روایت پیرزن عشایری از مردانگی شهید کشوری؛
«صنم امیدی» پیرزن عشایر از دیار ایل غیور ملکشاهی است، او در عین سادگی خاطره ای از شهید «احمد کشوری » را برایمان روایت می کند که از اخلاق و نوعدوستی این شهید بزرگوار حکایت دارد. شهید کشوری فرزند این زن عشایر را از مرگ نجات می دهد اما همین نوزاد 10 روز پس از شهادت خلبان شهید «احمد کشوری» به آسمانها پر می کشد. متن کامل این خاطره زیبا را در نوید شاهد ایلام بخوانید.

نوید شاهد ایلام، خلبان شهید اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ی‌ ت‍ی‍رم‍‍اه‌ ۱۳۳۲، در خ‍‍ان‍و‌اده‌‌‌ا‌ی‌ م‍ت‍وس‍ط در ف‍ی‍روزک‍وه‌ چ‍ش‍م‌ ب‍ه‌ ج‍‍ه‍‍ان گ‍ش‍ود. وي دور‌ان‌ دب‍س‍ت‍‍ان‌ و سه س‍‍ال‌ ‌اول‌ دب‍ي‍رس‍ت‍‍ان‌ ر‌ا ب‍ه‌ ت‍رت‍ي‍ب‌ در ک‍ي‍‍اک‍لا و س‍رپ‍ل‌ ت‍‍الار و س‍ه‌ س‍‍ال‌ ‌آخ‍ر ر‌ا در دب‍ي‍رس‍ت‍‍ان‌ ق‍ن‍‍اد ب‍‍اب‍ل‌ گ‍ذر‌ان‍د.
پ‍درش‌ ف‍رد‌ي‌ ش‍ج‍‍ا‌ع‌ و ظل‍م‌ س‍ت‍ي‍ز ب‍ود به طوري‍ک‍ه‌ به‌ ر‌غ‍م‌ ت‍ص‍د‌ي‌ پ‍س‍ت‌ ف‍رم‍‍ان‍د‌ه‍‍ي‌ ژ‌ان‍د‌ارم‍ر‌ي‌ در ي‍ک‍‍ي‌ ‌از ش‍‍ه‍ر‌ه‍‍ا‌ي‌ ش‍م‍‍ال، ب‍ه‌ م‍ب‍‍ارزه‌ ب‍‍ا س‍ردم‍د‌ار‌ان‌ زر و زور پ‍رد‌اخ‍ت‌ و در ن‍‍ه‍‍اي‍ت‌ م‍ج‍ب‍ور ب‍ه‌ ‌اس‍ت‍‍ع‍ف‍‍ا شد و ب‍ه‌ ک‍ش‍‍اورز‌ي‌ م‍ش‍‍غ‍ول‌ گردید.

‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي ‌ع‍لاوه‌ ب‍ر ‌اي‍ن‍ک‍ه‌ در دور‌ان‌ ت‍ح‍ص‍ي‍ل، ش‍‍اگ‍رد‌ي‌ م‍م‍ت‍‍از و د‌ار‌ا‌ي‌ ‌اس‍ت‍‍ع‍د‌اد ف‍وق‌ ‌ال‍‍ع‍‍اده‌ ب‍ود، ب‍ه‌ رش‍ت‍ه‌‌‌ه‍‍ا‌ي‌ ورزش‍‍ي‌ و ‌ه‍ن‍ر‌ي‌ ‌ع‍لاق‍م‍ن‍د ب‍ود و در ب‍ي‍ش‍ت‍ر م‍س‍‍اب‍ق‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ رش‍ت‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌ه‍ن‍ر‌ي‌ ن‍ي‍ز ش‍رک‍ت‌ م‍‍ي‌ ک‍رد.
و‌ي‌ در ‌ع‍ن‍ف‍و‌ان‌ ج‍و‌ان‍‍ي‌ ب‍ه خ‍‍اطر ‌ع‍ش‍ق‌ و ‌ع‍لاق‍ه‌ س‍رش‍‍ارش‌ ب‍ه‌ ‌اس‍لام،‌ ق‍دم‌ در ر‌اه‌ ف‍‍ع‍‍ال‍ي‍ت‍‍ه‍‍ا‌ي‌ م‍ذ‌ه‍ب‍‍ي‌ گ‍ذ‌اش‍ت‌ و ب‍‍ا ص‍د‌اي‍‍ي‌ پ‍رس‍وز ح‍‍ال‌ و ‌ه‍و‌ا‌ي‌ خ‍‍اص‍‍ي‌ ب‍ه‌ م‍ج‍‍ال‍س‌ م‍ذ‌هب‍‍ي‌ م‍‍ي‌ ب‍خ‍ش‍ي‍د. دل‍ب‍‍اخ‍ت‍ه‌ ‌ام‍‍ام‌ ح‍س‍ي‍ن‌ (‌ع) ب‍ود. در ‌اي‍‍ام‌ م‍ح‍رم، ‌ع‍‍اش‍ق‍‍ان‍ه‌ و ب‍‍ي‌ ري‍‍ا ‌ع‍ز‌اد‌ا‌ري‌ و م‍رث‍ي‍ه‌ خ‍و‌ان‍‍ي‌ م‍‍ي‌ک‍رد.

