زندگینامه شهید/
محمدرضا فیض اللهی همرزم شهید"یادگار امیدی"می گوید:ای کاش شجاعت و دلاوری حاج یادگار را از زبان دشمنانش که با او روبه رو می شدند و یا از زبان همرزمان شهیدش شنید. خاطراتی که که من از او به یاد دارم مربوط به سال های جنگ است.وقتی غروب ها با گروه عملیات به سمت کمین های عراق حرکت می کردند و از دیدگان همه ما محو می شدند و بعد قبل از اذان صبح به قرارگاه بر می گشتند و حرکات و صحبت های عراقی ها را بازگو می کردند و همه گروه با هم می خندیدند، هرگز فراموشم نخواهد شد.رهایی خاطره جالب از رها بودن بودن شهید"یادگار امیدی" از قید و بند دنیاست که برای علاقمندان در سایت نوید شاهد ایلام منتشر شد.
به گزارش نوید شاهد ایلام، 

شهید «یادگار امیدی» در سال ۱۳۳۳ در روستای «چشمه رشید» بخش کارزان از توابع شهرستان سیروان ایلام متولد شد.

سپس در سال ۱۳۶۱ هم‌زمان با تشکیل یگان رزم و تیپ ۱۱۴ امیرالمؤمنین (ع) وی به این یگان پیوست و در واحد اطلاعات و عملیات به کار خود ادامه داد؛ وی پس از مدتی به عنوان جانشین این واحد در زمان مسئولیت شهید «غلام ملاحی» معرفی شد.

چندی بعد پس از مجروح شدن شهید غلام ملاحی در منطقه میمک به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات لشکر ۱۱ امیرالمؤمنین (ع) منصوب شد چندی بعد بنا به دستور مسئولین و تاکید فرمانده تیپ، واحد اطلاعات و عملیات به اتفاق یک گروه ویژه، مامور شناسایی و از بین بردن این گروه شدند.

یادگار امیدی بنا به اظهارات نیروها و هم رزمانش در ۱۵۰ عملیات شناسایی و نفوذ به پشت خطوط ارتش عراق، حضوری فعال و انکار ناشدنی داشت؛ تمامی ماموریت‌های شناسایی عملیات‌ها همواره جلودار و سرستون نیروها بود به طوری که نیروهای رزمنده به او لقب « یادگار ماندگار» دادند این مجاهد خستگی ناپذیر تنها کسی بود که به اتفاق هم رزمانش توانست شالوده گروه فرسان یا همان گوش برها را درهم بشکند و مانع از نفوذ و تداوم عملیات آنان در پشت خطوط عملیاتی شود.
شهید در آخرین درگیری با این گروه مزدور در تاریخ ۸ آذر ۱۳۶۴ در منطقه بادام سفید در نبردی جانانه با آن که چند نفر از این مزدوران را به هلاکت رساند رخت شهادت پوشید و به لقای معبود شتافت.
از این شهید گرانقدر ۳ فرزند به یادگار مانده است.
مزار سردار شهید در جوار امامزاده علی صالح (ع) قرار دارد .


رهایی، خاطره خواندنی از شهید یادگار امیدی به نقل از محمدرضا فیض اللهی همرزم شهید
ای کاش شجاعت و دلاوری "یادگار امیدی" را از زبان دشمنانش که با او روبه رو می شدند و یا از زبان همرزمان شهیدش شنید.
خاطراتی که که من از او به یاد دارم مربوط به سال های جنگ است. وقتی غروب ها با گروه عملیات به سمت کمین های عراق حرکت می کردند و از دیدگان همه ما محو می شدند و بعد قبل از اذان صبح به قرارگاه بر می گشتند و حرکات و صحبت های عراقی ها را بازگو می کردند و همه گروه با هم می خندیدند، هرگز فراموشم نخواهد شد.
زندگی او در بین میادین مین و کمین های دشمن گذشت. امیدی در عملیات والفجر5 در منطقه چنگوله و در محور"آزادخان کشته" جان فشانی و از خود گذشتگی از خود نشان داد و در زمانی که رمز عملیات اعلام شده بود و سایر محورها عملیات را آغاز کرده بودند، محور ما هنوز باز نشده بود. او با تدبیری که داشت به همراه جانباز سرافراز آقای صارم طهماسبی محور را باز و از سینه تپه بالا رفتند و با بانگ الله اکبر، همه نیروها را به سمت ارتفاعات هدایت و فرماندهی نمودند. درست در آن زمان توانمندی و شجاعت ایشان زبانزد همه نیروها شد و شاید اگر ایشان نبودند آن شب در آن محور، عملیات با شکست مواجه می شد.
گشودن میدان مین در آن شب و با حضور ایشان عامل اصلی در تصرف منطقه بود. او بارها در عملیات های والفجر3 و سایر عملیات های پارتیزانی توانایی خود را به نمایش گذاشته و به عنوان فرمانده اطلاعات عملیات انتخاب گردید و مسئولیتی سنگین به وی سپرده شد.

