تا پای جانم در راه میهنم جهاد میکنم/با یک خواب به کار غسالگری ورود پیدا کردم
در طی مصاحبه بارها و بارها گوشی اش زنگ خورد و او هر بار با سعۀ صدر تلفن همراهان اموات را جواب میداد. او با خوشرویی غسل، کفن و تطهیر اموات را در تمام ساعات شبانه روز قبول می کند.
صدیقه عزیززاده متولد 1359 دیپلم ریاضی فیزیک دارد. در شهر خرمشهر به دنیا آمده است. با شروع جنگ تحمیلی پدر ایلامی همراه مادر خرمشهریاش به شهر ایلام آمدند و صدیقه در ایلام در میان قومی کُرد و غیور که هشت سال جنگ تحمیلی را با شجاعت و سرافرازی پشت سر گذاشتند، بزرگ شد. تحصیلات آکادمیک دینی و قرآنی ندارد ولی بیست سال از زندگیاش را به تعلیم قرآن در مسجد جامع ایلام گذرانده است و افتخار میکند که قرآنخوان است. از سال 1397 تا حال به عنوان غسال در غسالخانۀ بهشت رضا شهر ایلام مشغول است. خبرنگار نوید شاهد ایلام با حضور در غسالخانه و محل کار ایشان پای صحبتهای این بانوی جهادگر نشسته است.
تنها زنی هستم که در شهر ایلام به طور جدی و رسمی به این کار میپردازم
وی می گوید: مقام معظم رهبری در اسفندماه 1398 فرمودند: باید حداقل واجب در مورد غسل، حنوط، کفن، نماز میت و دفن انجام گیرد. من به پیروی از فتوای ایشان از فروردین تا حال بیش از دویست میت را غسل، کفن و تطهیر کردهام. تنها زنی هستم که در شهر ایلام به طور جدی و رسمی به این کار میپردازم. غسالخانۀ بهشت رضای شهر ایلام تمام امواتی که از خود ایلام و شهرهای تابعه میرسد غسل و کفن میکند این در حالیست که در سراسر کشور حکم اجبار را از غسل اموات کرونایی برداشتهاند. معمولاً مردم فقط زمانی که از نزدیک می بینند من میّت شان را غسل می کنم باور می کنند که در این شهر غسل اموات در این ایام صورت می گیرد.
دیدن یک خواب مرا وارد این عرصه کرد
عزیززاده در مورد نحوه و علت ورودش به این شغل گفت: در سال 1397 خواب دیدم که دو زن را که به رحمت خدا رفته بودند غسل میکردم، در حین انجام این کار آرامش معنوی خاصی به من دست داد. وقتی از خواب بیدار شدم با وجود اینکه در بیداری هیچوقت این کار را انجام نداده بودم حال معنوی خوشی داشتم. خوابم را با مادرم در میان گذاشتم او به من پیشنهاد داد که در غسالخانه مشغول شوم. به شهرداری ایلام رفتم و درخواست این شغل را دادم، از آنجایی که زنان از لحاظ عاطفی بسیار حساس هستند هر کسی این شغل را قبول نمیکند به همین خاطر با درخواست من موافقت شد و بعد از مدتی از شهرداری با من تماس گرفتند و گفتند: بیا سر کار. در حال حاضر نزدیک به سه سال است که به این کار میپردازم.
اولین تجربه؛ اولین ترس
اولین میّتی که باید غسل میکردم خانمی بود که در طی یک درگیری بدنش قطعه قطعه شده بود. شاید خداوند همان بار اول میخواست مرا امتحان کند و یا حداقل به خودم ثابت شود که آیا از پس این کار بر میآیم یا نه؟! تک و تنها بودم و ابتدا کمی ترسیدم اما ناخودآگاه به حضرت فاطمۀ زهرا(س) توسل جستم و نام این بانوی کریمه چنان آرامشی به من داد که در حین کار نه دستم و دلم نلرزید و از آن روز به بعد در کمال رضایت و آرامشخاطر این کار را انجام میدهم. از همان روز فهمیدم که خداوند شجاعت لازم را برای این کار به من داده است.
غبطه به شهدا
عزیززاده به سالهای دور در خرمشهر میرود و میگوید: مادرم فرزند شهید است. پدر بزرگم «عبدک باصره» از نیروهای انقلابی و حزب اللهی بود که در سال 1349 مدتی را در زندان های ساواک گذراند او در راه پیروزی انقلاب اسلامی شجاعانه شکنجه های عاملان حکومتی را تحمل کرد. در سال 1359 در جنگ خرمشهر مجروح شد و چند روز بعد به شهادت رسید. او از اولین شهدای جنگ تحمیلی بود که به دیدار معبودش شتافت. مادر همیشه در مورد پدربزرگ و شرح جانبازیاش میگفت و من از همان کودکی به شهادت روحانی پدربزرگم غبطه میخوردم.
او در مورد نحوۀ غسل گفت: نحوۀ غسل را با مطالعۀ کتب احکام یاد گرفتم. من از بچگی قرآن و احکام میخواندم و علاقۀ عجیبی به یادگیری مسائل شرعی داشتم.