نحوه ورود به هوانیروز

و‌ي‌ پ‍س‌ ‌از ‌اخ‍ذ دي‍پ‍ل‍م، ‌آم‍‍اده‌ ورود ب‍ه‌ د‌ان‍ش‍گ‍‍اه‌ ش‍د اما به ‌ع‍ل‍ت‌ ف‍ق‍ر م‍‍ال‍‍ي‌ و ‌ه‍زي‍ن‍ه‌ ‌س‍ن‍گ‍ي‍ن‌ د‌ان‍ش‍گ‍‍اه، ‌از ورود ب‍ه آن ب‍‍ازم‍‍ان‍د و در س‍‍ال‌ 1351، و‌ارد ‌ارت‍ش‌ (‌ه‍و‌ان‍ي‍روز) ش‍د. اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي‌ ب‍ه‌ خ‍‍اطر ‌ه‍وش‌ س‍رش‍‍ار و ‌اس‍ت‍‍ع‍د‌اد ف‍وق‌ ‌ال‍‍ع‍‍اده‌ ‌ا‌ي‌ ک‍ه‌ د‌اش‍ت‌، ت‍و‌ان‍س‍ت‌ دوره‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌آم‍وزش‌ خ‍ل‍ب‍‍ان‍‍ي‌ بالگرد‌ه‍‍ا‌ي‌ ک‍ب‍ر‌ي و ج‍ت‌ رن‍ج‍ر ر‌ا ب‍‍ا م‍وف‍ق‍ي‍ت‌ ب‍ه‌ پ‍‍اي‍‍ان‌ برس‍‍ان‍د.
ب‍‍ا ت‍وج‍ه‌ ب‍ه‌ م‍م‍ن‍و‌ع‍ي‍ت‌ ن‍گ‍‍ه‍د‌ار‌ي‌ و م‍ط‍ال‍‍ع‍ه‌ ک‍ت‍‍اب‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ م‍ذ‌ه‍ب‍‍ي‌، س‍ي‍‍اس‍‍ي‌ و روش‍ن‍گ‍رانه در ‌ارت‍ش‌، ک‍ش‍ور‌ي ‌اي‍ن گ‍ون‍ه‌ ک‍ت‍‍اب ه‍‍ا ر‌ا م‍خ‍ف‍ي‍‍ان‍ه‌ ن‍گ‍‍ه‍د‌ار‌ي‌ و در ف‍رص‍ت‌ م‍ق‍ت‍ض‍‍ي‌ م‍ط‍ال‍‍ع‍ه‌ م‍‍ي‌‌ک‍رد و ب‍ه‌ ‌ه‍م‍ي‍ن‌ دل‍ي‍ل‌ چ‍ن‍دي‍ن‌ ب‍‍ار م‍ورد ب‍‍ازج‍وي‍‍ي‌ و ت‍‍ه‍دي‍د ق‍ر‌ار گ‍رف‍ت.
و‌ي‌ ک‍ه‌ س‍‍ع‍‍ي‌ و‌اف‍ر‌ي‌ در زم‍ي‍ن‍ه‌ ت‍روي‍ج‌ روح‍ي‍ه‌ ‌ان‍ف‍‍اق‌ در ب‍ي‍ن‌ ‌ه‍م‍ک‍‍ار‌ان‍ش‌ د‌اش‍ت‌. در ‌او‌اي‍ل‌ ‌اش‍ت‍‍غ‍‍ال‌ ب‍ه‌ ک‍‍ار در ک‍رم‍‍ان‍ش‍‍اه، پ‍س‌ ‌از ش‍ن‍‍اس‍‍اي‍‍ي‌ ف‍ق‍ر‌ا و ن‍ي‍‍ازم‍ن‍د‌ان‌ ش‍‍ه‍ر، ‌ه‍م‍ر‌اه‌ ب‍‍ا ت‍‍ع‍د‌اد‌ي‌ ‌از ‌ه‍م‍ک‍‍ار‌ان‌ و ب‍‍ا ک‍م‍ک‌ ‌اف‍ر‌اد خ‍ي‍ّر و ن‍ي‍ک‍وک‍‍ار ‌ه‍و‌ان‍ي‍روز، م‍خف‍ي‍‍ان‍ه‌ ص‍ن‍دوق‌ ‌ا‌ع‍‍ان‍ه‌ ‌ا‌ي‌ ج‍‍ه‍ت‌ ک‍م‍ک‌ و م‍س‍‍ا‌ع‍دت‌ ب‍ه‌ ‌آن‍‍ه‍‍ا ت‍ش‍ک‍ي‍ل‌ د‌اد.

