نمیشه این دفعه بیشتر بمانی؟!
به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید «سلمان حیدری» فرزند عبداله دوم شهریور ۱۳۴۳ در شهر مرزی مهران دیده به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا سال سوم راهنمایی ادامه داد. در کارهای کشاورزی و دامداری پا به پای پدر کمک می کرد.
آن زمان که کشور عزیزمان مورد تهاجم دشمن بعثی قرار گرفته بود به عنوان رزمنده بسیجی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و راهی جبهههای نبرد با متجاوزین بعثی گردید و پس از مجاهدت خالصانه سرانجام در بیست و نهمین روز از مرداد سال ۱۳۶۲ در منطقهی عملیاتی مهران از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید، مزار این شهید گرانقدر در گلزار شهدای علی صالح (ع) قرار دارد.
دلنوشتهای به شهید «سلمان حیدری» که در جبهههای غرب وصال را تمنا میکرد
مادر در آستانه در بیقرار ایستاده است و قامت رشید تو را براندازی میکند. قطرات اشک گونههایش را میپیماید و هراسی هول انگیز دلش را چنگ میزند. کار همیشگی اوست هر بار که به مرخصی میآیی وقت رفتن، دل او از جا کنده میشود. امروز هم تا دم در تو را بدرقه میکند و اشک میریزد و میگوید:
سلمان«نمی شه این دفعه بیشتر بمانی؟!»
و تو لبخندی حیات بخش پاسخش میدهی:
- نگران نباش مادر قول میدم که فردا عصر هر طور شده برگردم اما باید قول بدی که فردا دیگه گریه و زاری نکنی. آخه امروز کلی گریه کردی...
خداحافظی تو هنوز در گوش مادر طنین انداز است. تو آن روز رفتی و مادر تا آخر کوچه با دیدگان نمناکش بدرقهات کرد اما این چه قولی بود که دادی؟! مگر میشه که امروز بروی و فردا برگردی؟!
فردای آن روز بعد از ظهر تو آمدی. به قولت وفا کردی. تنها نیامدی، جمعیتی زیاد تو را آورده بودند. بر روی شانه ها، در میان کوچه ها، در میان صلواتها تابوت تو با پرچم سه رنگ ایران آذین شده بود. مادر به استقبال تو آمد دیروز او را آماده کرده بودی. تو آن روز به او قول داده بودی که فردا با مدال شهادت به سویش باز میگردی و بازگشت تو چه شکوهمند بود.
بر اساس خاطرات روایت عشق برگرفته از کتاب دایره آتش و ترکش، اثر خداداد ابراهیمی
انتهای پیام/