تشکیل گروه اطلاعات رزمی
یکی از دغدغه های امیدی تشکیل یک گروه اطلاعات رزمی تحت عنوان مقابله با گروه فرسان بود. گروه فرسان گروهی مزدور بودند که در مقابل بهایی ناچیز در خدمت دشمن قرار گرفته و اینان در واقع مزدوران کم قیمتی بودند که در مقابل حتی یک گونی آرد فرزندان ما را شهید و یا قطع عضو می کردند.
این گروه عموماً منتسب به دمکرات بودند. حاج یادگار امیدی خود را برای نابودی این گروه آماده کرده بود و با برنامه ریزی که انجام داده بودند گروهی تشکیل و با عملیات و تعقیب آن ها و شناسایی محل فعالیت شان، بارها آنها را محاصره و به دام می انداخت و تعداد زیادی از آنها را به هلاکت رساند.
در همین خصوص به یاد دارم که در غروب یک روز تابستان، بنده و یحیی عزیزپور به همراه ایشان از صالح آباد به سمت چنگوله در حرکت بودیم که در منطقه بین مهران و رودخانه سه رِخرّ خودرو را به ما تحویل دادند و کلاه نمدیش را به سر گذاشت، اسلحه اش را بررسی کرد و نارنجک هایش را به کمر بست و گفت: شما بروید فردا به شما ملحق می شوم! ما هم علت تنها رفتن را جویا شدیم، ایشان گفتند: طبق گزارشی که به من رسیده گوش برها در منطقه دیده شده اند و من بچه ها را به دنبالشان فرستاده ام، بایستی بروم و اطلاعاتی از منطقه و محل فعالیت و تردد آنها کسب کنم، سپس به تنهایی و در دل تاریکی شب به سمت منطقه راه افتاد.

شجاعت و دلاوری یادگار تا شهادت
شجاعت و دلاوری از خصوصیات بارز ایشان بود و همیشه بیشتر در فکر به دام انداختن گروه فرسان بود. خیلی از وقت ها از این ناراحت بود که چرا تا حالا نتوانسته یک نفر از گوش برها را اسیر کند تا از خصوصیات آنها اطلاعاتی کسب کند.
بارها به عمق خط دشمن می رفت و اصلاً ترسی به دل راه نمی داد. وقتی از او سؤال می کردیم در پشت آن تپه ها چه می گذرد، کاملاً از تعداد نفرات آنها و نحوه استقرار دشمن، ادوات، تجهیزات و پشتیبانی آنها اطلاعات کافی داشت.
بارها به تنهایی به عقبه دشمن رخنه کرد و توانایی آنها را کاملاً می دانست. قدرت و توانایی یادگار را حتی دشمنانش می دانستند. آنهایی که مانند گله های گراز در مقابلش فرار می کردند و سینه هایشان آماج گلوله هایش قرار می گرفت. از مواجه شدن با دشمن لذت می برد. عراقی ها بارها به کمین اش افتاده بودند. یادگار بارها به گروه فرسان حمله ور می شد و در منطقه سه رخِرّ و ارتفاعات کولک با آن ها جنگید تا به شهادت رسید.

منبع: اداره اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده