اسلام با شهادت پیروز است
به گزارش نوید شاهد ایلام؛ شهید «صامت جعفرزاد» فرزند بیژن نهم شهریور سال ۱۳۳۵ در روستای سلطان قلی شهرستان چرداول دیده به جهان گشود. با شروع جنگ تحمیلی بنا به احساس تکلیف شرعی و دفاع از اسلام به ندای رهبر کبیر انقلاب لبیک گفت. به عنوان نیروی بسیجی عازم جبهه نبرد با متجاوزان بعثی شد و بیست و پنجم آذر ماه ۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی چنگوله بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به ناحیه قلب به درجه رفیع شهادت نایل آمد. از وی سه فرزند به یادگار مانده است. مزار این شهید گرانقدر در گلزار شهدای امامزاده میرحمزه (ع) بخش آسمان آباد شهرستان چرداول میباشد. در ادامه متن خاطرهای از شجاعتهای شهید منتشر میشود.
همراهی با یک شهید
در سال ۱۳۶۰ از اسلام آباد به طرف کردستان شهر کامیاران اعزام شدیم شهر حکومت نظامی بود، و در دست کومله و دموکرات بود.
مدت ۳ ماه شهر کامیاران را پاکسازی کردیم تمام شب گشت و نگهبانی میدادیم. یک شب عازم گشت شبانه شدیم میبایستی یک نفر از روستاییان روستا دور از شهر برای پرس و جو سؤالات ما را همراهی میکرد. یک نفر از اهالی آن روستا با خواهش زیاد ما را همراهی کرد و سؤالات خود را از او پرسیدیم که آیا دموکرات و کومله به اینجا آمده یا نه؟
او اعتراف کرد که بله دموکراتها شب قبل در این روستا بوده اند و حتی چند کیسه آرد از اهالی روستا با خود برده اند و چند تا کیسه آرد در جوی آب اطراف روستا افتاده بود و هنوز آثارش باقی بود و دموکراتها نتوانسته بودند که همه آردها را با خود ببرند.
شهید صامت جعفرزاده تیربارچی بود و تلاش برای پاکسازی روستا آغاز شد. من با توجه به فامیلی که با شهید داشتیم و هم محلهای بودیم همیشه با شهید شوخی میکردم و به شهید میگفتم که منطقه در دست ماست، حافظ اینجا هستیم شاید دموکراتها بیایند و تیربار را ازما بگیرند شهید خندید و گفت؛ چرا این حرف را میزنی؟ این کار از عهده من بر میآید. بارها گفتم دموکرات تیر ار را ازشما میگیرند و خودت دست خالی به مقر نظامی برمیگردید که شهید گفت؛ تا زمانی که زنده هستم، دموکرات هیچ غلطی نمیکند و تا لحظه شهادت از تیربار و خاکم محافظت میکنم و این تیربار بعد از شهادت من به دست کس دیگری میافتد.
تپه کوره دره
شبی دیگر در تپهای به نام کوره دره نقطه استراتژیکی که چهارده نفر در روی آن تپه حضور داشتیم نیروهای دموکرات ساعت ۲ نصف شب به ما حمله کردند تا چهار صبح به جنگ و مبارزه ادامه دادیم بعد از ساعت چهار آنها پا به فرار گذاشتند و صبح که به محل حادثه برگشتیم بعد از غنایم جنگی به جا مانده از دموکرات شهید متوجه یک نفر از دموکراتها که کشته شده بود شد و شب بعدش ساعت چهار شب نزدیکیهای صبح و حدود یک ونیم و یا دو ساعت مانده به اذان صبح به وسیله بی سیم پیغام دادند که فقط تیربارچی با بی سیم چی و تک خدم روی آن تپه به عنوان نگهبان باقی بمانند، و بقیه به محل مقر نظامی برگردند و به طرف روستای الک بروند من که بعنوان فرمانده آن گروه بودم با آنها مشورت کردم که بی سیم و کمک خدم برای ماندن در روی تپه موافق نبودند.
اما شهید صامت موافقت کرد که خودش به تنهایی آنجا میماند من به شهید گفتم که خودم همراه تو اینجا میمانم قبول نکرد، با بقیه بچهها به روستای الک برگشتیم این شهید بزرگوار سه شبانه روز در آن تپه تک و تنها ماند و حتی غذا و مواد خوراکی هیچی همراه نداشت بعد از پاکسازی منطقه الک از دموکراتها ما به تپه بر گشتیم حتی نمیدانستیم که شهید در آن هنگام زنده هست یا نه، همین طور که به طرف تپه میرفتیم شهید صامت را ندیدیم وقتی که نزدیک رفتیم دیدیم که داخل سنگرش راحت آسوده حتی یک چایی هم درست کرده بود.
برای نجات اسلام باید شهید شد
من به شهید گفتم تنها اینجا بودی نترسیدی؟! او خندید که نترسیده ام و برایم یک تجربه خیلی خوب هم بود که همیشه به همراهی خداوند مهربان به ترس و تنهایی غلبه کنیم، با هم به مقر نظامی برگشتیم فرمانده مقر آن زمان آقای احمدی بود به شهید جعفرزاده گفت حتماً تو این چند روز ترسیدهای که این همه ناراحتی؟ شهید صامت گفت: اصلاً نترسیده، اما ناراحتم برای اینکه این حادثه برای کشوری مسلمان مثل ایران رخ داده و بیگانه به کشور هجوم آورده دغدغه هر شب و روزم بوده است. میگفت باید شهید شویم و شهید داد تا اسلام نجات پیدا کند و پیروز شویم.
انتهای پیام/