شهید ک‍ش‍ور‌ي‌، چ‍ه‌ در ق‍ب‍ل‌ و چه ب‍‍ع‍د ‌از ‌ان‍ق‍لاب‌ ‌اس‍لام‍‍ي‌، ب‍ه‌ ‌ع‍ن‍و‌ان‌ م‍ج‍‍ا‌ه‍د ف‍‍ي‌ س‍ب‍ي‍ل‌ ‌ال‍ل‍ه‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ ‌ا‌ع‍ت‍لا‌ي‌ ‌اس‍لام‌ ‌ع‍زي‍ز و ت‍ح‍ق‍ق‌ ح‍ک‍وم‍ت‌ ‌ال‍‍ه‍‍ي، پ‍ي‍وس‍ت‍ه‌ ت‍لاش‌ ک‍رد و ‌ه‍م‍گ‍‍ام‌ و ‌ه‍م‍ر‌اه‌ ب‍‍ا ح‍رک‍ت‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ توف‍ن‍ده‌ م‍ل‍ت‌، در ‌ه‍م‍ه‌ ص‍ح‍ن‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌ان‍ق‍لاب‌ ح‍ض‍ور د‌اش‍ت‌ و ب‍س‍ي‍‍ار‌ي‌ ‌از ش‍ب‌ ‌ه‍‍ا ر‌ا ب‍‍ا چ‍‍اپ‌ ‌ا‌ع‍لام‍ي‍ه‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌ام‍‍ام‌ خ‍م‍ي‍ن‍‍ي‌ (ره) ب‍ه‌ ص‍ب‍ح‌ رس‍‍اند.
وي در ر‌اه‌ دف‍‍ا‌ع‌ ‌از ‌آرم‍‍ان‌‌‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌ام‍‍ام‌ ‌ع‍زي‍ز، چ‍ن‍دي‍ن‌ ب‍‍ار مورد ضرب و شتم قرار گرفته‌ ب‍ود ‌ام‍‍ا ب‍‍ا ‌اف‍ت‍خ‍‍ار ‌از ‌آن‌ ي‍‍اد م‍‍ي‌ ک‍رد و م‍‍ي‌ گ‍ف‍ت‌: ‌اي‍ن‌ باتونی ک‍ه‌ م‍ن‌ خ‍وردم‌، چ‍ون‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ خ‍د‌ا ب‍ود، ش‍ي‍ري‍ن‌ ب‍ود. م‍ن‌ خ‍وش‍ح‍‍ال‍م‌ ‌از ‌اي‍ن‌ ک‍ه‌ م‍‍ي‌ ت‍و‌ان‍م‌ ق‍دم‍‍ي‌ در ر‌اه‌ ‌ان‍ق‍لاب‌ ب‍رد‌ارم‌ و ‌اي‍ن‌ ت‍وف‍ي‍ق‌ و س‍‍ع‍‍ادت‍‍ي‌ ‌اس‍ت‌ ‌از س‍و‌ي‌ پ‍روردگ‍‍ار.
ک‍ش‍ور‌ي‌ ‌ه‍م‍و‌اره‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ وح‍دت‌ و ‌ان‍س‍ج‍‍ام‌ دو ق‍ش‍ر ‌ارت‍ش‍‍ي‌ و پ‍‍اس‍د‌ار، م‍‍ي‌ ک‍وش‍ي‍د به نحوي که‌ م‍س‍ئولان‌، ‌ه‍م‍‍ا‌ه‍ن‍گ‍‍ي‌ و ح‍ف‍ظ ‌غ‍رب‌ ک‍ش‍ور ر‌ا م‍ر‌ه‍ون‌ ت‍لاش‌ ‌او م‍‍ي‌ د‌ان‍س‍ت‍ن‍د.‌ او م‍‍ي‌ گ‍ف‍ت: ت‍‍ا ‌آخ‍ري‍ن‌ ق‍طره‌ خ‍ون‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ ‌اس‍لام‌ ‌ع‍زي‍ز و ‌اط‍ا‌ع‍ت‌ ‌از ولاي‍ت‌ ف‍ق‍ي‍ه‌ خ‍و‌ا‌ه‍م‌ ج‍ن‍گ‍ي‍د و ‌از ‌اي‍ن‌ م‍زدور‌ان‌ ک‍ث‍ي‍ف‌ ک‍ه‌ س‍ر‌ه‍‍ا‌ي‌ م‍ب‍‍ارک‌ ‌ع‍زي‍ز‌ان‍م‌ (پ‍‍اس‍د‌ار‌ان) ر‌ا ن‍‍ام‍رد‌ان‍ه‌ ب‍ري‍دن‍د، ‌ان‍ت‍ق‍‍ام‌ خ‍و‌ا‌ه‍م‌ گ‍رف‍ت‌.

