معرفی شهدای غریب در اسارت استان ایلام
به گزارش نوید شاهد ایلام، رزمندگان اسلام حتی در اسارت نیز دست از آرمانهای خود و انقلاب برنداشتند، چرا که اسارت جبههای دیگر بود و به همین خاطر تعدادی از آنها در دوران اسارت بر اثر شکنجه، جراحت یا بیماری در اردوگاههای رژیم بعث عراق غریبانه به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
شهید «علی جان شریفی» فرزند اسد سوم شهریور ۱۳۰۳ در روستای جانجان از توابع شهرستان چرداول دیده به جهان گشود وی به علت نبود امکانات تحصیلی سواد را در حد خواندن ونوشتن آموخته بود و آن زمان که کشور مورد تهاجم حمله دشمن بعث قرار گرفته بود به عنوان بسیجی جهت دفاع از خاک وطن عازم جبهه شد. تا اینکه در سی ام فروردین ۱۳۶۷ در جبهه گیلانغرب مورد اسارت دشمن قرار گرفت و طبق شواهد دوستان به درجه رفیع شهادت نایل آمده است. در حال حاضر این شهید گرانقدر مفقودالاثر میباشد. از وی ۴ فرزند به یادگار مانده است.
وصیت نامه شهید:
وصیت بنده این است که در دوران جوانی، چون یکبار به زیارت نجف و کربلا رفته ام و حال از جمهوری اسلامی دفاع میکنم و آرزویم شهادت میباشد و دوست دارم پیکرم در نجف یا کربلا به خاک سپرده شود. امیدوارم که صدام از بین برود و شرش از سر جمهوری اسلامی ایران کوتاه گردد.
شهید «حسن صفا» سال ۱۳۱۲ درروستای خربزان شهرستان دهلران دیده به جهان گشود. وی پس از سپری نمودن دوران طفولیت به علت عدم امکانات تحصیلی که ناشی از عدم توجه رژیم منفور شاهنشاهی به روستائیان در خصوص تأسیس مدارس بود، لذا از این نعمت محروم گشت و در کنار خانواده دامپرور و کشاورز زندگی را ادامه داد.
تا اینکه در سال ۱۳۳۷ پدر بزرگوار خود را از دست داد از آن پس مسئولیتی بس سنگین بر عهده گرفت سرپرستی و اداره برادران و خواهرانش، مسئولیت امرار معاش خانواده را بر عهده داشت. بعد از مدتی به همراه خانواده اش به خرمشهر مهاجرت نمود و در آنجا در شرکت ایران ترمینال مشغول به کار شد. چند سال از این مهاجرت نگذشته بود که همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی رژیم بعثی نیز به خرمشهر حمله کرد و شهید در سال ۱۳۵۹ به اسارت بعثیان عراق در آمد.
در هنگام اسارت هیچگونه خللی در اعتقاد و اعتماد وی به اسلام بوجود نیامد. سرانجام در در بیستم فروردین ۱۳۶۶ درزندانهای حزب بعث در حین خواندن نماز مظلومانه و غریبانه به ملکوت اعلی پرواز کرد و به خیل شهدای غریب آزاده پیوست. پیکر این شهید گرانقدر سال ۱۳۸۰ به خاک وطن بازگشت.
شهید «خدایار کاوری» سال ۱۳۳۱ در روستای بلوطستان از توابع شهرستان مهران دیده به جهان گشود. وی تا قبل از اسارت در روستای چنگوله زندگی را سپری میکرد.
ایشان به دلیل عدم وجود امکانات تحصیلی و آموزشی و محرومیت بیش از حد روستاها در زمان قبل از انقلاب و همچنین محرومیت از نعمت زبان نتوانست وارد مدرسه شود و به تحصیل علم و دانش بپردازد و از طرفی، چون فرزند ارشد خانواده بود، لذا تأمین معیشت و مخارج زندگی را به عهده داشت.
حمید حسین زاده دوست دوران تنهایی اش اینچنین تعریف میکند: سیزده دی ماه ۱۳۶۰ در منطقه چنگوله در حین نماز صبح به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدیم. ما را مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار دادند. در آن هوای سرد زمستانی لباسهایمان را درآوردند و دستبند به دستهایمان میزدند و ما را شکنجه میکردند و با گاز انبر ناخن هایمان را میکشیدند.
این شهید بزرگوار بر اثر شکنجه شیاطین مریض شد و از طرفی، چون عراقیها هیچگونه توجهی به وی نمیکردند ششم شهریور ۱۳۶۳ به فیض شهادت رسید.
شهید «علی اکبر ملکی» فرزند گل محمد سال ۱۳۴۳ در روستای چغاسبز شهرستان چرداول در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. به علت کمبود امکانات تحصیلی در روستا تا پایان ابتدایی تحصیل کرد و بعد از آن در کارهای کشاورزی کمک حال پدر شد.
کم کم جوانی باتقوی و پرهیزکار شد و در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به خدمت مقدس سربازی به ارتش اعزام گردید و در لشکر ۹۲ زرهی اهواز به آموزش رزمی پرداخت و به جبهه کوشک منتقل شد و شجاعانه با دشمن در برابر حملات مقاومت و ایثار از خود نشان داد تا اینکه در جنوب کشور سوم تیرماه ۱۳۶۷ در جزیره مجنون، مفتون اندیشیدن به آزادی وجب به وجب این خاک میشود، علی در پیکاری جوانمردانه ناگهان خود را در میان صدها مهاجم سنگدل حس میکند و به اسارت نیروهای بعثی در آمد.
اما دشمن که میدانست او در مقابل خواستههای دشمن سر تسلیم فرو نمیگذارد و با مقاومتش خشم دشمن را فورانتر میکند. سرانجام وی را در فروردین ه ۱۳۶۸ به شهادت رساندند و در گورستان الکرخ عراق دفن شد و در مرداد ۱۳۸۱ پیکر پرپر شده اش وارد خاک ایران میشود و به اصل خویش میپیوندند و در زادگاهش به خاک سپرده شد.
انتهای پیام/