مرگ با عزت / وصیت نامه «شهید مجتبی عسکری نیا»
يکشنبه, ۱۰ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۱۵
هدف خود را در اين دنيا جز چند صباحى زندگى كردن نيافتم و دنيا و آخرت را سنجيدم و تصميم گرفتم قلبى را كه تا مدتى در اين دنيا بوسيله مقدارى هوا در حال كار است آنچنان در راه تو آن را به كار ببرم تا آنگاه تو به مايه انسانيتم مرا به آرزوى ديرينهام برسانى...
نوید شاهد ایلام
وصيتنامه:
بسم الله الرحمن الرحيم
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾ سوره آل عمران 169
خداوندا از بارى كه روى دوشم سنگينى مىكند و حاكى از گناه و دورى از تو بوده بگذر و مرا تا آنجائيكه برايت امكان پذير باشد بيامرز . خداوندا تو خود شاهدى كه براى رضاى تو خانه و آشيانه را رها كرده و راهى سفرى مىشوم كه تا در آنجا بيشتر به تو نزديك شوم . مىخواهم آنچنان باشم كه رضاى تو مرا هيچگاه به حال خودم وانگذارد و دلم را آنچنان مشتاق ديدارت كند كه لحظههاى هجرانت را مانند آن بدانم كه ديگر حال انسانيت را در خود فراموش نمايم .
خداوندا ، خودت مى دانى كه از آن روزى كه پير حسينى را احساس نمودم و دانستم كه او حسين ديگرى است كه طلوعش را براى هميشه در كشور ما نورانى كردهاى خود را شناختم و هدف خود را در اين دنيا جز چند صباحى زندگى كردن نيافتم و دنيا و آخرت را سنجيدم و تصميم گرفتم قلبى را كه تا مدتى در اين دنيا بوسيله مقدارى هوا در حال كار است آنچنان در راه تو آن را به كار ببرم تا آنگاه تو به مايه انسانيتم مرا به آرزوى ديرينهام برسانى .
خداوندا از تو مىخواهم كه اين بنده حقيرت را منت گذارده و به من مرگى را كه خواهان آن هستم عنايت بفرمايى مرگى با عزت . همان مرگى كه به قاسم و علىاكبر حسين عنايت كردى .
الهى تو خود مىدانى كه پناهى جز تو ندارم پس آنقدر به درگاهت مى نالم تا آنكه تو مرا به آرزويم كه شهادت در راه تو است به من عنايت كنى . اما شما اى دوستان مىدانيد كه شهداء به راه خطائى نرفتند جز اينكه مىخواستند به دشمن ثابت نمايند كه جوانان اين مملكت مرگ را استقبال مىكنند و از دينشان دفاع مىكنند
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ﴿۱۶۹﴾ سوره آل عمران 169
خداوندا از بارى كه روى دوشم سنگينى مىكند و حاكى از گناه و دورى از تو بوده بگذر و مرا تا آنجائيكه برايت امكان پذير باشد بيامرز . خداوندا تو خود شاهدى كه براى رضاى تو خانه و آشيانه را رها كرده و راهى سفرى مىشوم كه تا در آنجا بيشتر به تو نزديك شوم . مىخواهم آنچنان باشم كه رضاى تو مرا هيچگاه به حال خودم وانگذارد و دلم را آنچنان مشتاق ديدارت كند كه لحظههاى هجرانت را مانند آن بدانم كه ديگر حال انسانيت را در خود فراموش نمايم .
خداوندا ، خودت مى دانى كه از آن روزى كه پير حسينى را احساس نمودم و دانستم كه او حسين ديگرى است كه طلوعش را براى هميشه در كشور ما نورانى كردهاى خود را شناختم و هدف خود را در اين دنيا جز چند صباحى زندگى كردن نيافتم و دنيا و آخرت را سنجيدم و تصميم گرفتم قلبى را كه تا مدتى در اين دنيا بوسيله مقدارى هوا در حال كار است آنچنان در راه تو آن را به كار ببرم تا آنگاه تو به مايه انسانيتم مرا به آرزوى ديرينهام برسانى .
خداوندا از تو مىخواهم كه اين بنده حقيرت را منت گذارده و به من مرگى را كه خواهان آن هستم عنايت بفرمايى مرگى با عزت . همان مرگى كه به قاسم و علىاكبر حسين عنايت كردى .
الهى تو خود مىدانى كه پناهى جز تو ندارم پس آنقدر به درگاهت مى نالم تا آنكه تو مرا به آرزويم كه شهادت در راه تو است به من عنايت كنى . اما شما اى دوستان مىدانيد كه شهداء به راه خطائى نرفتند جز اينكه مىخواستند به دشمن ثابت نمايند كه جوانان اين مملكت مرگ را استقبال مىكنند و از دينشان دفاع مىكنند
پس اى عزيزان جبههها را خالى نگذاريد و به جبههها برويد كه فردا دير است . اما تو اى مادر ، اى مادرى كه شب و روز به فكر جگرگوشهات بودى كه مبادا به دام بيافتد مى دانم كه هرگاه جايى از بدنم به دست درد مىافتاد نالهات بلند مىشد و هزاران ناراحتى ديگر را مىكشيدى . مادر جان عاطفه فرزندى دشوار است و مىدانم بعد از مرگ من ناراحت مىشوى و زمين و زمان را سياه مىبينى اما اى مادر مگر نمىدانى زينب صاحب 72 تن شهيد بود .حسينش ، اكبرش ، اصغرش ، قاسمش و ... را از دست داد اما صبر كرد . مادر جان زينب را به ياد بياور و صحراى كربلا را از ديدگانت بگذران ، صبور باش استوار باش كه صبر دشمن را سربه زير مىكند و اين بهترين خدمتى است كه تو مى توانى به من بكنى و اما تو اى پدر عزيزم گرچه نتوانستم حق فرزندى را ادا نمايم اما تو خود مرا به بزرگيت ببخش و حلالم كن . از خواهرانم مىخواهم كه در مرگ من ناراحت نشوند و با حجاب خود سيلى محكمى به گوش منافقان از خدا بيخبر بزنند همچنين از برادرانم مىخواهم كه مرا ببخشند . ديگر عرضى ندارم . خداحافظ
مجتبى عسگرى نيا
مجتبى عسگرى نيا
شهید مجتبی عسگری نیا فرزند منصور در اولین روز از فروردین ماه 1347در شهر مهران دیده به جهان گشود وی که تا مقطع سوم راهنمایی ادامه تحصیل داده بود و با شروع جنگ تحمیلی سنگر علم را رها کرده و به جبهه های نبرد شتافت وی با عضویت در سپاه پاسداران به عنوان سرباز آرپی جی زن در عملیات نصر 4 در منطقه عملیاتی گامو دلاورانه جنگید و در اولین روز از تیرماه 1366 در حین درگیری با دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مزار این شهید گرانقدر در گلزار شهداء صالح آباد(ع) قرار دارد. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
نظر شما