همرزم شهید «حسین عالی» میگوید: باید گردان را روی دژ میرساندم، با نگرانی به اطراف نگاه انداختم، هیچ راهی برای عبور دیده نمیشد، حسین به طرف سیم های خاردار رفت، خودش را روی سیم ها انداخت و گفت: «از روی من عبور کنید، معطل نشوید.» بچه ها پا بر پشت حسین گذاشتند و بـه سرعت روی دژ ریختند.
نوید شاهد- فرمانده لشكر(حاج قاسم) از شكاف به وجود آمده در پل كانال زوجي راضي نبود. احتمال مي داد عراقي ها بتوانند از آن شكاف به مواضع ما نفوذ كنند. از ما خواست يك بار ديگر پل را منفجر كنيم.
نوید شاهد - «حسن حسنی» از رزمندگان لشکر ثارالله می گوید: اگر سيگار نگهبان تمام مي شد و آن را از دريچه به بيرون پرت مي کرد، سيگار درست پشت يقهي لباس غواصي من مي افتاد. ترس داشتم که سيگار پشت يقه ام بيفتد و من فرياد بزنم و بگويم : «آخ .. سوختم».
نوید شاهد - «مرتضي حاج باقري» از فرماندهان لشکر ثارالله می گوید: حاج قاسم سليماني در حالي که خيلي عصباني به نظر مي رسيد و ابروها را در هم کشيده و چين به پيشاني انداخته بود، گفت: « چرا بچه هاي تخريب را اين قدر اذيت مي کني؟!»
نوید شاهد _«عباس جعفري» از رزمندگان لشکر ثارالله میگوید: انفجار خيلي زياد بود. پس از فرو نشستن گرد و خاک معلوم شد كه يكي از نيروها داخل سنگر خوابيده است. وی از فرط خستگی خوابيده بود. وقتی بيدارش كردم، پرسيد: «انفجار تمام شد؟! من كه چيزی نفهميدم.»
خانواده اش مي خواستند با قفل و زنجير از حضور او در جبهه جلوگيري کنند. با هم به مدرسهي علميه نزديک بازار رفتيم و با کمک دو نفر از بچه هاي تخريب و يک اره آهن بر زنجير را بريديم و به سوي جبهه حرکت کرديم.
شهید حميد رضا جعفرزاده همانطور که روي زمين دراز کشيده بود، يکي از مين ها را خنثي مي کرد. با تعجب گفتم: « چه وقت مين خنثي کردن است؟!» آهسته گفت : « فعلا کار ديگري نمي توانيم بکنيم.»