شرایط سخت جهادی
این بانوی جهادگر اذعان داشت: من تمام هفته حتی روزهای تعطیل در غسالخانه حضور دارم. تا قبل از شیوع کرونا از صبح تا ساعت دو بعدازظهر کار میکردم اما با شیوع کرونا گاهی اوقات تا 9 شب نیز به غسل اموات مشغولم و بابت بیشتر ماندنم اضافه کاری نمیگیرم بلکه داوطلبانه میمانم چون دوست دارم هر چه سریعتر میت را غسل کرده و به دست خانوادهاش برسانم و این گونه در تسلای درد آنها کمک کنم. شاید در این ایام کمتر کسی باور کند که من در غسالخانه اموات کرونایی شهر ایلام و حتی شهرستان های تابعه را غسل، کفن و تطهیر می کنم. حتی در موارد زیادی شخص مسافر یا مهمان بوده ولی به علت اینکه در ایلام به رحمت خدا رفته ما در همین غسالخانۀ خودمان او را غسل کرده ایم تا با بدنی مطهر و سبک به شهر خودش برود.
عشق به هم وطن دلیلی برای ادامۀ راه
وی بیان داشت: هر زمانی که خستگی بر من چیره میشود سریع با قرائت آیتالکرسی انرژی دوباره میگیرم. از اینکه میتوانم با این شغل هم به مردم کمک کنم و هم در معیشت خانواده سهیم باشم بسیار خرسند و خشنودم. امیدوارم زنده بمانم تا بتوانم سالیان سال به مردم کشورم خدمت کنم. من جهاد در این راه را جهاد در راه خدا میدانم. عاشق مردم میهنم هستم و عشق به آنان باعث شده که سختی این کار به جهادی شیرین تبدیل شود. جهاد تا ریشهکن کردن این ویروس منحوس که جان هموطنانم را تهدید میکند.
کوتاهی عمر؛ بیارزشی دنیا
او حرفهای حکیمانهای در مورد مرگ میزند: من هر روز با اموات سر و کار دارم. کسانی بر روی حوض این غسالخانه دراز میکشند که فارغ از تمام داشتههایشان آخرین ایستگاه دنیوی شان را طی میکنند. شاید اگر مردم به این باور برسند که آخرش روی آن حوض برای ساعاتی بستری از سرما دارند حرص دنیا و مادیات نخورند. کینه و دشمنی نورزند، دروغ نگویند، حقالناس را بر همه چیز مقدم شمرند و ساده تر از همه چیز مهربان باشند و در حق یکدیگر منصف باشند مخصوصاً در این ایام کرونایی. این روزها هم میگذرد و روسیاهی اش به ذغال میماند پس شرایط سخت همنوعانمان را درک کنیم تا در دو عالم روسیاه نشویم.
جهاد تا پای جان
این بانوی جهادگر تصریح کرد: بارها و بارها در غسالخانه به خاطر شرایط اخیر بیمار شدم اما هر بار با یاری خداوند به خدمتم ادامه دادم هدفم این است که روحیۀ جهادیام در این مورد را تا آخر عمر حفظ کنم. به هیچ عنوان به شغل دیگری فکر نمیکنم چون معتقدم که کمتر کسی میتواند از پس شغل من بربیاید. خداوند نگهدار تمام کسانی باشد که مخلصانه در راه رضای خدا و خدمت به خلق خدا جهاد میکنند. من با دعای خیر همراهان اموات و مردم، مخصوصاً پدر و مادرم تا پای جان ایستادهام تا خدمت کنم به مردمی که دوستشان دارم.
مواظب یکدیگر باشیم
وی در مورد رعایت پروتکل های بهداشتی گفت: مردم عزیز کشورم بدانند تا روزی که به این باور نرسند که این ویروس چقدر کشنده و خطرناک است این منحوس تاریخ بشریت از زندگیشان رخت بر نمیبندد. به خاطر حفظ جان خود و همنوعانشان پروتکلها را بیشتر از گذشته رعایت کنند. شاید اگر تیرماه و مرداد ماه امسال کسی گذرش به غسالخانه میافتاد وحشت میکرد. اوج کرونا بود و مرگ و میرهای کرونایی به قدری بود که من در غسالخانه شبانهروزی کار میکردم. هر از گاهی دوستانی برای کمک داوطلبانه میآمدند اما سختی این کار در نیمۀ راه آنان را به ترک این کار وا میداشت.
رعایت پروتکلها مساوی است با حفظ جان
عزیززاده ادامه داد: در حین کار برای حفظ جان خود و خانوادهام دو دستکش دو لایۀ ساق بلند، چکمههای بلند، لباسهای ضخیم پلاستیکی قابل شستشو، دو ماسک به همراه عینک محافظ میزنم. من خودم در رعایت پروتکلها نباید سهلانگاری کنم چرا که در جایگاهی هستم که ارتباط مستقیم با افرادی دارم که به خاطر این ویروس منحوس جان باختهاند و انتقال آن به راحتی است.
وی همچنین یادآور شد: در این غسالخانه امواتی را داشتیم که کس و کاری نداشتند و خوشبختانه توسط خیرین ایلام آبرومندانه به خاک سپرده شدند.
دولت غسالها را دریابد
وی در آخر بیان داشت: من این شغل را برای رضای خدا و کمک به همنوع ادامه میدهم؛ ولی کاش دولت به شرایط غسالخانه و نیروهای آن توجه بیشتری نشان بدهد. چرا که شرایط سخت کاری، حقوق و مزایای نامکفی و عدم رفاه نسبی غسالها هر ساله باعث ریزش این نیروها شده و ناگزیر صحنه را خالی میکنند.