س‍رل‍ش‍گ‍ر خل‍ب‍‍ان‌ ‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي‌ ب‍ه‌ ‌اذ‌ع‍‍ان‌ دوس‍ت‍‍ان‌ و ‌ه‍مرزم‍‍ان

کشوری م‍رد م‍ي‍د‌ان‌ ک‍‍ارز‌ار ب‍ود و ق‍ل‍ب‍ش‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ ح‍ف‍ظ ن‍ظ‍ام‌ و ک‍ش‍ورش‌ م‍‍ي‌ت‍پ‍ي‍د و در ر‌اس‍ت‍‍ا‌ي‌ ‌اي‍ن‌ ‌ا‌ه‍د‌اف‌ ب‍ل‍ن‍دش‌ ج‍‍ان‌ ر‌ا ن‍ي‍ز ن‍ث‍‍ار ک‍رد. ش‍‍ه‍ي‍د ت‍ي‍م‍س‍‍ار "ف‍لاح‍‍ي‌" ي‍ک‍‍ي‌ ‌از دوس‍ت‍‍ان‌ و ‌ه‍م‍رزم‍‍ان‍ش‌ در خ‍ص‍وص‌ روح‍ي‍‍ات‌ ‌اي‍ن‌ ش‍‍ه‍ي‍د گ‍ف‍ت‍ه‌ ب‍ود: م‍ن‌ ش‍ب‍‍ي‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ م‍‍ام‍وري‍ت‌ س‍خ‍ت‍‍ي‌ در ک‍ردس‍ت‍‍ان‌ د‌اوطل‍ب‌ خ‍و‌اس‍ت‍م، ‌ه‍ن‍وز س‍خ‍ن‍م‌ ت‍م‍‍ام‌ ن‍ش‍ده‌ ب‍ود ک‍ه‌ ي‍ک‍‍ي‌ ‌از ص‍ف‌ ب‍ي‍رون‌ ‌آم‍د و گ‍ف‍ت‌ م‍ن‌ ‌آم‍‍اده‌ام‌ و دي‍دم‌ خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ک‍ش‍ور‌ي ‌اس‍ت.
در ج‍ن‍گ‌ ‌از خ‍ود ش‍ج‍‍ا‌ع‍ت‌ و ل‍ي‍‍اق‍ت‌ ف‍ر‌او‌ان‍‍ي‌ ن‍ش‍‍ان‌ د‌اد و ي‍ک‌ ب‍‍ار ک‍ه‌ خ‍ودش‌ ب‍ه‌ ش‍دت‌ زخ‍م‍‍ي‌ و ب‍ه‌ ‌ه‍ل‍ي‍ک‍وپ‍ت‍رش‌ ن‍ي‍ز ‌آس‍ي‍بي‌ ش‍دي‍د و‌ارد ش‍ده‌ ب‍ود، ت‍و‌ان‍س‍ت‌ ب‍‍ا ‌ه‍وش‍ي‍‍ار‌ي‌ و م‍‍ه‍‍ارت‌، ‌آن‌ ر‌ا ب‍ه‌ م‍ق‍ص‍د ب‍رس‍‍ان‍د.
