بانوی شهیدی که تا آخرین لحظه از چادر غافل نماند
نوید شاهد ایلام؛ با غروب ستارهها، خورشید خاموش نمیشود و کابوس شب، بر دامن سپید روز نخواهد نشست. چه خوش باورند دشمنانی که با خاموش کردن شمع وجود مظلومان، در جستجوی رسیدن به جاودانگیاند غافل از آن که خون مظلوم، رستاخیزی از حقانیت و ابدیت است که ریشهی ظلم را از بیخ و بن خشک خواهد ساخت و خانههای عنکبوتیشان را در هم خواهد کوبید.
چه بسا مظلومانی که در اوج مظلومیت و گمنامی در خاک و خون غلطیدند و پر کشیدند، اما خونشان برای گواهِ تاریخ کماکان در حال جوش و خروش است و این نشان سرخ را از مکتب مولایشان اباعبدالله الحسین (ع) با بهای عشق خریدهاند. در این بین کمنظیرند شیر زنانی که زینب وار پای در رکاب عشق و درد نهادند و سرانجام مزد عاشقی خود را با نوشیدن شهد شیرین شهادت از دست خدای خویش گرفتند.
امروز، به نیابت از زنان شهیده با ایمان، در خدمت یکی از خانوادههای این عزیزان هستیم که بنا به گفته برادر بزرگوارشان، اولین شهیده زن کارمند بانک کشاورزی است.
در ادامه مطلب، گفتگوی ما را با این برادر عزیز خواهید خواند.
نوید شاهد: لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.
برادر شهید: بنده اکبر میرابی برادر شهید پریوش میرابی، جانباز 10درصد و کارمند بازنشسته آموزش و پرورش میباشم که در حال حاضر مشغول تدریس در مقطع ابتدایی در مدرسه ایثار و شهید فاطمی شهر ایلام هستم.
نوید شاهد: بیوگرافی شهیده گرانقدر را لطف می کنید؟
برادر شهید: ما یک خانواده یازده نفره بودیم ۶ خواهر و ۳ برادر که پریوش ششمین فرزند خانواده ،در ۲۶ آذر سال ۱۳۳۸ در شهر ايلام متولد شد.
نوید شاهد: لطفا از زندگی و دوران تحصیل تا زمان شهادت شهیده توضیح مختصری بفرمایید؟
برادر شهید: پریوش مانند دیگر هم سن و سالهایش با رسیدن به سن هفت سالگی به مدرسه رفت. بعد از گذراندن دوره راهنمايی وارد دبيرستان شد که این دوران هم زمان شده بود با سالهای مبارزات انقلابی و ضد پهلوی مردم.
در آن زمان رژیم شاهنشاهي با اعمال تبعيض ها و ستمهای مضاعف به مردم، آنها را از هر نظر در تنگنا و مشقت قرار داده بود ،ظلم خفقان نیز سرتاسر ايران را در بر گرفته بود.
پریوش نیز همپای مردم و همراه دوستان دبیرستانی اش در تظاهرات خیابانی شرکت می کرد و همزمان از درس و مدرسه هم غافل نبود تا اینکه در سال ۱۳۵۸ مقطع دبیرستان را مشت سر گذاشت و مدرک دیپلم خود را کسب کرد.
در آغاز آبان ماه ۵۸ به عنوان ماشين نويس در اداره دارايي مشغول به كار شد و چون حال و هوای انقلابی در سر داشت و نمیتوانست نسبت به حوادث و اتفاقات اطراف خود بی توجه باشد و مي خواست به هر طریقی بین مردم و همراه با آنها باشد، معلمي را بر پشت ميز نشيني ترجيح داد و در دبستان آذر پيرای شهر ایلام به تدريس دانش آموزان تجدیدی همت گمارد.
در اين زمان بود که جنگ تحمیلی آغاز شد و استان ایلام به علت داشتن مرز مشترک با عراق، در معرض حملات متعدد دشمن قرار گرفت.
پریوش در این ایام تصمیم به تغییر شغل خود گرفت و با مراجعه به بانك كشاورزي به عنوان ماشين نويس موقتی مشغول بکار شد که در مدت دو هفته به بخاطر حسن اخلاق و رفتار، رضايت كامل مسئولان بانک را بدست آورد و به عنوان ماشين نويس به اسنخدام رسمی بانک درآمد.
نوید شاهد: ایشان در زمان استخدام چند سال داشتند؟
برادر شهید: پریوش در سن ۲۲ سالگی به استخدام بانک کشاورزی درآمد. همیشه سربهزیر و دلسوز بود. بخشی از حقوق خود را برای دستگیری از فقرا درنظر گرفته بود و بخش عمدهای از آن را مبلغ نیز خرج خانوادهاش میکرد. مقدار ناچيزي را هم برای رفع احتياجات شخصي خود بر می داشت.
نوید شاهد: در مورد نحوه شهید شدن ایشان بفرمایید؟
برادر شهید: هجدهم آذر ماه سال ۱۳۶۰ بود که شهر ایلام توسط رژیم بعثي متجاوز مورد بمباران هوایی قرار گرفت. آن زمان شهیده در محل كارش بود. ساعت ۱۲ بود که بمباران شروع شد. آنگونه که دوستش تعریف می کرد گویا در آن لحظه همه به پناهگاه پناه برده بودند، اما شهید چون چادرش را جا گذاشته بود، به بانک برگشته تا آن را بردارد. در همان لحظه مورد اصابت ترکش به ناحیه سر و گردن قرار میگیرد و در بانک شهید می شود.
نوید شاهد: از خصوصیات اخلاقی شهیده برای ما تعریف کنید؟
برادر شهید: پریوش به حجاب خیلی اهمیت می داد. همیشه احترام بزرگترها را داشت مخصوصا احترام و توجه به پدر و مادرم.خیلی دلسوز و مهربان بود. وقتی شهید شد جای خالی اش خیلی احساس می شد. پدر و مادرم دل تنگشان را با بو کردن و بوسه زدن به جانمازش آرام می کردند.
نوید شاهد: شما بیان کردید که اولین شهید زن در بانک کشاورزی کشور است؟
برادر شهید: بله من پیگیری و بررسی کردم به این نتیجه رسیدم که شهیده پریوش اولین شهیدهی زن کارمند بانک کشاورزی است، ولی متاسفانه هیچ شعبه بانک کشاورزی در هیچ جا و حتی شهرستان ایلام به اسم ایشان نیست و حتی در جامعه هم هیچ اسمی از شهیده پریوش برده نشده است و این یک گلایه ای هست که از مسئولین داریم.
نوید شاهد: سپاسگزارم از زمانی که در اختیار ما قرار دادید. اگر حرف یا مطلب دیگری هست بفرمایید؟
برادر شهید: ممنونم از شما به خاطر فرصتی که در اختیار بنده قرار دادید. ما به عنوان خانوادههای شهدا حداقل کاری که برای زنده نگه داشتن خون شهدا می توانیم انجام دهیم این است که نامشان را در یادها حفظ کنیم.