خاطرات شفاهی همسران شهدا
شهید «حسن نظری» از شهدای دفاع مقدس استان ایلام است که اسفند ماه ۱۳۶۶ در جبهه شاخ شمیران به درجه رفیع شهادت نایل آمد. همسر شهید میگوید: او همیشه به ما و همه خواهران سفارش میکرد با حفظ حجاب حافظ خاک وطن باشند. در ادامه فیلم این مصاحبه منتشر میشود.
کد خبر: ۵۹۵۷۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۴
همسر شهید "خلیل غلامی" از آشنایی و ازدواجشان در شرایط دشوار منطقهای میگوید و روایت میکند چگونه همسرش با صراحت از آرزوی شهادت صحبت کرد و از او خواست تا در نبودش، مادر و پدر مهربان فرزندانشان باشد.
کد خبر: ۵۹۵۵۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۵
مادر شهید "خدامراد اسفندانی" با دلی سرشار از ایمان و شکرگزاری، شهادت فرزندش را تقدیم راه خدا، اسلام و امام حسین (ع) میداند و از این ایثار بزرگ با افتخار یاد میکند.
کد خبر: ۵۹۵۵۱۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۳
مادر شهید "خداداد محمدی" با دلی پر از احساس، از فرزندی میگوید که سالها با ایمان و تلاش در جبهههای جنگ حضور داشت و با ایثار خود، سختیهای زندگی را به جان خرید.
کد خبر: ۵۹۵۵۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۴
مادر شهید "حمید نصرالهی" با خاطرهای از دوران خواستگاری تا لحظه اعزام فرزندش به سربازی و شهادت او در عملیات مرصاد، از جوانمردی و ایمان او میگوید که با توکل بر خدا راه خود را تا پای جان ادامه داد.
کد خبر: ۵۹۵۵۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۴
خدیجه خانم، مادر شهید "حسین پورمهدی"، در بیان دشواریهای سالهای درمان و بستری فرزند جانبازش، از تحمل ۱۲ سال رنج و مراقبتهای سخت تا آسمانی شدن فرزندش میگوید و نقش مهم صبر و ایمان را در این مسیر یادآوری میکند.
کد خبر: ۵۹۵۵۱۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۲۳
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز سرافراز «رمضان انگورانیپور» چنین روایت میکند: سال ۱۳۶۲ برای جبهه نامنویسی کردم. در لشکر ثارالله به فرماندهی شهید حاج قاسم سلیمانی خدمت میکردم. در عملیات والفجر هشت تو خط پدافندی بودم، در حین عملیات داشتیم جلوتر میرفتیم که عراق شیمیایی زد.
کد خبر: ۵۹۴۲۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۴
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز سرافراز «حسن دهقانی بانگودی» درباره نحوه رفتنش به جبهه چنین روایت میکند: سال ۱۳۶۵ به خدمت سربازی رفتم و آموزشیام را در پادگان شهید بهشتی کرمان گذراندم. در طول خدمتم در جبهههای فاو، شلمچه، دارخوین و خور عبدالله حضور داشتم. از مرخصی برگشته بودم و در جبهه بودم که ۹ تا هواپیما جنگی آمدند و شروع کردن به راکت انداختن و من ۱۱ ترکش به بدنم اصابت کرد و پای چپم را از دست دادم.
کد خبر: ۵۹۴۰۶۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۴/۰۲
خاطرات شفاهی جانبازان؛
آزاده و جانباز سرافراز «فیضالله صادقی» درباره دوران اسارتش چنین روایت میکند: آخرای خدمتم در نیروی زمینی ارتش، در منطقه جنگی سومار بودم که دشمن پاتک زد و به اسارت درآمدم. نزدیک به دو سال در اسارت بودم. تا لحظهای که قدم بر خاک ایران نگذاشتیم باور نمیکردیم که واقعاً آزاد شدهایم.
کد خبر: ۵۹۳۵۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۷
خاطرات شفاهی جانبازان؛
آزاده و جانباز سرافراز «کوهزاد شهبازی» درباره دوران اسارتش چنین روایت میکند: سرباز بودم و بعد از آموزشی ما را به سرپل ذهاب اعزام کردند، بعد از 13 ماه حضور در جبهه در عملیات مرصاد بود که به اسارت دشمن بعثی در آمدم. به مدت هشت ماه در اسارت بودم. در آنجا به ما غذایی به جز نان نمیدادند و حتی نمیگذاشتند که به صورت دسته جمعی نماز بخوانیم. ما باید قدردان خون شهدا باشیم.
کد خبر: ۵۹۳۳۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۵
خاطرات شفاهی همسر شهید سادات
سیده رقیه دادوند همسر شهید «سید نجم موسوی» میگوید: آخرین باری که میخواست به جبهه برود با التماس گفتم نرو من تنها میشوم، با خنده گفت؛ نترس من لیاقت شهادت ندارم مگر اینکه سعادت ازدواج با تو راه شهادت را به رویم بگشاید. در ادامه مصاحبه تصویری با همسر این شهید والامقام تقدیم مخاطبان عزیز میشود.
کد خبر: ۵۹۳۲۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۱
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «سعدی نظری» درباره رفتنش به جبهه چنین روایت میکند: سال ۱۳۶۱ که جنگ شروع شد به سربازی رفتم و بعد از ۴۰ روز آموزش، من را به لشکر زرهی تیپ ۲ گردان ۱۲۱ اعزام کردند. یک روز بعدازظهر بود که عراق ضد حمله میزند و یک ترکش به پایم اصابت میکند و از ناحیه پا مجروح میشوم. چه سرباز باشیم چه بسیجی، وظیفه خودمان میدانیم که از کشورمان دفاع کنیم.
