نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره
مادر شهید می‌گوید: در تماس‌هایی که با من داشت می‌گفتم؛ مادر جان آن جا خطرناک است. سرت را می‌بُرند گفت: در راه خدا سر برود، پا برود، جان برود و هر چه که برود زیبا است.
کد خبر: ۵۵۵۸۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱

برادر شهید «حسن علی» می‌گوید: از کارش هم ناراحت بودم، هم خوشحال. ناراحت از این که اگر گیر بیفتد، معلوم نیست ساواک چه بلایی سرشان بیاورد، خوشحال از این که برادرم پیرو خط ولایت و رهبری انقلاب بود.
کد خبر: ۵۵۵۸۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱

خاطره‌‌ای از شهید «غلام دهکاری»
نوید شاهد استان هرمزگان خاطره ‌ای از شهید والامقام «غلام دهکاری» را منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۵۵۷۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱

مادر شهید می‌گوید: مادر روزی می‌رسد که شما هم مادر شهید شوید و مردم همین حرف‌ها را به شما می‌زنند. من گفتم این حرف‌ها را نزن من طاقت ندارم، اما او می‌گفت: خلاصه شما هم روزی مادر شهید می‌شوی.
کد خبر: ۵۵۵۷۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰

قسمت دوم خاطرات شهید «شاهرخ قندالی»
پدر شهید «شاهرخ قندالی» نقل می‌کند: «گفت: فقط بیست روز مونده که خدمتم تموم بشه. اون وقت می‌خواین نرم؟ گفتم: خب برو! مرد که گریه نمی‌کنه. به مادرش گفت: حنا داریم؟ مادرش گفت: آره! و برایش حنا درست کرد و سر و دستش را حنا گذاشت. مرخصی‌اش تمام شد و رفت. آخرین سفر را با سفر آخرت به پایان برد، آن هم با شهادت.»
کد خبر: ۵۵۵۷۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۱

خواهر شهید «حسن خدامی» نقل می‌کند: «از مادر پرسیدم: برای حسن چی می‌گی؟ مادر گفت: از من می‌خواد تا قصه امامان رو براش بگم. انگار هیچ دردی نداشت و روی تخت خانه خوابیده بود. با دل و جان به قصه‌های مادر گوش می‌داد.»
کد خبر: ۵۵۵۶۹۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۲

قسمت نخست خاطرات شهید «شاهرخ قندالی»
دوست و هم‌رزم شهید «شاهرخ قندالی» نقل می‌کند: «متوجه چیزی شدم و گفتم: شاهرخ! پلاکت کو؟ نیم‌نگاهی به من کرد و گفت: می‌خوای چکار؟ گفتم: اون پلاک‌ها برای شناسایی‌ان. در حالی که می‌خندید، گفت: دوست دارم گمنام باشم و صورتش را با چفیه پوشاند.»
کد خبر: ۵۵۵۶۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۲۰

خاطره‌‌ای از شهید «امید میرزاده کوه‌شاهی»
نوید شاهد استان هرمزگان خاطره ‌ای از شهید والامقام «امید میرزاده کوه‌شاهی» را منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۵۵۶۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۷

خاطره‌‌ای از شهید «نورالله میرزاده»
نوید شاهد استان هرمزگان خاطره ‌ای از شهید والامقام «نورالله میرزاده» را منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۵۵۵۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۷

پدر شهید می‌گوید: زمانی که می‌خواست به جبهه برود به او گفتم بمان و نرو می‌خواهیم برایت زن بگیریم و او در جواب گفت: این کجا و آن کجا. من تشنه‌ی حفظ دین هستم و شما تشنه‌ی عروسی من. تا جنگ تمام نشود ازدواج نمی‌کنم حتی اگر ۲۰ سال طول بکشد.
کد خبر: ۵۵۵۵۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۷

سید تقی برادر شهید می‌گوید: با عشق و علاقه‌ی زیاد با بسیج، سپاه و جهاد همکاری می‌کرد. آرزوی شهادت در سر داشت از این رو با خانواده‌های شهدا ارتباط نزدیکی داشت و به کار‌های آنان رسیدگی و خدمت می‌کرد و نهایتاً این عشق او را به سمت خود کشاند تا به مقصود خود برسد.
کد خبر: ۵۵۵۵۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۶

خاطره‌‌ای از شهید «قاسم دهباشی‌زاده»
نوید شاهد استان هرمزگان خاطره ‌ای از شهید والامقام «قاسم دهباشی‌زاده» را منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۵۵۵۲۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۶

خاطره‌‌ای از شهید «هوشمند حسن‌زاده»
نوید شاهد استان هرمزگان خاطره ‌ای از شهید والامقام «هوشمند حسن‌زاده» را منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۵۵۴۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۶

همسر شهید می‌گوید: صادق اهل این دنیا نبود، او بسیار ساده زیست بود و همیشه تاکید می‌کرد که انسان باید به اندازه خودش، همه چیز را داشته باشد.
کد خبر: ۵۵۵۴۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۶

علی محمد فاضل (دوست شهید) می‌گوید: یک از ویژگی‌های بارز شهید این بود که همیشه سعی می‌کرد اول خودش به کوچکتر‌ها سلام کند، نمی‌گذاشت کسی اول به او سلام کند.
کد خبر: ۵۵۵۴۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۵

همرزم و دوست شهید می‌گوید: وقتش را همیشه به خواندن دعای توسل و خواندن قرآن و دعا اختصاص می‌داد، وقتی ما سرگرم حرف زدن و کار‌های دیگر بودیم او با ما همراهی نمی‌کرد و وقتش را به کار‌های بیهوده نمی‌گذراند. نماز شبش ترک نمی‌شد به روحانیت و امام بسیار علاقه داشت.
کد خبر: ۵۵۵۴۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۵

خواهر شهید- فاطمه زهرا می‌گوید: یک روز ناگهانی متوجه شدیم که مهدی نیست. مادرم نگران شد، به سمت مسجد جامع رفت دید که شهید توی مسجد بود و آمد بیرون. مادرم گفت: تو اینجا چکار می‌کنی؟ مهدی هم گفت: تیراندازی شد و من هم رفتم داخل مسجد پشت در مخفی شدم گلوله به در خورد و از کنارم رد شد اگر یک مقدار این طرف‌تر می‌خورد، خورده بود به من.
کد خبر: ۵۵۵۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۴

همسر شهید می‌گوید: صداقت، پاکدامنی، مهربانی، تواضع و فروتنی از ویژگی بارزش بود، زندگی ساده و به دور از تجملات داشت و در برابر مشکلات بسیار صبور بود.
کد خبر: ۵۵۵۴۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۴

به مناسبت سالگرد سید آزادگان حاج آقا ابوترابی منتشر می‌شود؛
آن زمان وجود رادیو خیلی ارزشمند بود چون اخبار و اطلاعاتی که از ایران و از پیروزی رزمندگان اسلام به گوش می‌رسید به مثابه خون تازه‌ای بود که به رگهای کم جان اسرا حیات تازه می‌بخشید... در ادامه خاطره ‌ای از آزاده شهید «صارم طهماسبی» از نحوه قایم کردن رادیو در اردوگاه توسط اسرا با هدایت حاج آقا ابوترابی بخوانید.
کد خبر: ۵۵۵۴۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۳

خاطره‌‌ای از شهید «ابراهیم رحیمی شهواری»
نوید شاهد استان هرمزگان خاطره ‌ای از شهید والامقام «ابراهیم رحیمی شهواری» را منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۵۵۳۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۱۳