دلنوشته شهید «حمید مرادی»/ از جدایی بیزارم
به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید «حمید مرادی» فرزند یداله پنجم اردیبهشت ۱۳۵۴ در شهر مقدس مشهد دیده به جهان گشود. وی دوران کودکی را در همانجا سپری و سپس دوران ابتدایی را در شهر مهران آغاز نمود، دوران راهنمایی و دبیرستان را در شهر ایلام گذراند و با رسیدن به سن قانونی خدمت در سال ۷۳ به عنوان رزمنده در نیروی انتظامی لباس خدمت به تن نمود، پس از طی نمودن دوران آموزشی در پادگان شهید درویش اهواز به مهران منتقل شد و ودر ۲۳ مهرماه سال ۷۴ در پاسگاه مرزی بهرام آباد در اثر برخورد با مین به همراه سه تن دیگر از همرزمانش به شهادت رسیدند.
مزار این شهید گرانقدر در گلزار شهدای شهرستان مهران قرار دارد.
متن دلنوشته شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
الان که دست به قلم بردم و ورق را سیاه میکنم ساعت ۹/۳۰ روز جمعه هفدهم شهریورماه ۷۴ است، شاید برای آخرین بار باشد که دارم خوب تصمیم میگیرم و مینویسم و شاید برای چندمین بار باشد که دلم شکسته و خسته شده ام از دوروییها و چاپلوسیها از غرورهای بی جا از چشم و هم چشمی که بیشتر قوت پیدا کرده و پول جایگاه انسانیت را در بین مردم گرفته!
شناخت خود
بهترین دوران زندگی ام را در انجمن اسلامی گذراندم و معنویات خودم را در آنجا کشف کردم و خودم را شناختم و بیشتر به آن پرداختم و به نماز اهمیت بیشتری میدادم از خانواده ام راضی هستم و باید بگویم که بهترین خانواده دنیا را دارم، دوست داشتم که یک بار دیگر به خانه برگردم، دوست داشتم که یک بار دیگر پدر و مادرم را ببینم، دوست داشتم که یک بار دیگر برادر و خواهر هایم را ببینم، دوست داشتم که یک بار دیگر اطرافیمان را ببینم، دوستانم را ببینم.
افسوس از گذشته میخورم که چه روزهایی را از دست دادم و از آن روزهای خوب استفاده نکردم از اینکه درسم را نتوانستم خوب به پایان ببرم، ناراحتم از اینکه شاید اطرافیان را از خود رنجاندم، ناراحتم از اینکه شاید پدر و مادرم را از خود رنجانده باشم.ای کاش میتوانستم آینده را ببینم و کمتر خطاها را انجام میدادم.
افسوس میخورم، افسوس! اما دیگر جای افسوس باقی نمانده فقط باید اشتباهات گذشته را جبران کرد.
دوست دارم این بار که به مرخصی رفتم خوب اطرافیانم را برانداز کنم. دیگر اشتباهی از من سر ندهد، دوست دارم دستهای پدر و مادرم را ببوسم و بگویم اگر تا بحال ناراحتی از من به دلتان دارید به بزرگی خودتان ببخشی، دوست دارم خوب آنها را ببینم که تا مرخصی بعدی آنها را در خاطر داشته باشم. دوست دارم و ...
از جدایی بیزارم
تنهایی را دوست ندارم از آن بیزارم از جدایی بیزارم از اینکه دور افتاده ام و سرزدهای ندارم از اینکه به فکر همه چیز هستم از اینکه تمام فکرها را در مغزم خطور میکند و مرا ناراحت میکند.
دلسرد شده ام، دلسرد از زندگی، دلسرد از این دنیا، از هرکس که نامهربانی دیده ام. از پدر و مادر و برادر و خواهرانم راضی ام آنها را از صمیم قلب دوست دارم.
پسای فرشتگان مرا در یابید از خطاهای من در گذرید که پشیمانم و شما را دوست دارمای عزیزان.
انتهای پیام/