ش‍‍ه‍ي‍د خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ش‍ي‍رود‌ي‌ ن‍ي‍ز درب‍‍اره‌ ‌او گ‍ف‍ت‍ه‌ ب‍ود: ‌اح‍م‍د، ‌اس‍ت‍‍اد م‍ن‌ ب‍ود. زم‍‍ان‍‍ي‌ ک‍ه‌ ص‍د‌ام‌ ‌آم‍ري‍ک‍‍اي‍‍ي‌ ب‍ه‌ ‌اير‌ان‌ ي‍ورش‌ ‌آورد، ‌اح‍م‍د در ‌ان‍ت‍ظ‍ار ‌آخ‍ري‍ن‌ ‌ع‍م‍ل‌ ج‍ر‌اح‍‍ي‌ ب‍ر‌ا‌ي‌ ب‍ي‍رون‌ ‌آوردن‌ ت‍رک‍ش‌ ‌از س‍ي‍ن‍ه‌ ‌اش‌ ب‍ود. ‌ام‍‍ا روز ب‍‍ع‍د ‌از ش‍ن‍ي‍دن‌ خ‍ب‍ر ت‍ج‍‍اوز ص‍د‌ام‌ ، ‌ع‍‍ازم‌ س‍ف‍ر ش‍د.ب‍ه‌ ‌او گ‍ف‍ت‍ه‌ ب‍ودن‍د ب‍م‍‍ان‍د و پ‍س‌ ‌از ‌ات‍م‍‍ام‌ ج‍ر‌اح‍‍ي‌ ب‍رود. ‌ام‍‍ا ‌او ج‍و‌اب‌ د‌اده‌ ب‍ود: وق‍ت‍‍ي‌ ک‍ه‌ ‌اس‍لام‌ در خ‍طر ‌اس‍ت‌، م‍ن‌ ‌اي‍ن‌ س‍ي‍ن‍ه‌ ر‌ا ن‍م‍‍ي‌ خ‍و‌ا‌ه‍م‌. ‌او ب‍‍ا ج‍س‍م‍‍ي‌ م‍ج‍روح‌ ب‍ه ج‍ب‍‍ه‍ه‌ رف‍ت‌ و ش‍ج‍‍ا‌ع‍‍ان‍ه‌ ب‍‍ا دش‍م‍ن‌ ب‍‍ع‍ث‍‍ي‌ ‌آنگ‍ون‍ه‌ ج‍ن‍گ‍ي‍د ک‍ه‌ ب‍ي‍‍اب‍‍ان‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ ‌غ‍رب‌ ک‍ش‍ور ر‌ا ب‍ه‌ گ‍ورس‍ت‍‍ان‍‍ي‌ ‌از ت‍‍ان‍ک‌ ‌ه‍‍ا و ن‍ف‍ر‌ات‌ دش‍م‍ن‌ ت‍ب‍دي‍ل‌ ن‍م‍ود. ک‍ش‍ور‌ي‌ ش‍ج‍‍ا‌ع‍‍ان‍ه‌ ب‍ه‌ ‌اس‍ت‍ق‍ب‍‍ال‌ خ‍طر م‍‍ي‌ رف‍ت‌، م‍‍ام‍وري‍ت‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ س‍خ‍ت‌ و خ‍طرن‍‍اک‌ ر‌ا ‌از ‌ه‍م‍ه‌ زودت‍ر و ‌از ‌ه‍م‍ه‌ ب‍ي‍ش‍ت‍ر ‌ان‍ج‍‍ام‌ م‍‍ي‌ د‌اد، ش‍ب‌ ‌ه‍‍ا دي‍ر م‍‍ي‌ خ‍و‌اب‍ي‍د و ص‍ب‍ح‌ ‌ه‍‍ا خ‍ي‍ل‍‍ي‌ زود ب‍ي‍د‌ار م‍‍ي‌ ش‍د و ن‍ي‍م‍ه‌ ش‍ب‌‌ه‍‍ا ن‍م‍‍از ش‍ب‌ م‍‍ي‌ خ‍و‌ان‍د.

