غلبه بر یکنواختی و ملال
به گزارش نوید شاهد ایلام؛ دو سال،چهار سال، ده سال کارهای تکراری و همه چیز تکراری از سختترین چیزهایی بود که اسرای ایرانی با آن دست و پنجه نرم میکردند. البته یکنواختی و همه چیز تکراری بودن برای ما که در اردوگاه مفقودالاثر بودیم بهمراتب کشندهتر بود، چون نه نامهای از خانواده دریافت میکردیم و نه میتوانستیم بفرستیم و در بیخبری مطلق بهسر میبردیم.
همه چیز تکراری بود از صبحانه و ناهار و شام که هیچ تنوعی درآنها نبود تا اوقات هواخوری و از صبح به شب رساندن. روزها، هفتهها و ماهها و سالها یکنواخت میگذشت و هیچ تنوعی در آنها نبود. فقط نوع کتکخوردن و شکنجهها تنوع داشت و گاهی هم تبعید و جابجاییها مقداری یکنواختی را بهم میزد.
اگر خلاقیت بچهها و کارهای ابتکاری و خلق مشغولیتهای مفید توسط افراد شاخص نبود، شاید همه دچار افسردگی و انواع بیماریهای روانی میشدیم.
هنر بچهها به ویژه بزرگترها و با تجربهها این بود که حتیالامکان این یکنواختیِ کشنده را بشکنند و در همون محیط بسته و بدون امکانات، مشغولیتهایی رو برای بچهها ایجاد کنند که روال ملالآور تکراری روزمره به محیطی شاداب و سرزنده تبدیل شود.
شش ماه آغازین به اندازه کافی تنوع در کتک خوردن داشتیم. تمام مواد لازم برای تنوع، بدنهای نحیف ما و انواع کابلها و چوبها و ادوات شکنجه بود که حسابی شرایط را برایمان متنوع کرده بود و راستش فرصت سرخارندن هم نداشتیم، اما به مرور و با گذشت زمان و آرامش نسبی باید فکری برای بهرهگیری مفید از توفیق اجباری پیشآمده و اوقات و شب و روز میکردیم.
از انتقال سینهبهسینه ادعیه و قرآن شروع شد و به انواع کلاسهای علمی و فرهنگی و جلسات مخفیانه بحث و تبادل نظر تا کارهای هنری و کاردستی های تزيینی و تئاتر و سرود و یادگیری زبان و حفظ قرآن گسترش یافت و به محیطی با نشاط و پراستفاده برای بچهها در مخوفترین زندان مخفی اسرای ایرانی تبدیل شد.
این قصه ادامه دارد✅