شهیدی که پیکرش اذان می گفت

شهیدی که پیکرش اذان می گفت
خاطره

شهیدی که اذان گفت / خاطره ای از شهید غلامرضا خالدی

چند بار دیگر صدای اذان را شنیدم با خودم فکر کردم که شاید او هنوز زنده باشد و فقط زخمی شده است. اما با چشمان خودم دیده بودم که پیکر شهید تکه تکه و سرش کاملاً متلاشی شده بود. از کرامت شهدا چیزهایی را شنیده بودم اما هرگز واقعیت را ندیده بودم
طراحی و تولید: ایران سامانه