آخرین ماموریت و شهادت

س‍ر‌ان‍ج‍‍ام‌ ش‍‍ه‍ي‍د س‍رل‍ش‍گ‍ر خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ‌اح‍م‍د ک‍شور‌ي‌ 15 ‌آذر سال 1359، در ح‍‍ال‍‍ي‌ ک‍ه‌ ‌از ي‍ک‌ م‍‍ام‍وري‍ت‌ ب‍س‍ي‍‍ار م‍ش‍ک‍ل، ‌ام‍‍ا پ‍ي‍روزمندانه ب‍‍ازمي‌گ‍ش‍ت، در ‌اي‍لام‌ (م‍ن‍طق‍ه‌ م‍ي‍م‍ک‌ - دره‌ ‌ب‍ي‍ن‍‍ا) م‍ورد ح‍م‍ل‍ه‌ م‍زدور‌ان‌ ب‍‍ع‍ث‍‍ي‌ ق‍ر‌ار گ‍رف‍ت‌ و در ح‍‍ال‍‍ي‌ ک‍ه‌ ‌ه‍ل‍ي‍ک‍وپ‍ت‍رش‌ در ‌اث‍ر ‌اص‍‍اب‍ت‌ ر‌اک‍ت‌ ‌ه‍‍ا‌ي‌ دو ف‍رون‍د م‍ي‍گ‌ ‌ع‍ر‌اق‍‍ي‌ ب‍ه‌ ش‍دت‌ م‍‍ي‌ س‍وخ‍ت‌، ‌آن‌ ر‌ا ت‍‍ا م‍و‌اض‍‍ع‌ خ‍ود‌ي‌ ‌ه‍د‌اي‍ت‌ ک‍رد و ‌آن‌ گ‍‍اه‌ در خ‍‍اک‌ وطن‌ س‍ق‍وط ک‍رد و ب‍ه‌ ‌آرزو‌ي‌ دي‍ري‍ن‍ه‌ ‌اش‌ رس‍ي‍د و ش‍رب‍ت‌ ش‍‍ه‍‍ادت‌ ر‌ا م‍رد‌ان‍ه‌ س‍رک‍ش‍ي‍د. پ‍ي‍ک‍ر پ‍‍اک‌ ‌او ر‌ا ب‍ه‌ ت‍‍ه‍ر‌ان‌ ‌ان‍ت‍ق‍‍ال‌ د‌ادن‍د و در م‍ز‌ار ش‍‍ه‍ي‍د‌ان‌ (ب‍‍ه‍ش‍ت‌ ز‌ه‍ر‌ا)، م‍ي‍‍ع‍‍ادگ‍‍اه‌ ‌ع‍‍اش‍ق‍‍ان‌ ‌ال‍ل‍ه، ب‍ه‌ خ‍‍اک‌ س‍پ‍ردند. ش‍‍ه‍ي‍د س‍رل‍ش‍گ‍ر خ‍ل‍ب‍‍ان‌ ‌اح‍م‍د ک‍ش‍ور‌ي به دل‍ي‍ل‌ دلاور‌ي‌‌‌ه‍‍اي‍ش‌ ب‍ه‌ ‌ع‍ق‍‍اب‌ ت‍ي‍زپ‍رو‌از ج‍ب‍‍ه‍ه‌‌ه‍‍ا‌ي‌ ج‍ن‍گ شهرت داشت.

