از جنس سادگي و عشق.

اين سرزمين از "ميمه" و "زرين آباد"، آغاز مي شود و در اين مسير بايد از دهلران، "موسيان"،"شرهاني"،" عين خوش" و "دشت عباس" بگذري تا به "فكه" برسي. اين جا از حماسه آفريني هاي رزمندگان اسلام در عمليات هاي "فتح المبين" و" محرم" نيز خاطره ها دارد.

و هيچ جاي شگفتي نيست اگر از اين سرزمين، سرداري چون شهيد علي حياتي برخيزد.وما در این مجال سعی کرده ایم که نگاهی به زندگی اش داشته باشیم؛شهیدی که من هنوز به يادش زمزمه می كنم:

شبيه آسمان بودي!نگاهت تا خدا جاري
شكوفا شد شبي برشانه هايت زخم بسياري
من از زخمي كه بر پيشانيت گل كرد، فهميدم
به نام عشق معنا مي شود. آيينِ سرداري
هزاران بار اين يك جمله را گفتي به من روزي:
كه بايد حرمت خون شهيدان را نگهداري!
شما كه نامتان شعر بلند روزگاران است
چه برمي آيد از ما، جز همين شعروغزل،كاري
اگر چه نيستي! نام تو را هرروز مي خوانيم
خدا مي داند آري، در دلم اي دوست جا داري

«سردار خادمي» فرمانده وقت گردان505 محرم چنين مي گويد: "قبل از اينكه بچه هاي گردان را به منطقه ی عملياتي والفجر3 بياريم ،آنها را به سفر زيارتي مشهد فرستاديم. يعني بچه هاي گردان505 محرم را راهي كرديم تا به زيارت آقا علي بن موسي الرضا(ع) برسند. بچه ها وقتي از سفر برگشتند، خيلي اشتياق داشتند كه خدمت حضرت امام(ره) برسند. هماهنگي ها به نتيجه نرسيد و ديدار انجام نشد. لذا بچه هاي گردان به بهشت زهرا(س) رفتند و اونجا به زيارت شهداي هفتم تير(شهيد بهشتي و هفتادو دوتن) .وقتي به مزار شهداي هفتم تير رسيديم برادرم مي گفت: علي حياتي بر مزار شهيد بهشتي منقلب و از خود بي خود شد به طوري كه باعث شد همه گردان منقلب بشوند، صداي گريه هایش بلند شد و بارها از شهيد بهشتي طلب شهادت مي كرد و مي گفت: آقا شما واسطه شوید تا من هم شهادتي مثل شما داشته باشم...."

علاقه به امام(ره)

عشق و علاقه اش به حضرت امام(ره) وصف ناشدني بود. مادرش «راحيه بانو» مي گويد: "من حامله بودم به آخرين فرزندم ،
که علي اومد و گفت: مادرجون! اگه پسر بود حتماً اسمشو روح ا... بذار!" و چنين شد. به خواهرش شهربانو نيز گفته بود: "اسم اين فرزندي كه تو راه داری، بذار روح ا..." و خواهرزاده اش وقتي به دنيا آمد به سفارش دايي اش- علي- نام او را روح ا... گذاشتند.

دشمن روزانه بيش از پنج بار، براي آزادسازي نيروهاي خود كه در كمين رزمندگان اسلام افتاده بودند و باز پس گيري ارتفاعات مهم كله قندي و محورهاي هم جوار پاتك مي زد و بارها با ادوات زرهي، هجوم مي آورد و هربار توسط بچه ها، پاتك هاي آنها يكي پس از ديگري با تلفات سنگيني دفع مي شد و دشمن ناكام مي ماند. در ادامه پس از آزادسازي كامل كله قندي و ارتفاعات230و340 و پاسگاه زالوآب توسط نيروهاي تازه نفس، پيكر سردار شهيد علي حياتي را كه سيزده روز در ميدان نبرد مانده بود، يافتند....

سيزده روز غربت و تنهايي، سيزده روز افتاده در ميداني كه پر بود از آتش و گلوله، سيزده روز در گرماي تابستان و در سرزمين سوزان مهران....اما شب ها، ماه و ستاره ها چشم از او برنمي داشتند.

اما به راستي يارانش سيزده روز غربت اورا به كجا ببرند؟
چگونه مي شود مردي از جنس پرواز را به پشت جبهه منتقل كرد! اما به جز انتقال دادن،راهي براي آن پيكر گلگون نمانده بود....
خداحافظ كله قندي! خداحافظ پاسگاه زالوآب! خداحافظ دراجي! خداحافظ بچه هاي خط! درخت هاي سياه كوه، چگونه باور كنند كه آن صنوبر رعنا، ديگر در حوالي شان، آفتابي نخواهد شد.
چشمه ها، دل به چشم هاي علي، داده بودند و اينك علي مي رود تا سر بر آستان جانان بگذارد.
او را با همان لباس سبزِ پاسداري كه نشان پاسداري بر سینه داشت و رد گلوله هاي دشمن برجبين، به پشت جبهه منتقل كردند.

سردار شهید علی حیاتی در دومین روز از عملیات والفجر3 (هشتم مرداد) در سال 1362 با اصابت گلوله بر پیشانی مبارکش به شهادت رسید و در گلزار شهدای امام زاده سید اکبر(س) دهلران به خاک سپرده شد.

ستاره ها چشم از او برنمی داشتند
منبع: پرونده شهید نوشته شده توسط همرزم شهید

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده