برای رفتن او بیقرار مانده است/ قطعه شعری تقدیم به سرو قامتان شیمیایی
نوید شاهد ایلام؛ قطعه ای از عبدالحسین رحمتی شاعری از دیار ایلام، تقدیم به سروقامتان شیمیایی، آنانیکه یادگاران روزهای عشق و حماسه اند.
شیمیایی
یک دست کاسه ای آب
قرآن به دست دیگر
می گفت با نگاهش؛
برخیز جان مادر!
بگذار تا دوباره
سیرت ببینم امروز
شاید که از نگاهت
رازی بچینم امروز
در آسمان چشمت
با من بگو چه داری
شاید دلم گره خورد
با آن نگاه، آری
پاشید کاسه ای آب
در امتداد راهش
بارانی از ستاره
می ریخت از نگاهش
فصل شکفتنش بود
اما به جنگ برخورد
او نوجوانی اش را
با خود به جبهه ها برد
تیر و کمان به شانه
با شوق مثل آرش
او ساده و صمیمی
رفت و گذشت از آتش
گفتند: شعله شعله
پیچید گاز خردل
بر مخمل تنش آه
تاول به روی تاول
برگشت بی هیاهو
مثل گذشته، خاکی
آویز خانه او است
تنها فقط پلاکی
هر چند روی این تخت
چشم انتظار مانده است
اما برای رفتن
او بی قرار مانده است
هر روز در گلویش
آواز رود جاری است
حتی هوای خانه
با نان او بهاری است
هر روز می نویسد
مشق شهادتش را
باید که پاس داریم
ای دوست حرمتش را