خاطره خودنوشت شهید میرزایی «1»
شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «تقريبا دو ماه در ستاد تخليه شهدای انديمشک قرارگاه نجف خدمت نمودم در اين مدت که بودم اولين حمله والفجر آغاز شد و صبح که عمليات ادامه داشت سيل شهيدان به سوی تخليه شهدا سرازير شد و...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
کد خبر: ۴۱۱۹۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۲۲
شهید محمد صبوری به روایت همسر شهید
شب قبل، بعد از این که بچه ها را خوابنده بودم، روبه روی عکسش ایستاده بودم و گریه می کردم. می گفتم : «محمد، اصلا من به تو تعهد داده بودم که تو بروی و من این همه مشکلات را تحمل بکنم؟ خب اون موقع توی زندگی هم همین جوری یه سری مسئولیت ها گردن من بود، الان هم همین جور. خسته شدم.
کد خبر: ۴۱۱۷۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۱/۰۴
خاطرات مدافعان حرم
کوچکتر که بود با برادرهایش از مادر پول می گرفتند و می رفتند کاغذرنگی و ریسه و پرچم می خریدند. هر سال نیمه شعبان و بعضی از عیدهای دیگر جلوی در خانه و بخشی از کوچه شان را تزیین می کردند.
کد خبر: ۴۱۱۶۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
خاطرات مدافعان حرم
عبدالله از دوران راهنمایی تابستان ها می رفت سرکار، از کبابی و پارچه فروشی گرفته تا فروش آکواریوم. بگی نگی دستش رفت توی جیب خودش. یک روز از سرکار که برگشت حسابی سرحال بود.
کد خبر: ۴۱۱۶۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۸
خاطرات/سالروز ولادت
آن اوایل که می خواست به جبهه برود چون خیلی کوچک بودرضایت نمی دادم ، می گفت این همه جوان دارند می روند.من هم یکی از آنها، درعالم رویا به خوابم امد وگفت مامان انگشت شمارا بردم،گفتم کجابردی؟ گفت:انگشت شمارا بردم داخل جبهه، بعد از اینکه از خواب بیدار شدم متوجه انگشتم شدم و...
کد خبر: ۴۱۱۵۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۷
کارگاه تخصصی طرح اسناد افتخار در سالن شهدای اداره کل بنیاد شهیداصفهان
رگاه تخصصی طرح اسناد افتخار جهت ثبت و ضبط خاطرات والدین معظم شهداء به همت اداره هنری، اسناد و انتشارات در روز گذشته در سالن شهدای اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان، رأس ساعت 10:30 برگزار گردید.
کد خبر: ۴۱۱۴۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۶
تازه از مرخصي شهرستان برگشته بودم که در شهر انديمشک که به يکي از سربازان برخوردم و از حال بچه ها و از حمله پرسيدم و خبر حمله را به من داده با هم به حمام رفتيم و به منطقه آمدم وقتي رسيدم بچه ها همه از حمله حرف مي زدند...
کد خبر: ۴۱۱۲۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۳
يک تکه ابر مأمور شده بود هر کجا که ما نور لازم داشتيم از جلو ماه عقب نشيني مي کرد و هر گاه که در خطر بوديم فوراً جلو ماه را مي گرفت و روشنائي را مبدل به تاريکي غليظي مي کرد .
کد خبر: ۴۱۱۲۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۳
عشق و علاقه به خانواده، مانع حضور وی در عرصه های اجتماعی نمی شد. به خصوص اینکه با فقدان آیت الله بروجردی شاه در حال برآورد کردن قدرت روحانیت و پیاده کردن طرح آمریکا در کشور بود.
کد خبر: ۴۱۱۲۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۲
خاطرات آقاي يعقوب شيرزاده ملكي
در هنگام عمليات پاتکی، قرص ماه كامل بود كه با ابري شدن هوا استتار شد و بادي در خلاف جهت حركت رزمندگان وزيدن گرفت كه صداي پاي نيروها، به طرف دشمن نرود.
کد خبر: ۴۱۱۱۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۱
خاطراتی از حاج احمد متوسلیان
آن زمان در محورهای کردستان از ساعت 5 بعدازظهر، هیچ ترددی انجام نمی شد. از ساعت 4:30 تامین جاده کم کم جمع می شد.
کد خبر: ۴۱۱۱۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۱
عملیات رمضان در مجور عملیاتی شلمچه شروع شده بود. نیروهای عمل کننده از صفر مرزی عبور کردند و چند کیلومتر هم وارد خاک عراقی ها شدند. بچه ها هم از فرصت استفاده کردند و چند کیلومتر جلوتر از مرز، خاکریز زدند.
کد خبر: ۴۱۱۰۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۱
مروری بر خاطرات شهید خلبان مصطفی اردستانی
عصر پانزدهم دیماه 73 بود. غم سنگینی سراسر وجودم را فراگرفته بود. دوست داشتم با خود خلوت کنم و های های بگویم که شاید کمی سبک شوم. در اندیشه آن بودم تا مکان مناسبی را بدین جهت بیابم.
کد خبر: ۴۱۰۷۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۴
شهدای سوم مهر
شهید محمد رضا سماوات یکم مهرماه سال یکهزارو سیصدو سی و هشت در شهر تهران متولد شد و در سوم مهرماه سال 59 به فیض شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۴۱۰۶۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۵
تو جبهه معروف بود که تدارکاتی ها دست تنگ اند؛ جانشان در می آمد بخواهند چیزی به بچه ها بدهند. در شلمچه مستقر بودیم.
کد خبر: ۴۱۰۶۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۳
خاطراتی از حاج احمد متوسلیان
مردم! انقلاب یعنی قرآن، قرآن یعنی مردم حضرت رسول، یعنی آبادی، نعمت و امنیت برای شما و بچه های معصوم تون. از ضد انقلاب نترسین. شما کُردین، از شجاع ترین مردم این مملکت، به ذلت تسلط یک مشت بی دین تن ندین.
کد خبر: ۴۱۰۶۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۰۳
خاطراتی از زندگی شهید سیدمجتبی هاشمی
وقتی خبر عبور دشمن از بهمن شیر و ورودش به ذوالفقاری رسید، پشت بندش یک سری حرف و حدیث ها هم زده شد.
کد خبر: ۴۱۰۰۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۶
لشکر 5 نصر اولین لشکری بود که از سپاهیان استان خراسان و قبل از عملیات والفجر مقدماتیف سازماندهی آن با درایت شهید حسن باقری در دستور قرار گرفت و چون عملیات در شرف انجام بود دستور تشکیل رسمی و معارفه افراد به بعد از عملیات موکول شد.
کد خبر: ۴۱۰۰۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۷
بعد از عملیات والفجر 2، و تثبیت مواضع فتح شده، محمد ظاهر عباسی به من گفت: «محمد بی سیم را برادر برویم از جلو کار کنیم».
کد خبر: ۴۱۰۰۳۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۶
نفهمیدم چند دقیقه یا چند ساعت ولی در خواب احساس در و سنگینی می کردم. روز دوم عید سال 1361 بود، اما چه عیدی! زینب راست گفت که عید نداریم. از خواب که بیدار شدم، سرم سنگین بود و تیر می کشید. توی هال و پذیرایی قدم زدم.
کد خبر: ۴۱۰۰۲۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۶/۲۶