فرشته کوچک من 10 روز پس از شهادت «احمد کشوری» به آسمانها پر می کشد

خاطره زن عشایر ایلامی در مورد شجاعت و مردانگی شهید کشوری

«صنم امیدی» که پیرزنی عشایر و پرکار از دیار شجاعان شهرستان ملکشاهی است، به زبانی ساده خاطره ای را از شهید «احمد کشوری »روایت می کند که ابعاد دیگری از اخلاق و نوعدوستی شهید را در عرصه کارزار دفاع مقدس به رخ می کشاند.
وی می گوید: به واسطه شغل دامداری در منطقه مهران سکونت داشتیم. جنگ و شرایط بسیار بدی که بر ما تحمیل شده بود، باعث شد تا در غارها زندگی کنیم و همین امر سبب بیماری دخترم که شش ماه داشت، شده بود. دسترسی به بیمارستان و مراکز بهداشتی در آن شرایط، برایمان امکانپذیر نبود؛ از اینرو، هر لحظه که می گذشت، بچه ام را یک قدم به مرگ نزدیکتر می کرد.

کلافه شده بودم و از اینکه کاری از دستم بر نمی آمد ناراحت بودم و با ناراحتی دخترم ذره ذره آب می شدم. با وخیم شدن حال دخترم، از سر ناچاری به اتفاق شوهرم عازم مقر توپخانه ارتش که همسایه ما بود شدیم، اما در جواب گفتند که اینجا توپخانه است و دوا و دکتر وجود ندارد. ناامید در حین برگشت، هلی کوپتری که برای بازدید و شناسایی به جبهه آمده بود، کنار مقر توپخانه زمین نشست.

خوب که دقت کردیم سه نفر از هلی کوپتر پیاده شدند؛ بعدا که برایمان گفتند، آن سه نفر استاندار وقت ایلام، شهید شیرودی و شهید احمد کشوری بودند. وقتی نزدیک آمدند، تعجب کرده و گفتند که شما وسط خط مقدم جبهه چه می کنید؟ گفتیم که اینجا محل زندگی ماست و نمی توانیم آنرا ترک کنیم. وقتی که بچه را در آن وضعیت دیدند و از نیت حضور ما آگاه شدند، استاندار که اسمش را نمی دانم گفت: «حاضرید شما را بفرستم بیمارستان؟»
وقتی اعلام آمادگی کردیم، ما را به احمد کشوری سپرد تا به درمانگاه شهر ارکواز ملکشاهی برساند. استاندار و شهید شیرودی در مقر توپخانه مشغول شدند و ما به اتفاق احمد کشوری به طرف بهداری پرواز کردیم. اولین بار بود که ما سوار هلی کوپتر شده بودیم و از این رو برای مان لذت خاصی داشت.

دیدن زمین از بلندای آسمان، حس پرواز را به ما می داد؛ مخصوصا مناطقی را که در آن زندگی می کردیم و اینک برای اولین بار تصویری متفاوت را از آنها می دیدم.

یک لحظه غم هایم را فراموش کرده بودم؛ وقتی کشوری متوجه ذوق زدگی ما شده و این مسأله را خوب فهمیده بود، با لبخندی به ما گفت: دارید لذت می برید؟ما هم به نشانه تأیید سری تکان دادیم.
تپه ماهورها، پستی و بلندیها و آبادیها را پشت سر گذاشتیم و یک لحظه متوجه شدیم که مسیر را اشتباه می رود. وقتی احمد کشوری متوجه صحبت های ما شد، گفت: چیزی شده؟
گفتم : این مسیری که می روید، به سمت ایلام است و شهر ارکواز را جا گذاشتیم .
گفت: من مسیر را نمی دانم و با شوخ طبعی خاصی به شوهرم گفت: اگر می خواهید برگردیم، بیا و این شاسی قرمز رنگ را فشار بده. شوهرم که بسیار ساده و صمیمی بود باورش شد؛ رفت و شاسی را فشار داد و هلی کوپتر چرخید و در نیمه راه به سمت شهر ارکواز برگشتیم. با زمین نشستن هلی کوپتر در ارکواز، احمد کشوری، سریع به طرف بچه آمد و او را بغل گرفت و قبل از اینکه ما پیاده شویم او را به اورژانس برد.

