«شهید رجبعلی بهتویی از اولین کسانی بود که برای خاکریز زدن میآمد و مسئولیت قبول میکرد و در سختترین شرایط و در جاهایی که از بقیه مکانها مشکل بود داوطلب کار میشد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان میشود.
«زمانی که سیدعلی آقا در مشهد بود در خیابان خواجه ربیع، یک جریانی لو میرود. در این جریان پای او هم در کار بود. مامورین به آنجا حمله میکنند. گویا یکی از افراد مسلح از کسانی که با سید علی آقا در ارتباط بودند به شهادت میرسد. چند نفری هم فرار میکنند و مامورین آنها را تحت تعقیب قرار میدهند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
«یک شب نگهبان عراقی آسایشگاه به یکی از برادران که زود بلند شده بود اشاره کرد و گفت اسمت چیست آن برادر گفت شنبه اسم پدرت: یکشنبه اسم پدربزرگت: دوشنبه. نگهبان بعثی پس از یادداشت کردن اسم او بیرون رفت و فردا صبح، سروکلهاش پیدا شد ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
«آن روز در پادگان شوشتر انارهای زیادی فرستاده بودند؛ از پشت جبهه، ولی آمادهسازی و پاک کردنش برای همه سخت بود ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
«نیروهای بسیج و سپاه، گاهی دو ماه طول میکشید تا عوض شوند و این تنها به واسطه قدرت الهی و با کمک افراد ایجادکننده روحیه مثل شهید صنعتکار میسر بود. کسانی که با حجت بودند، اصلا احساس خستگی نمیکردند ...» ادامه این خاطره از زبان همرزم شهید «حجتالله صنعتکار آهنگریفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
«برادرم، خواهرم، هر گاه از خوزستان گذر میکنی، آهستهتر گام بردار، چرا که بر زیر گامهایت شجاعترین و حماسهآفرینترین، جوانان این خاک خفتهاند ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.