کد خبر: ۵۹۳۱۸۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۰
خاطرات شفاهی جانبازان
«سعداله مرادی فرد» جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس است که سال ۱۳۶۶ در جبهه قلاویزان مهران به افتخار جانبازی در راه اسلام و انقلاب نایل آمد. وی میگوید: جمهوری اسلامی ایران که امروز به ثمر نشسته و نماد آزادی و پیشرفت در جهان است را حاصل زحمات امام و ملت انقلابی ایران میدانم. در ادامه فیلم مصاحبه با این جانباز سرافراز تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۹۳۱۲۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۹
خاطرات شفاهی جانبازان؛
جانباز «علی کمانداری جغانی» درباره رفتنش به جبهه چنین روایت میکند: کلاس اول راهنمایی میرفتم که جنگ شروع شد. زمانی که جنگ شروع شد با چند نفر از همکلاسیهایم تصمیم گرفتیم که به جبهه برویم و به صورت خودجوش نامنویسی کردیم. آن زمان جثه کوچکی داشتم. چهار بار در جبهه مجروح شدم که دو بار آن در عملیات مهران و عملیات بدر اتفاق افتاد.
کد خبر: ۵۹۳۰۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۸
خاطرات شفاهی مادر شهید؛
مادر شهید "رضا رمضانی" از روزهایی میگوید که فرزندش از همان دوران کودکی همراه پدر در راهپیماییها شرکت میکرد، در مدرسه ابتدایی نماز میخواند و بعدها که بزرگ شد، پای ثابت پایگاه مسجد محله شد. او همیشه بر نماز و حجاب تأکید داشت، چه برای خواهر و برادرش و چه برای دوستانش. وقتی عازم جبهه شد، با پدر جانبازش قرار گذاشت که ببینند کدام یک زودتر شهید میشود... سرانجام، رضا رفت و دیگر بازنگشت.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۱
خاطراتی از شهید رضا عسگری به روایت مادرش؛
مادر شهید "رضا عسگری" از پسرش با اشک و افتخار یاد میکند؛ نوجوانی آرام و مؤمن که از همان کودکی دل در گرو خدا داشت، اهل نماز و روزه بود، نصیحتپذیر و خوشرفتار. شانزدهساله بود که بسیجی شد، دو سال بعد به سپاه پیوست و سرانجام در جبهه، در حالیکه هنوز نوجوانی بیش نبود، به آرزویش رسید و شهید شد.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۱۸
خاطرات شفاهی برادر شهید علی جودکی از خلاقیت، باور و پرواز برادری جوان در بستان؛
سرهنگ بازنشسته و برادر دو شهید، علی و حسین جودکی، در روایت خاطرات خود از برادری سخن میگوید که تنها بیستسال داشت، اما دلی به وسعت تاریخ و ذهنی خلاق در زمینههای فنی و هنری. شهید علی جودکی نهتنها در رشتههایی چون برقکشی، عکاسی و طراحی آتلیه دست داشت، بلکه با نگاهی ژرف، پیش از اعزام نهایی به جبهه، تصویری از خود به یادگار گذاشت که بر قلبش شعری نقش بسته بود؛ گویی از سرنوشت روشنش خبر داشت. او تنها یک سال پس از ازدواج، بهرغم بازگشتهای موقت، دیگر از جبهه بازنگشت و در منطقه بستان به خیل شهیدان پیوست. برادرش، با زبانی آمیخته به اندوه و افتخار، از مردی میگوید که راه حسینبنعلی (ع) را عاشقانه پیمود و به تعبیر خودش، استمرار خط سیدالشهدا را در میدان عمل معنا کرد.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۵
روایت مادر شهید رضا زارعیان:
این روایت، داستان پسر مهربان و خوبی است که از همان ابتدا، شور رفتن به جبهه را در سر داشت. مادر شهید رضا زارعیان از مخالفتهای اولیه پدر، اصرارهای رضا برای حضور در جبهه و شهادت او در ۲۸ صفر میگوید.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۴
روایت مادری از شهید رضا اسکندری:
این روایت، داستان پر درد و رنج مادری است که از دل روستای چنار خمین، پسر سومش رضا را راهی جبههها کرد. پسری که دوازده سال گمنام ماند و سرانجام با یک مشت استخوان به آغوش خانواده بازگشت. مادر شهید رضا اسکندری از لحظه شهادت فرزندش در عملیات خیبر و خاطرات شیرین شیطنتها و اصرارهای او برای رفتن به جبهه میگوید.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۴
خاطرات شفاهی همسر شهید؛
روایت گرم و سادهی زنی از روستای حصار که زندگی مشترکش تنها چند ماه در کنار همسرش، شهید "ذبیحالله احمدی" دوام آورد؛ از صبحهای سردی که همسر با موتور راهی کار میشد، تا شبی که خواب دید دستش را روی قلبش گذاشته و گفت: "فقط یه تیر خورده اینجا..." این خاطره، تنها بخشی از بار سنگینی است که دل این همسر شهید سالهاست بر دوش میکشد.
کد خبر: ۵۹۲۹۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۴/۰۳/۲۰