وقتی داخل رفتیم دیدیم که شهید کشوری قنداق بچه را روی تخت درمانگاه باز کرده و برای دکتر که مشغول معاینه بود صحبت می کرد. پس از پذیرش و رسیدگی اولیه براساس رأی دکتر لازم شد که دخترم برای مدت بیشتری تحت مراقبت پزشکی قرار بگیرد.

حالا ما مانده بودیم و زندگی بسیار سختی که باید من و شوهرم به لطف خدا آن را اداره می کردیم. چرا که مابقی خانواده بدون سرپرست، در غار و دنبال گله در کوه و بیابان آواره بودند و من و نوزادم در بیمارستان. فاصله ارکواز تا منطقه جنگی «گِردَل » هم نسبتأ زیاد بود و ماشین به راحتی در آن رفت و آمد نداشت؛ از طرفی شوهرم هرچه سریعتر باید خودش را به بچه ها می رساند.
اینجا بود که احمد کشوری پای پیاده در سطح شهر ارکواز به دنبال ماشینی می گشت تا شوهرم را راهی منزل کند. بعد از تلاش فراوان، او را با وانت نیسانی که برای رزمندگان در منطقه «گِردَل» نان و آذوقه می برد همراه کرد و خود به دنبال ادامه مأموریتش به آسمان پرواز کرد.

با گذشت تقریباً دو هفته از ماندن در بیمارستان و پیگیری های پزشکی به جمع خانواده برگشتم. از آن به بعد، هلی کوپتر احمد برایم پرنده ای آشنا بود، به گونه ای که هر وقت از آسمان محل سکونت مان به طرف جبهه می رفت، برایش دعا می کردم و می گفتم "به نام خدا "(ماشاالله) این هلی کوپتر احمد است، خدا نگهدارش باشد.

این حالت به گونه ای بود که ارتباط عاطفی عمیقی با صدا و دیدن هلی کوپترش برایم ایجاد شده بود. مدتی به همین شکل گذشت .
در یکی از روزها دو هلی کوپتر که به طرف جبهه می رفتند، از بالای سرمان گذشتند توسط احمد کشوری و شخص دیگری بود. طبق معمول با سلام و صلوات بدرقه شان کردم و گفتم که این هلی کوپتر احمد است که به من و بچه ام در آن شرایط سخت و مأموریت کاری لطف کرده است.

دقایقی که گذشت طبق معمول منتظر برگشت شان شدم؛ اما در عین ناباوری دیدم که تنها یکی از هلی کوپترها برگشت. خوب که دقت کردم دیدم هلی کوپتری که برنگشته، هلی کوپتر احمد است. انگار زمین و زمان دور سرم می چرخید.

دعا می کردم که اتفاقی نیفتاده باشد؛ مهر مادر و فرزندی اش به دلم نشسته بود و نمی توانستم به راحتی بپذیرم که اتفاقی برایش افتاده باشد. در میان این واگویه های تلخ، اوقاتی را سپری کردم که هیچوقت فراموش نمی کنم تا اینکه خبر رسید که هلی کوپتر احمد کشوری را زده اند و خودش نیز شهید شده است.
برایم خبر بسیار تلخ و شکننده ای بود؛ به فاصله ده تا پانزده روز از شهادت احمد، دخترم نیز فوت کرد و او هم به آسمان پر کشید. پس از گذشت مدتی خبر تلخ دیگری مرا آزرده خاطر کرد و آنهم چیزی نبود جز خبر شهادت علی اکبر شیرودی.

به هر حال آن ایام گذشت اما چیزی که هیچوقت آنرا فراموش نمی کنم، ایثار و فداکاری و مهرورزی شهید احمد کشوری است که در آسمان دلم جای گرفته است. به همین خاطر هر جمعه برایش فاتحه می خوانم و از خدا برایش طلب مغفرت و عزت بیشتر می کنم و تا زنده ام چشمانم را در آسمان به دنبالش می چرخانم.

فرشته کوچک من 10 روز پس از شهادت «احمد کشوری» به آسمانها پر می کشد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده