شهادت غریبانه در غربتی به نام الانبار
نوید شاهد ایلام؛ در نبرد با دشمن بعثی، رزمندگان اسلام حتی در اسارت نیز دست از آرمانهای خود و انقلاب برنداشتند چراکه اسارت جبهه ای دیگر بود و به همین خاطر تعدادی از آنها در دوران اسارت بر اثر شكنجه، جراحت یا بیماری در اردوگاههای اسرای جنگی رژیم بعثی به شهادت رسیدند.
شش فرزند ماحصل زندگی پربار شهید گرانقدر؛ حسن صفا است. یکی از پسران وی به نام علی صفا در سال 1347 در زرینآباد از توابع شهرستان دهلران به دنیا آمد. دوازده سال بیشتر نداشت که پدرش به اسارت حزب بعث درآمد. او بازنشستۀ بانک است و در شهرستان آبدانان زندگی میکند.
مهاجرت به خرمشهر
علی صفا در خصوص علت مهاجرت خانوادهاش به خرمشهر گفت: پدر در سال 1306 به دنیا آمده است. سال 1352 از زرینآباد به خرمشهر رفتیم چون پدرم کارمند گمرک خرمشهر بود و ما باید در آنجا میماندیم. در سال 1359 در پی حملات مکرر حزب بعث به خرمشهر به آبدانان مهاجرت کردیم. چند روز بعد پدر آمد به آبدانان و به ما سرزد. دو روز بیشتر نماند و به خرمشهر بازگشت. زمانی که در خرمشهر در منزل بود شهر به تصرف ارتش عراق در میآید و پدرم که شهر را ترک نکرده بود در منزل محاصره میشود و به اسارت دشمن در میآید. با اسارت پدر ما دیگر به خرمشهر برنگشتیم. تا یکسال از پدر خبر نداشتیم چون صلیبسرخ از وجود او در اسارت خبر نداشت تا زنده بودنش را اعلام کند. بعد از یکسال از طریق رادیو اعلام کردند زنده است. مدتی بعد از طرف صلیبسرخ یک نامه به همراه یک عکس از پدرم به دست ما رسید.
نامههای پدر
حسن صفا در تاریخ 20 فروردین ماه 1366 بر اثر شکنجۀ حزب بعث به شهادت میرسد، علی صفا در این خصوص اظهار داشت: در طی دوران اسارت هر چند ماه یک بار از طرف پدر نامهای به دست ما میرسید و ما هم در همان نامۀ خودش چند خط اضافه میکردیم و میفرستادیم. نامهها از طرف صلیبسرخ به هلال احمر میآمدند و هلال احمر شهر آبدانان نامه را به ما میداد.
وی افزود: در سال 1366 من خودم در بنیاد شهید کار میکردم. از فروردین تا مرداد 1366 هیچ نامهای از پدرم به دست ما نرسید. نامههایی که ما فرستاده بودیم به عراق توسط دو تن ازهمبندیهایش به نامهای علییار رماوندی و سیدمحمد آذرپیرا جواب داده شده بودند. آنها در نامهها خبر شهادت پدر را اطلاع دادند اما نیروهای هلال احمر ایران با خواندن نامهها آنها را پیش خودشان نگه داشته بودند تا صحت این خبر توسط صلیبسرخ تأیید شود.
مردادماه سال 1366 در طی یک نامه صلیبسرخ جواز دفن، اسم و فامیلی پدر که با سه زبان عربی، انگلیسی و فارسی نوشته شده بود به همراه عکس پیکر پدرم برای هلال احمر و بنیاد شهید ایران فرستاده بود و به این صورت شهادت پدر تأیید شد اما پیکر او مردادماه سال 1380 به دست ما رسید.
شهادت پدر
زندانهای مخوف رژیم بعث به شکنجهگاه و سلاخخانۀ اسرای ایرانی تبدیل شده بود و صفا یادآور شد: پس از آزادی اسرا من چیزهایی در خصوص نحوۀ شهادت پدرم بر اثر شکنجههای نیروهای حزب بعث از زبان همبندیهایش شنیدم. در اردوگاه شهر الانبار سعید کلانتری و علییار رماوندی، شاهد شهادت پدر بودند و آنها تعریف کردند که: «در طی شکنجههای زیادی که نگهبانان اردوگاه بر ما اعمال کردند پدرت دچار ضعف بدنی شدید شده بود. یک روز وقتی که در حیاط اردوگاه در حال بازی والیبال بودیم یک دفعه بر زمین افتاد. او را به درمانگاه بردند و بعد از یک هفته پیکر پدرت را به اردوگاه برگرداندند. طبق معمول به ده نفر از ما بیل و کلنگ دادند و تحت حفاظت شدید نگهبانان عراقی در قبرستان اردوگاه شهر الانبار پدر را به خاک سپردیم». پیش از پدرم 179 نفر از آن اردوگاه شهید شده بودند که پدرم در قطعۀ 180 دفن شده بود. مشخصاتش را بر روی کاغذ درون یک بطری شیشه ای با او دفن کرده بودند.
ورود پیکر اسرای شهید به ایران
در سال 1380 کشور ایران در طی تفاهمنامهای با کشور عراق درخواست کرد که پیکر اسرای شهید را به ایران بفرستند و صفا در این باره اظهار داشت: بعد از درخواست ایران خوشبختانه پیکر 750 نفر از اسرای شهید به خاک ایران بازگشت و خانوادهها پیکر شهدای خود را تحویل گرفتند. پیکر پدرم را نیز از مرز خسروی به تهران و از آنجا به ایلام و در آخر به آبدانان فرستاده شد.
تشییع پیکر پاک شهید صفا در ماه محرم
وی افزود: پیکر پدرم در مردادماه سال 1380 که اتفاقاً با اول محرم مصادف بود به آبدانان آوردند و در طی مراسمی باشکوه پس از تشییع با حضور اقشار مختلف، در گلزار شهدای امامزاده سیدصلاحالدین محمد(ع) در شهرستان آبدانان به خاک سپرده شد و ما در آن ده روز، در محلۀ هزار در منزل خودمان مراسم عزاداری داشتیم. عزای پدر با عزای امام حسین(ع) در آن سال یکی شد. امیدوارم که در دنیای دیگر با یاران امام حسین(ع) محشور شود چون که ایشان یکی از رهروان راستین امام حسین(ع) بود.
خاطرات کودکی و مهربانیهای پدر
خاطرات پدر و پسری شهید صفا و پسرش علی بسیارند. منش و سیرۀ شهید صفا چراغ راه زندگی فرزندانش بوده و هست. علی صفا تصریح کرد: پدرم شخص بسیار مقید و متدینی بود. در مراسمات مذهبی حضور فعال داشت، مخصوصاً در ایام محرم چون که علاقۀ خاصی به امام حسین(ع) داشت. ایام محرم در مجالس سینهزنی خرمشهر شرکت میکرد. در زمان اسارتش در تمام نامههایش ما را به نماز و عبادت توصیه میکرد. خاطرات کودکی من پر از مهربانیهای پدر است هیچگاه محبت او را فراموش نخواهم کرد. او فردی زحمتکش و خانوادهدوست بود.
یاد شهدا ماندنی است
علی صفا یادآوری یاد و خاطرۀ شهدا را امری ضروری دانست و گفت: دوران هشت ساله دفاع مقدس یادآور ایثار، جوانمردی، جهاد و شهادت ملت سرافرازی است که با تکیه بر قدرت الهی، آن دوران نورانی را خلق کرده و شگفتیساز تاریخ شدند. یاد و خاطره دلاوری، رشادت، آرمان خواهی، ایستادگی و مقاومت رزمندگان هشت سال دفاع مقدس به عنوان لوح افتخار ملت ایران تا ابد خواهد درخشید. دفاع مقدس شکل نمیگرفت؛ مگر اینکه افرادی ایستادگی و مقاومت کنند؛ افرادی که جان خود را در طَبق اخلاص بگذارند و به میدان نبرد بروند. سرگذشت اسرای ایرانی حکایت ایستادگی و مقاومت در دل خاک عراق است، حکایت صبر زینبی در برابر شکنجههای وحشیانه فرماندهان بعثی است. آنها سفیران جمهوری اسلامی ایران در دوران اسارت در خاک عراق بودند بنابراین سختیها را تحمل کردند و در برابر دشمن سر خم نکردند.
بکوشیم شرمندۀ شهدا نباشیم
صفا ضمن قدردانی از خبرنگار نوید شاهد در طی آخرین سخنان خود خاطرنشان کرد: همه ما به این معنا رسیدهایم که همیشه مدیون خون شهدا و رشادت ایثارگران باشیم ولی باید به شکلی عمل نماییم که فردای قیامت شرمنده شهدا نباشیم. عمل به سیرۀ شهدا و تبعیت از سبک زندگی آنها یعنی؛ الگوپذیری از آنها در همۀ شئونات زندگی.
بکوشیم که در عمل نیز حافظ خون شهدا باشیم تا فردای قیامت شرمندۀ شهدا نباشیم. اینکه عدهای در پی ضبط و ثبت خاطرات شهدا هستند کار بسیار بزرگ و رسالت سنگینی است امیدوارم که به مدد شهدا در این راستا موفق و پیروز شوند.