نويد شاهد - شهيد «علي اكبر ولدبيگي» از جمله شهداي بعد از جنگ تحميلي است در مأموريتي كه از طرف هلال احمر استان به عنوان بسيجي به مهران اعزام شد آذر ماه 1371 بر اثر برخورد با مين به جاي مانده از جنگ تحميلي به درج رفيع شهادت نايل آمد. نويد شاهد ايلام در سالگرد شهادت دست نوشته اي از وي كه بعد از فوت مادر نوشته اند را براي مخاطبان عزيز خود منتشر مي كند.
به گزارش نوید شاهد ایلام، شهيد علي اكبر ولدبيگي فرزند كريم خان در سال ١٣٥٦ در خانواده ايي مذهبي و انقلابي ديده به جهان گشود. پدرش بارها توسط ساواك دستگير و مورد شكنجه قرار گرفته بود با توجه به آنكه پدر از ملاكين مهران بود علاوه بر ذراعت و توليد به مغازه داري در ايلام نيز اشتغال داشت. اين مهم باعث شده بود تا تقيد به پرداخت وجوهات شرعيه (خمس و زكات) در اين خانواده از اهميت ويژه ايي برخوردار باشد.

شهيد در مقطع دبيرستان و رشته تجربي مشغول به تحصيل بود و علاقه مند به ادامه تحصيل تا مقاطع عاليه بود، ذوق و شوق شهيد به تحصيلات عاليه باعث شده بود آينده اي درخشان در انتظارش باشد. وي در هلال احمر و بسيج و مسجد خوش مي درخشيد، پايگاه مقاومت مسجد جامع ايلام، پايگاه هلال احمر و مسجد به خوبي فعاليت هاي فرهنگي و اجتماعي او را به خاطر دارند نوع دوستي او زبان زد عام و خاص بود.مهرباني و عطوفت او باعث شده بود شخصيت ممتازي از او به جامعه معرفي شود.

بيستم آذر ماه ١٣٧١ از طرف هلال احمر بعنوان بسيجي عازم مأموريت به مهران شد كه بر اثر برخورد با مين به جاي مانده از جنگ تحميلي به همراه پسر عمويش شهيد ايوب ولدبيگي به درجه رفيع شهادت نايل آمدند.

دلنوشته شهيد «علي اكبر ولدبيگي» براي مادر

آن روزها چون گل نوبهاران شاد بوديم نمي گريستيم چون به تو اميد داشتيم، اما اين شادي دوام نداشت زيرا پيك غم آمد بهار و نوگل بهاري را پژمرده كرد و خزاني بود در جواني پرستوهاي عاشق.
عشقي كه اين پرستوها به تو  داشتند عشق خداوندي بود عشقي بود پاك از آن در  اين دنياي پر ريا نبود در آن پگاه كه گل ها پژمرده شدند بهار هم گريست، درختان هم چون پاييز گريستند. باران نمي باريد آخر آن روز ديگر  آسمان و ابرها بغض اشك در آنها خشكيده بود، آري مادر آن روز اشك هم به حال اين بلبل غمناك گريست.
 اي محبوب دل فرزندان بي كس و اي بهار حجت و مهرباني اولين درسي بود كه از تو ياد گرفته ايم.
آري اي اقيانوس بيكران عشق تو با نگاهت زندگي را به ما آموختي و با رفتار شجاعت در برابر مشكلات و با اخلاقت (حضرت) فاطمه را در ذهن ها يادآور مي شديد من چه بگويم كه ذهن قاصر، دل پر و كوه گفته ها لغزان
اي آشنا با امواج پاك درياها، مهتاب هم شب زنده داري را از تو آموخت.
اي همراه با شب زنده داران،آرامش تو مژده نغمه بلبل و شكفتن گل در باغزاران مي داد چه زود خاموش شد خورشيد در بام آشيانه مان.
 ميلاد بلبلان در بوسه و تبسم گل بود حيف كه پيك غم آمد و گل ها را پژمرده كرد و از بين برد و بلبلان را شوريده سر كرد.

نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بي دل كه جاي فرياد است

نمي دانم چه بنويسم همين را مي دانم كه خودكار بر گل نازك دفترم بوسه مي زند
و جوهر وجود مي ريزد و حروفي را به هم ربط مي دهد تا قصه قلبم را بنويسد، ديگر قلم توان ندارد كه بنويسد و ذهن خام من توان جستجوي كلمات را ندارد درباره تو اي تمام خوبي ها اي مادر ، اي پاكتر از گل ها، چيزي بگويم.
دلنوشته شهيد «علي اكبر ولدبيگي» در نبود مادر
دلنوشته شهيد «علي اكبر ولدبيگي» در نبود مادر
دلنوشته شهيد «علي اكبر ولدبيگي» در نبود مادر
دلنوشته شهيد «علي اكبر ولدبيگي» در نبود مادر
دلنوشته شهيد «علي اكبر ولدبيگي» در نبود مادر
دلنوشته شهيد «علي اكبر ولدبيگي» در نبود مادر

كليپ زير از طرف خانواده شهيد ولدبيگي به مناسبت سالگرد شهادت

آمار بازدید : 13

 دلنوشته شهيد «علي اكبر ولدبيگي» در نبود مادر؛«مهتاب هم شب زنده داري را از تو آموخت»
منبع: اداره اسناد و انتشاراتف پرونده فرهنگي شهدا
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده