خواهر شهید: خلبانان دفاع مقدس به رسالتشان میاندیشیدند نه جانشان
نوید شاهد ایلام؛ هشت سال دفاع مقدس پر از نمادها و اسطورههایی است که در آن دوران هر شخص با ایثار، شهامت، رشادت و از خودگذشتگی، تاریخ سرافراز این مرز و بوم را رقم زد، تاریخی که درسها و آموزههای زیادی برای جهانیان به همراه داشته و دارد. در این بین خلبانان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، نقش مهم و تعیینکنندهای در پیروزی جمهوری اسلامی ایران در جنگ تحمیلی هشت ساله داشتند که علاوه بر انجام عملیاتهای آفندی و پدافندی نقش دیگری از جمله انتقال مجروحان، انتقال ادوات و تجهیزات به مناطق جنگی، اسکورت کاروانهای تجاری و نفتکشها و انجام عملیاتهای شناسایی و تجسس را برعهده داشتند.
سهیلا چاغروند خواهر شهید غلامرضا چاغروند فرهنگی بازنشسته درخصوص برادرش گفت: غلامرضا دوازدهم بهمنماه سال ۱۳۳۱ در خرمآباد متولد شد، سال ۱۳۵۳ به استخدام هوانیروز درآمد و پس از گذراندن آموزش زبان انگلیسی و دورههای مختلف نظامی در تهران و مرکز آموزش هوانیروز اصفهان با درجه ستوان سومی مشغول به خدمت شد. در سال ۱۳۵۵ به علت درگیری با رئیس وقت شهربانی اصفهان به مدت یک ماه در بازداشتگاه ارتش محبوس شد.
فعالیتهای انقلابی
وی افزود: در سال ۱۳۵۷ که فعالیتهای انقلابیون به اوج خود رسید غلامرضا نیز همانند سایر انقلابیون در راهپیماییها شرکت کرد. پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۸ همزمان با شورش گروهکهای معاند در کردستان به پایگاه هوانیروز کرمانشاه منتقل شد و در عملیاتهای مختلفی به مبارزه و درگیری با آنها پرداخت. او در سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و تا ۳۰ شهریورماه سال 1359 در کردستان به دفاع از ارزشهای انقلاب پرداخت. با شروع جنگ تحمیلی به جبهه ایلام اعزام شد و در آنجا به خدمتش ادامه داد.
هدیه غلامرضا به مادر
وقتی از خصوصیات اخلاقی بارز غلامرضا پرسیدیم خانم چاغروند در جواب ما گفت: احترام به والدین یکی از خصوصیات بارز غلامرضا بود. به یاد دارم که غلامرضا یک روز به دلیل خرابی ماشین لباسشویی مادر را دید که لباس ها را با دست میشوید. با وجود اینکه ایشان در آن دوران دانشجوی خلبانی بودند و درآمد چندانی نداشتند یک ماشین لباسشویی نو خریدند و به عنوان هدیه به مادر دادند.
عروج
خانم سهیلا چاغروند درخصوص نحوۀ آسمانی شدن غلامرضا بیان داشت: غلامرضا در تاریخ 12شهریورماه 1359 برای انجام مأموریت داوطلبانه به منطقه موسیان – دهلران از پایگاه یکم رزمی هوانیروز کرمانشاه اعزام می شوند، غافل از اینکه در مدت زمانی که شهید و همراهان درحال پرواز بودند به دلیل حمله ناگهانی ارتش متخاصم بعث منطقه مذکور اشغال شده و نیروهای خودی عقبنشینی کرده اند. تیم پرواز غافل از حضور دشمن در آن منطقه اعزام میشوند. هلیکوپتر غلامرضا در حین عبور بر فراز روستای جلیزی در موسیان مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و به همین دلیل مجبور به فرود اضطراری می گردند. غلامرضا، کمک خلبان ستوانیار؛ مصری و گروهبان یکم عادل موسوی به اسارت دشمن درمیآیند.
مقاومت تا پای جان
نیروهای متخاصم عراقی پس از اسارت غلامرضا می خواهند به امام خمینی (ره) توهین کند اما او حاضر نمیشود به امام خود بیحرمتی کند. چاغروند در این خصوص خاطرنشان کرد: افسر عراقی وقتی که با سکوت غلامرضا مواجه میشود او را به شدت شکنجه میکند و چندین بار با سرنیزه ضرباتی به دست، پا و کتف ایشان وارد میکند و در نهایت همچون مولایش امام حسین (ع) سرش را از تنش جدا میکنند و در همانجا رهایش میکنند. یک پیرمرد عرب ایرانی به نام آقای زیادی جلیزی از اهالی همان روستا مخفیانه او را دفن می کند.
خبر شهادت
خانوادۀ شهید غلامرضا چاغروند تا شش ماه از غلامرضا بیخبرند. چاغروند تعریف کرد: اما بعد از گذشت دو سال نامه ای از طرف کروچیف (مهندس پرواز) هلیکوپتر که در آن مأموریت همراه غلامرضا بود از طریق صلیب سرخ به دست ما رسید در نامه خبر شهادت غلامرضا نوشته شده بود اما از محل شهادت او چیزی ننوشته بودند.
بازگشت پرستوی مهاجر
وی همچنین بیان داشت: تا سال 1362 از غلامرضا به عنوان شهید مفقودالجسد نام برده میشد اما در اسفندماه سال 1362 براساس اطلاعاتی که توسط آقای دیوان جلیزی فرزند آقای زیادی جلیزی به پایگاه چهارم شکاری دزفول داده بودند پیکر شهید تفحص گردید و پس از انتقال در شهرستان خرمآباد در قبرستان خانوادگی چاغروندها (قبرستان حضرت خضر (ع) بهشت 13) جاودانه شد.
کلام آخر
خواهر شهید چاغروند در پایان مصاحبهاش با نوید شهید اذعان داشت: خلبانان به رسالتشان میاندیشیدند نه جانشان. ما خواهران شهدا زینبگونه رهرو و ادامه دهندۀ راه و رسالت برادرانمان هستیم. تا پای جان ایستادهایم و نمیگذاریم نام و یاد شهدا از خاطر برود.
ذبیح لرستان! شهادتت مبارک