شهادتی به مثابه عاشق و معشوق
نوید شاهد ایلام؛ شهید حیات سروری فرزند کریم فروردين ماه 1347 در حومه صالح آباد، از توابع استان ايلام، در جوار حرم مطهر امامزاده علي صالح (ع)، در میان خانواده ای دلبسته به اهلبيت، چشم به جهان گشود.
دوران كودكی را تا مقطع راهنمايی، در بخش صالحآباد سپری كرد. در سن سیزده سالگی عضو پايگاه مقاومت بسیج آنجا شد. از همان ابتدای جنگ تحميلی، براي امنيت شهر، تا پاسی از شب به نگهبانی مشغول بود. شهيد سروری، دوران دبيرستان را در شهر ايلام گذراند و در اين مقطع، عضو انجمن اسلامی دانشآموزان گرديد.
بعضی از واحدهای نظری و عملی خود را به نام طرح كاد، در بيمارستان امامخمينی(ره) شهر ايلام گذراند و در كنار آن، مشتاقانه به فراگيری آموزش پرستاری پرداخت، به اين طريق، شبانهروز به مصدومان جنگ، عشق می ورزيد و خدمت می كرد.
شهادتی به مثابه عاشق و معشوق
در يكي از روزهاي اسفندماه 1364 در گردان 507 شهيد محلاتي، به دليل نزديك شدن به اذان ظهر، همراه برخي از دوستان، براي اقامهي نماز ظهر آماده ميشديم. برف ميباريد و همهجا از برفپوشیده شده بود. سفيدي كوههاي سر به فلك كشيدهي پنجوين عراق منظرهاي زيبا پديد آورده بود. ساعت به 12 ظهر نزديك ميشد، ناگهان صداي هواپيماهايي از دوردست به گوش رسيد.
در يك چشم به هم زدن هواپيماهاي جنگندهاي نمايان شدو مقرمان را بمباران كردند. من و مهدي موسيزاده كنار هم نشسته بوديم و حيات در چند متري سمت چپ ما قرار داشت كه بر اثر تركش از ناحيه قلب مجروح شد. سرمای هوا و غرش هواپیماها توان حركت را از ما گرفت و زمينگيرمان كرد. مهدي موسيزاده كه جراحت سينهي حيات را ديد، طاقت نداشت و چندبار می خواست تا نزد حیات برود، اما هر بار گوشهي اوركت را می گرفتم. طولي نكشيد كه مهدي برخاست در حالي كه هنوز چند قدمي برنداشته بود، ترکشی به سرش خود و مجروح شد.
سرخي خونش، سفيدي برف را رنگين كرد. قطرههاي خوني كه در حال حركت از مهدي بر زمين ريخته ميشد، تصويري همچون رد پاهايي كه بر بوم نقاشي، به سمت آسمان ميرود را در ذهن مجسم ميساخت. هر دو شهيد مانند عاشق و معشوق به ابديت پيوستند.
راوی خاطره همرزم شهید