دلنوشته‌ای به بیسیم چی شهید که صدایش به بهشت وصل شد
سه‌شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۱۵
نوید شاهد - شهید «مسلم احمدی» از شهدای جنگ تحمیلی است که به عنوان یک رزمنده بسیجی و بی سیم چی در جبهه ها حماسه ها آفرید و سرانجام سال 1366 در قلاویزان مهران به درجه رفیع شهادت نایل آمد و صدایش به بهشت وصل شد. در ادامه دلنوشته ای در مورد رشادت های این رزمنده بسیجی دلاور را با هم می خوانیم.
به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید مسلم احمدی فرزند صفدر، اول اسفند ماه 1346 در روستای گلان شهرستان ایوان دیده به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا سال چهارم دبیرستان در رشته علوم تجربی ادامه داد، در زمان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به عنوان رزمنده بسیجی به تیپ 114 امیر المؤمنین (ع) سپاه پاسداران پیوست و به عنوان بی سیم چی به مجاهدت در راه دین خدا پرداخت تا آنکه سرانجام پانزدهم فروردین ماه سال 1366 در منطقه قلاویزان مهران مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نایل آمد. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان ایوان قرار دارد.
دلنوشته
به بیسیم چی شهید مسلم احمدی که صدایش به بهشت وصل شد
تو را در ارتفاعات حماسی «قلاویزان» دیده ایم، تو را بیسیم در دست در لحظه های خاکستری فتح مهران دیده ایم. تو را در اوج حماسه، در کوران جنگ، در پیچ و خم خاکریزها، در کنار تله های انفجاری دیده ایم، تو را در دعاهای توسل، در مناجات های عارفانه در نمازهای شبانه مفاتیح در دست اشک ریزان دیده ایم. تو را هر صبح، هر شام، در لابلای قصه های حماسی دیروز می خوانیم:
مسلم دلاور«مسلم فاتح مهران»
صمیمانه بیسیم را به دوش می انداختی و از کمین، از کمیل، از بهشت خبر می آوردی«یا حسین شهید، بچه ها نه نخسته، کرکس ها آمده اند، فرشته بفرستید»
و امروز لباس سبز حماسه تو و آن بی سیم که همدمت بود در موزه جنگ، قصه های شجاعت های تو را یادآور می شوند، و امروز همه می پرسند:
کو؟ کجا؟ آن بی سیم چی، آن فرشته بی بال آن قهرمان «تک» آن سردار«پاتک» های پر حادثه...
منبع: اداره اسناد و انتشارات، بر اساس خاطرات روایت عشق دفتر چهارم، کتاب دایره آتش و ترکش
بی سیم به خون نشسته آن سوتر از او
پیغام زهم گسسته آن سوتر از او
دفترچه ی رمز در غمی طولانی
خود را به گلوله بسته آن سوتر از او
(بهروز سپیدنامه)
دلنوشته
به بیسیم چی شهید مسلم احمدی که صدایش به بهشت وصل شد
تو را در ارتفاعات حماسی «قلاویزان» دیده ایم، تو را بیسیم در دست در لحظه های خاکستری فتح مهران دیده ایم. تو را در اوج حماسه، در کوران جنگ، در پیچ و خم خاکریزها، در کنار تله های انفجاری دیده ایم، تو را در دعاهای توسل، در مناجات های عارفانه در نمازهای شبانه مفاتیح در دست اشک ریزان دیده ایم. تو را هر صبح، هر شام، در لابلای قصه های حماسی دیروز می خوانیم:
مسلم دلاور«مسلم فاتح مهران»
صمیمانه بیسیم را به دوش می انداختی و از کمین، از کمیل، از بهشت خبر می آوردی«یا حسین شهید، بچه ها نه نخسته، کرکس ها آمده اند، فرشته بفرستید»
و امروز لباس سبز حماسه تو و آن بی سیم که همدمت بود در موزه جنگ، قصه های شجاعت های تو را یادآور می شوند، و امروز همه می پرسند:
کو؟ کجا؟ آن بی سیم چی، آن فرشته بی بال آن قهرمان «تک» آن سردار«پاتک» های پر حادثه...
منبع: اداره اسناد و انتشارات، بر اساس خاطرات روایت عشق دفتر چهارم، کتاب دایره آتش و ترکش
بی سیم به خون نشسته آن سوتر از او
پیغام زهم گسسته آن سوتر از او
دفترچه ی رمز در غمی طولانی
خود را به گلوله بسته آن سوتر از او
(بهروز سپیدنامه)
نظر شما
