دلنوشته/
فرزند شهید «اسکندر حاجی» در یادداشتی خطاب به فرزندان شهدا می‌گوید: ما فرزندان شهدا هیچ وقت احساس ناامیدی و شکست نکنیم، چرا که خداوند همواره با ماست، و الان وظیفه ما سنگین‌تر از دوران جبهه و جنگ است، ما هم باید با نیروی عقل و ایمان از ایران عزیزمان دفاع کنیم و سعی کنیم که سنگر را برای دشمن خالی نکنیم.

فرزندان شهدا سنگر را برای دشمن خالی نکنند

به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید «اسکندر حاجی» فرزند نوره هفتم تیر ماه سال ۱۳۳۶ در شهرک شباب بخش مرکزی شهرستان چرداول دیده به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا کلاس پنجم ابتدائی ادامه داد و به علت مشکلات مالی و نبود امکانات آموزشی مناسب در منطقه نتوانست به تحصیلات خود ادامه دهد تا اینکه سرانجام با شروع جنگ تحمیلی بنا به احساس تکلف شرعی و لبیک به ندای رهبر کبیر انقلاب به عنوان نیروی بسیجی عازم جبهه نبرد با متجاوزان بعثی شد. سرانجام سی‌ام مهرماه سال ۱۳۶۰ در منطقه عملیاتی میمک بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت رسید. از این شهید بزرگوار یک فرزند دختر به یادگار مانده است. مزار این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح (ع) قرار دارد.

 
دلنوشته فرزند شهید

من به عنوان تنها فرزند شهید اسکندر حاجی، با توجه به اینکه بعد از شهادت پدرم به دنیا آمده‌ام، به خودم می‌بالم که فرزند مردی غیور و قهرمان هستم، آری قهرمان چرا که از همه چیز و همه کس حتی از فرزندی که هنوز به دنیا نیامده بود و او نمی‌دانست که بچه اش دختر است یا پسر گذشت!
من به این فداکاری پدرم و امثال او افتخار می‌کنم، آری آن‌ها وطن را به همه این‌ها ترجیح دادند و مزدشان که شهادت در راه حق بود را گرفتند.
من از بزرگترهایم این را شنیده‌ام و می‌شنوم که می‌گویند خداوند روح پدرت را شاد کند، جوان دلیری بود، برای همه دلسوزی می‌کرد، مهم نبود که فامیل باشی یا غریبه، تا جایی که در توان داشت از همه لحاظ به مردم کمک می‌کرد.
آری پدرم آرزوی دیدار بچه‌اش را داشت، اما مستجاب نشد چرا که خودش خواست، هر چند که دیدار من و پدر به قیامت افتاد، اما اگر اینطور نبود من که نمی‌دانستم یتیم یعنی چه؟
دختری سه ساله را درک نمی‌کردم، هر چقدر هم که از حضرت رقیه برایم می‌گفتند درک نمی‌کردم، اگر دختر شهید نبودم شاید نمی‌دانستم راز مسافر و مسافرت و انتظار طولانی را درک کنم، نمی‌دانستم نگاه منتظر یعنی چه؟

چفیه و لباس جنگ و خاک شلمچه زیاد معنا نداشت، نمی‌دانستم راز اشک سرازیر را درک کنم من به همه این خصوصیات افتخار می‌کنم؛ و راضی به رضای خداوند هستم.

ممنونم از پروردگار مهربان که مرا لایق دانسته که فرزند شهید لقب بگیرم. پدرم همیشه در زندگی من حضور دارد بعضی وقت‌ها که خیلی ناراحت هستم با ایشان درد دل می‌کنم و از ایشان کمک می‌خواهم، واقعاً به من کمک می‌کنند، پدر عزیز و مهربانم من به شما قول می‌دهم که تا آخرین قطره خون با کشور ایران باشم و برای کشورم باشم و راه پر افتخارت را ادامه بدهم و هیچ وقت کاری نکنم که دل دشمنان را شاد کنم، پدر عزیزم باز هم می‌گویم که راهت را ادامه خواهم داد.
در آخر می‌خواهم به تمام فرزندان شهدا بگویم که هیچ وقت احساس ناامیدی و شکست نکنند، چرا که خداوند همواره با ماست، و الان وظیفه ما سنگین‌تر از دوران جبهه و جنگ است، ما هم باید با نیروی عقل و ایمان از ایران عزیزمان دفاع کنیم و سعی کنیم که سنگر را برای دشمن خالی نکنیم.

 

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده